eitaa logo
🍀کُمیٖتـــــه‌خـٰادِمیٖن‌ِشـُـهدٰا✨
4.3هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
3.7هزار ویدیو
56 فایل
کمیته برادران: @bisimchi67 کمیته خواهران: @Md654321 #خادم‌الشهدا فقط یک مدال بر روی سینه نیست! یک هدف و راه است‌ کسانی میتوانند هم مسیر باشند که اَدا و اِدعا را دفن کنند...
مشاهده در ایتا
دانلود
چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن ، داد میزد : آهــــای ...😃 سفره ، حوله ، لحاف ، زیرانداز ، روانداز ، دستمال ، ماسڪ ، ڪلاه ، ڪمربند ، جانماز ، سایه بون ، ڪفن ، باند زخم ، تور ماهی گیریم ... هــــمـــه رو بردن !!!😂😄🙈 شادی روحشون ڪه دار و ندارشون همون یڪ چفیه بود صلوات 😞 @khademinalborz
✨💚✨ دو تا از بچہ هاے گردان،غولـے را همراه خودشان آورده بودند و هاے هاے مـےخندیدند. +"این ڪیہ!؟" -"عراقے😬" +"چطورے اسیرش ڪردید؟"😐 مـےخندیدند. -"از شب عملیات پنهان شده بود. تشنگے فشار آورده با لباس بسیجےها آمده ایستگاه صلواتـےشربت گرفتہ بود،پول داده بود!"🥴✌️🏻😅 اینطورے لو رفتہ بود، بچہ‌ها هنوز مـےخندیدند. 👇 @khademinalborz
😁 شب عمـلیات بود حاج اسماعیل حق گو بہ علے مسگری گفت : ببین تیربارچے چہ ذکرے میگہ کہ اینطور استوار جلوے تیرو ترکش ایستاده✌️🏼 و اصلا ترسے بہ دلش راه نمیده نزدیكِ تیربارچے شد و دید داره با خودش زمزمہ میکنہ : دِرِن ، دِرِن ، دِرِن ،.. (آهنگ پلنگ صورتے!)😂 @khademinalborz
😂 اسیر شده بود! مأمور عراقی پرسید: اسمت چیه؟! - عباس اهل کجایی؟! - بندر عباس اسم پدرت چیه؟! - بهش میگن حاج عباس! کجا اسیر شدی؟! - دشت عباس! افسر عراقی که کم کم فهمیده بود طرف دستش انداخته و نمی خواهد حرف بزند محکم به ساق پای او زد و گفت: دروغ می گویی! او که خود را به مظلومیت زده بود گفت: - نه به حضرت عباس (ع) ! 😂😄😄 https://eitaa.com/joinchat/2206924833C5d9a375e2f
🔰 | 🌟 زندگی به سبک جبهه 🔻 ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود . ازش پرسیدم: چه حرفی برای مردم داری؟ با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستن، عکس روی کمپوت ها رو نکنن!! گفتم داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو با همون طنازی گفت: اخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده ...!! ━━═━⊰❀💎❀⊱━━═━ https://eitaa.com/joinchat/2206924833C5d9a375e2f
دو تا بچه بسیجی یه عراقی درشت هیکل رو اسیر کرده بودند های های هم می خندیدند بهشون گفتم این کیه؟ گفتند: عراقیه دیگه گفتم : چطوری اسیرش کردین؟ باز هم زدند زیر خنده و گفتند: مث اینکه این آقا از شب عملیات یه جایی پنهون شده بوده تشنگی بهش فشار آورده و با لباس بسیجی خودمون اومده ایستگاه صلواتی گفتم: خب از کجا فهمیدین عراقیه؟ گفتند: آخه اومد ایستگاه صلواتی ، شربت که خورد پول داد اینطوری لو رفت .. ☺️ 💢کمیته مرکزی خادمین شهدا استان البرز https://eitaa.com/joinchat/2206924833C5d9a375e2f