eitaa logo
🍀کُمیٖتـــــه‌خـٰادِمیٖن‌ِشـُـهدٰا✨
4.3هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
55 فایل
کمیته برادران: @bisimchi67 کمیته خواهران: @Md654321 تبادل شبانه @bisimchi67 #خادم‌الشهدا فقط یک مدال بر روی سینه نیست! یک هدف و راه است‌ کسانی میتوانند هم مسیر باشند که اَدا و اِدعا را دفن کنند...
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 🖇جعبه شیرینی روجلوش گرفتم,یکی برداشت وگفت: "میتونم یکی دیگه بردارم؟" گفتم:"البته سیدجون,این چه حرفیه؟" برداشت ولی هیچ کدوم رونخورد. کارهمیشگیش بود هرجاکه غذای خوشمزه یاشیرینی یاشکلات تعارفش میکردندبرمیداشت امانمیخورد. میگفت:" میبرم باخانم وبچه هام میخورم". میگفت:"شماهم این کار روانجام بدید. اینکه آدم شیرینی های زندگیش رو با زن و بچه ش تقسیم کنه خیلی توی زندگی خانوادگی تاثیر میزاره". 🎙شهیدآسیدمرتضی آوینی 📚کتاب دانشجویی،شهید آوینی، صفحه ۲۱ 🔖کمیته خادمین شهدا استان البرز https://eitaa.com/khademin_alborz
📝 همیشہ سر این کہ اصرار داشت حلقہ ازدواج حتماً دستش باشد اذیتش مے‌کردم مےگفتم : حالا چہ قید و بندے دارے؟! مےگفت : حلقہ ، سایہ ے یك مرد یا زن در زندگے است من دوست دارم سایه تو همیـشہ ، دنبال من باشد من از خدا خواستہ ام تو جفتِ دنیا و آخرت من باشے!😍❤️ ✍🏻روایتےازهمسرِ↓ 🕊 ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔖کمیته خادمین شهدا استان البرز https://eitaa.com/khademin_alborz
🙃🍃 به قد و قــواره اش نمےآمد که درباره ازدواج بگــوید... اما با صراحت تمــام موضوع را مطــرح کرد.😅 گفتیم: زود است بگذار جنگ تمام شود خودمان آستیــن بالا میزنیم.😊 گفت: نه! پیامبــر فرموده اند: ازدواج کنید تا ایمانتان کامل شود.☝️🏻 من هم برای تکمیل ایمان باید ازدواج کنم. همین ها را گفت که در سن نوزده سالگی زنش دادیم.😁 گفتیم: حالا بگو دوست داری همسرت چگونه باشد؟!🙂 گفت: عفیف باشد و باحجــاب🍃 @khademin_alborz
📝 به هر بهانه ای برایم هدیه می خرید؛ برای روز مادر و روزهای عید. اگر فراموش می کرد، در اولین فرصت جبران می کرد. هدیه اش را می داد و از زحماتم تشکر می کرد. زمانی که فرمانده نیروی زمینی بود، مدت ها به خانه نیامده بود. یک روز دیدم در می زنند. رفتم دم در، دیدم چندتا نظامی پشت در هستند، گفتند: "منزل جناب سرهنگ شیرازی؟" دلم لرزید. گفتم :" جناب سرهنگ جبهه هستند. چرا اینجا سراغشان را می گیرید؟ اتفاقی افتاده؟ " گفتند: از طرف ایشان پیغامی داریم." و بعد پاکتی را به من دادند و رفتند. آمدم در حیاط ، پاکت را درحالی که دستانم می لرزید ، باز کردم. یک نامه بود با یک انگشتر عقیق . نوشته بود:" برای تشکر از زحمت های تو. همیشه دعایت می کنم." یک نفس راحت کشیدم. اشک امانم نداد. ✍🏻به روایت همسر شهید صیاد شیرازی @khademin_alborz