#خاطرات_شهید
کنارشهرک محل زندگیمان باغ سبزی کاری بود، هر ازگاهی"حاج حمید" به آنجا سَری میزد به پیرمردی که آنجا مشغول کار بود کمک میکرد، یکبار از نماز جمعه برمیگشتیم که حاج حمید گفت: بنظرت سَری به پیرمرد سبزی کار بزنیم از احوالاتش با خبر بشیم؟! مدت زیادی بود که به خاطر جابجایی خبری ازاو نداشتیم.
زمانیکه رسیدیم پیرمرد مشغول بیل زدن بود حاج حمید جلو رفت بعد از احوال پرسی، بیل را از او گرفت مشغول بیل زدن شد، پیرمرد سبزی کار چند دسته سبزی به حاج حمید داد.
سبزیها را پیش من آورد وگفت: این سبزیها را بجای دست مزد بہ من داد.
گفتم: از خانمم میپرسم اگر نیاز داره بر میدارم. گفتم: نه سبزی احتیاج نداریم.
در ضمن شما هم که فی سبیل اللّه کار کردی. بعدازشهادتش یکی ازهمسایه ها به پیرمردگفته بود کہ حاج حمید شهید شده.
پیرمرد با گریه گفته بود من فکرکردم اون آدم بیکاری است که بہ من کمک میکرد. اصلاً نمیدونستم شغلی به این مهمی داره و سردار سپاهه...
#راوی_همسرشهید
#شهیدسیدحمیدتقویفر
•••
#کمیته_خادمین_شهدا_تهران_بزرگ
@khadem_koolehbar