هدایت شده از دلنوشته های من
#بیست_و_هشتمین_سالگرد_تولد_و_شهادت_شهید_سید_مجتبی_علمدار
یه تاریخ هایی تو زندگی هر آدمی هست که خوب گوشه ی ذهنش حک میشه...
یه وقتایی کلی شادی میگیره دستش و میاد یه وقتایی هم یه کوله بار غم رو به دوش میکشه...
اما یه وقتایی تبدیل میشه به یه ابر دلتنگی و بارونش از چشات میباره
امروز یعنی ۱۱دی همون روزیه دل من یه جور دیکه ایی برات تنگ شده و اشک من شده مروارید چشام
۳۶۵روز رو چشم میزنم تا به یازدهمین روز از دی ماه زمستونیش برسم تا سرمای دلتنگی دلمو با گرمای حضور تو یه جور خاصی حس کنم
تو برای من از یه رفیق خیلی بالاتری...
خیلی وقتا من حرفای دلمو حتی به زبونم نیاوردم ولی تو خوب آدرس دل منو بلدی و خوبش میکنی
با چشم اشک بار،با یک دنیا اصرار، با دلی امیدوار صدایت میکنم سید مجتبی علمدار...
تو در دنج ترین قطعه شهر ساری جای گرفتی اما فقط ساری تو را نمی شناسد حتی فقط مازتدران تو را نمی شناسد تو از تمام ایران به قطعه قبر پر نور خودت زائر دعوت میکنی
نمیدانم چه مغناطیسی پیر و جوان زن و مرد مذهبی و غیر مذهبی را گرد مزارت جمع می کند
نمیدانم چشم های گیرایت با دل این مردم چه سخنی می گوید که اشک غم زائرانت به اشک شوق تبدیل می شود
به تو میبالم رفیق قدیمی من
سید مجتبی جان دستم همیشه در دستانت هست مبادا روزی دستانت را از دستم برداری که روزگارم سیاه می شود.
سید مجتبی من تولد پنجاه و هشت سالگی و شهادت بیست و هشت سالگی ات مبارک ما باشد...
نگاهت را از دل تنگم بر ندار رفیق روزهای دلتنگی من
#فاطمه_نوشت
@delnvshte_hay_man