💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۲_۵۷
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
↩️بخش دوم:
طبق دستــــور آقا شـــام خــوردم. سپــس
فرمود:« بلــند شو تا به مســــجد ســـهله
برویـــم.» داخــــل مسجـــد شــــدیم. آقــــا
مشغول اعمال وارده در مقـامات شد و
من هم به مــتابعت آن حـــضرت انــجام
وظیفه میکـــردم و بـــدون اخـــتیار نمــاز
مغـرب و عشا را به آقــــا اقــــتدا کـــردم و
متوجّه نبودم که این آقـــا کیـــست.
بعد ازآن که اعمال تمام شد، آن بزرگـوار
فرمود: «ای سیّد ! آیا مثل دیگــران بعـد
از اعمال مسجــد سهله به مسجـد کوفه
میروی یـــا در همیــــن جا می مــــانی؟»
گفتم: «میمانـــم». در وسط مسجـد در
مقام صادق«علیــه السـلام» نشــستـم و
به سیّدگفتم:«چای یا قهوه یا دخـانیات
میل دارید تا آمــــاده کنم؟»
در جواب، کلام جامعی رافرمـود: « این
امور از فضــول زندگی است و ما از این
فضولات دوریم!» ایــن کـلام در اعمــاق
وجودم اثرگذاشت به گونهای که هرگاه
یادم میآید، ارکان وجـــــودم می لـــرزد.
به هر حــــــال ؛ مجـــلس نزدیـــک به دو
ساعت طـــول کشـــــــید و در این مدّت،
مطالبی ردّ و بدل شدکه به بعـضی آنها
اشاره میکنم.
1 – دربارة «استخاره » سخـــن به میان
آمد ، سـیّد عــرب فرمـــود: «ای ســـیّد با
تسبیح به چه نحــو استخاره میــکنی؟»
گفتم: سه مرتبه صلـــوات میفرستم و
سه مرتــــبه مـــــیگویم : « اَسْتَـــخـیرُ اللهَ
بِرَحْمَتِهِ خِیَرةً فی عافِیةٍ »پس قبضهای
از تســـــبیح را می گیـــرم و دو تا ، دو تا
میشمارم، اگر دو تا ماند، بداست. اگر
یکی ماند، خوب است .
فــــــرمود : «بـــرای ایـــن اســتــخاره، باقی
ماندهای است که به شما نرســیده و آن
این است که هرگاه یکی باقیـــماند فـوراً
حکم به خـــوبـی استخاره نــــکنید؛ بلــکه
توقــــف کنید و دوبــــاره بــرای ترک عمل
استخاره کنــــید، اگـــر زوج آمـــد، کشــف
میشود که استخــــارة اوّل خـــوب است
امّا اگر یکــــی آمد، کـشــف می شــود که
استخارة اوّل میانه است.»
به حســب قـواعـــد علـــمیه میبایـــسـت
دلیل بخواهم وآقا جواب دهد، به جای
دقیق و باریکی رســـیده بودیــم، امــــا به
مجرّد این قول، تسلــیم و منــقاد شدم؛
بـــا آنـــکه متـــوجــه نیســتم که ایـــن آقـــا
کیست.
2 – از جمـله مطالب این جلسه، تأکید
سیّدعرب برتلاوت وقرائت این سوره ها
بعد از نمازهـای واجــب بود: بعد از نماز
صبح سوره یس، بعد ازنــماز ظهر سوره
عمّ، بعد از نماز عصـر ســورة نوح ، بــعد
از مغـــرب ســورة الـــواقعه و بعــد از نماز
عشاء سوره ملک.
3 – دیگر اینــکه تأکـــید فرمــودنــد بردو
رکعت نماز بیــن مغرب و عشـــاء کــه در
رکعت اوّل بعــــد از حمد، هـــر ســـورهای
خواستی میخوانی ودر رکعـت دوّم بعد
از حمد«ســوره واقعـــه» را میخـــوانی و
فرمـود: کفایت میکنـد این از خـــواندن
سوره واقعه بعدازنماز مغـرب، چنان که
گذشت.
4 – تأکید فرمود کـه بعــــد از نمــــازهای
پنجــــــگانه این دعـــا را بخـــــــوان: اللــهُمَّ
سَرِّحْنی عَنِ الْهُمُومِ وَالْغُمُومِ وَ وَحْشَتِ
الصَّدرِ وَ وَسْوَسَــةِ الشَیْطانِ بِرَحْمَتِکَ یا
اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
پایان بخش دوم
ادامه دارد...
📚منبع:کتاب ملاقات بـا امام زمان(عج)
─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۳_۵۷
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
↩️بخش سوم:
5 –و دیگر تأکیدداشـتند بــرخواندن این
دعا بعد از ذکررکوع در نــمازهای یومیه
خصوصاً رکـــعت آخــر : اَللّهُـمَّ صَلِّ عَلی
مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَتَرَحَّمْ عَلی عَجْـزِنا وَ
أًَغِثْنا بِحَـقِّهِمْ.
6 – در تـعریــــف و تمجــید از «شرایـــع
الاسلام» مرحـــوم محـــقّق حلّی فرمود:
تمام آن مـطابق با واقع اسـت مگرکمی
از مسائل آن.
7– تأکیــد فرمـودند بر خواندن قـرآن و
هدیه کـــردن ثــواب آن، برای شیعیانی
که وارثی ندارند یا دارنـد و لکن یادی از
آنها نمیکنند.
8 –تأکید کـردند بر تحت الحنک را زیـر
حنک دور دادن و ســر آن را در عمامــه
قرار دادن ، چنـان که علــــمای عـرب به
همین نحــو عمل میکـنند و فرمود: در
شرع، چنین رسیده است.
9-تأکید بر زیارت سیّد الـشهداء «علیه
السلام»
10-پرسیدم:«نمیدانم آیا عاقـبت کارم
خیر اســت و آیا مـن نزد صاحب شـرع
مقدس روسـفیدم؟!»فرمود:عاقبت تو
خیر وسعیت مشکور است و روسـفید
هستی.گفتم: نمیدانم آیا پـدر و مـادر
و اساتید و ذوی الحقوق از مــن راضـی
هستـــند یانه؟ فرمود: «تمام آنها از تو
راضیاند و دربارهات دعـــا میکنند».
اســــتدعای دعـا کـردم بـــرای خودم که
موفق باشم برای تألیف و تصنیف ، و
آن بزرگواردعا فرمودند.دراینجا مطالب
دیگری استکه مجال تـفصیـل و بیان
آن نیسـت .پـس خــواســتم به خــاطــر
حاجتی ازمسـجد بیرون روم،آمدم نزد
حوضی که در وسـط راه، قبل از خارج
شدن از مســــجد قـرار دارد . به ذهنم
رسید چه شبـی بــود و این سیّد عـرب
کیست که اینهمه بافـضیلت است؟!
شاید همان مقصود ومعشوقم باشد!
تا ایـــن مطـــلب به ذهـنم خطور کــرد،
مضطربانهبرگشتم و آن آقـا را ندیـدمو
کسی هم در مسجد نبود. یقین پیـدا
کردم که آقا را زیارت کردموغافل بود.
مشغول گریه شـــدم وهمچون دیوانه
اطراف مسجد گردش میکردم تاصبح
شد، چـــون عاشـقی که بعد از وصال،
مبتلا به هــجران شده باشد. این بود
اجمالی ازتفصیل که هروقت آنشـب
به یادم مـیآید، بـهـــت زده می شوم.
پایان...
📚منبع:کتاب ملاقات بـا امام زمان(عج)
─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
لینک کانال آرشیو خادمان امام زمان عج
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۵۸
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
🔰حضــرت حجــة الاسلام والمسلمين
آقاى حاج شيخ "مهدى معزّى"فرمودند:
مرحــوم حــاج شيــخ مرتضـى زاهد كه از
پاكــــــان علمــــاء تهـــــــــران بــود فرمـــود :
مـرحـــوم سـيــــّد عـبدالكريــم محمـــودى
شب هاى جمعــه به خدمـت عصـــر عليه
السلام مى رسيد .
✙او مـى گـفـت :
شب جـمعه اى در صحن مطهر حضرت
عبدالعظيم(درشهر رى )خدمت حضـرت
بقيـــة اللّـه ارواحنــا فــداه رسيدم،به من
فرمــودند :
سيدكريم بياباهم به زيارت جدم حضرت
على بن موسى الرّضا عليه السلام برويم
✙گـفـتم : در خدمتـــم
🔸چند قدمـى در خدمـت آن حضــرت
برداشتم ديدم به درصحن حضرت رضـا
عليه السلام رسـيده ام من باآن حضـرت
زيارت كردم وباز به همان نحو برگشتيم
و به تهران آمديم .
✘باز حضــــرت ولــى عصــر عليـه السلام
فرمودند :بيا باهم به زيارت قبرحاج سيد
على مفسر بـرويم(اين قبردرصحن امام
زاده عبداللّه است)وقتى درخدمتشان به
آنجارفتيم ديدم روح آن مرحوم كنارقبرش
ايسـتــاده و اظهـــار ارادت به آن حضــرت
می كند. بعد سيـــد علـــى به مـن گفـت:
🔘سيدكریم بـه حاج شيخ مرتضى زاهد
سلام مــرا برسـان و بگو چــرا حق رفاقت
ودوستى را رعايت نمى كنى وبه ديدن ما
نمــــى آئى و مــا را فرامــوش كـــرده اى ؟
🟢 حـضــرت ولى عـصـر عـليـه الســّلام
به سيدعلى فرمودند:حاج شيخ مرتضـى
گرفتــار و معـــذور اسـت مـــن به جـاى او
خواهـــم آمد.
📚منبع:کتاب ملاقات بـا امام زمان(عج)
─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۵۹
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
🔰شخص عطاری ازاهل بصره میگوید:
روزی در مغازه عطاریم نشسته بودم که
دونفر برای خریدن سدر وکافـور به دکان
من واردشدند.وقتی به طرزصحبـت کـردن
وچهره هایشان دقت کردم،متوجــه شدم
که اهــل بصــره و بلکه از مردم معــمولی
نیستند به همین جهت ازشهر ودیارشـان
پرسیدم؛ اما جوابی ندادند.
🔶 من اصرار میکردم؛ ولی جوابی نمی
دادند. به هرحال من التمـاس نمودم، تا
آن که آن ها را به رسول مختـار صـلی الله
علیه و آله و سلم و آل اطهار آن حضـرت
قسـم دادم. مطلـب که به این جـا رسیـد،
اظهار کردند:
ما از مـلازمان درگاه حضـرت حجت علیه
السلام هـستـیم. یکی از جـمـع مـا که در
خدمت مولایمان بود، وفات کـرده است؛
لذاحضرت ما رامأمور فـرموده اند که سدر
و کافورش را از تو بخریم.
همیــن که این مـطلــب را شنیدم، دامان
ایشان رارها نکردم وتضرع واصـرار زیادی
نمودم که مرا هم با خود ببرید.
گفتند: این کار بسته به اجازه آن بـزرگوار
اســت و چون اجازه نــفرموده انـد، جـرأت
این جسارت را نداریم.
گفـتم: مرا به محضر حضرتــش برسـانید،
بعدهمانجا،طلب رخــصـت کنـید اگراجـازه
فرمودند، شرفیاب میشــوم والا از هــمان
جا بر می گردم و در ایــن صورت، همــین
که درخواست مرا اجابت کرده اید خــدای
تعالی به شما اجــر و پاداش خواهــد داد؛
اما باز هم امتناع کردند.
🥺 بالاخـره وقتـی تضرع واصرار را ازحـد
گذراندم،به حال من ترحم نـموده و منـت
گذاشتند وقبول کـردند.من هــم با عـجـله
تـمام سـدر و کافور را تحویل دادم ودکان
را بـستم و با ایشـان به راه افتـــادم، تا آن
که بهساحل دریارسـیدیم.آنها بدون این
که لازم باشدبه کشتی سوارشـوند، برروی
آب راه افتادند؛ اما من ایستادم.
متوجه من شـدند و گفتند: نتـرس؛خدا را
به حـق حضــرت حجـــت عـجل الله تـعالی
فرجه الشــریف قــسـم بده که تـو را حفـظ
کند. بسم الله بگو و روانه شو.
این جمـله را که شنیدم، خدای مـتعال را
به حق حضرت حجت ارواحـنا فداه قـسم
دادم و بر روی آب مانند زمین خــشک به
دنبالشان به راه افتادم تا آن کـه به وســط
دریا رسیدیم.ناگاه ابرها بهم پـــیـوستند و
باران شروع به باریدن کرد.
اتفاقاًمن دروقت خروج از بصـره، صــابونی
پخته و آن را برای خشک شدن در آفــتاب،
بر پشت بام گذاشته بودم.
وقتی باران رادیدم،بیادصابون ها افتـادم
وخاطرم پریشان شد.به محض این خـطور
ذهنی، پاهایم درآب فرورفت؛ لذا مـجبور
به شناکردن شدم تاخود را ازغـرق شـدن،
حفظ کنم؛اماباهمهاین احوال ازهــمـراهان
دور میماندم.آنها وقتی متوجه مــنشــدند
و مرابه آن حالت دیدند،برگــشتند ودسـت
مــرا گــرفــتند و از آب بیـرون کـــشـــیدند و
گفتـند: از آن خطور ذهنـی که به فــــکرت
رسید،توبه کن و مجدداً خــدای تــعـالی را
به حضرت حجت علیه السـلام قـــسـمبده.
منهم توبهکردم ودوباره خـــدا را بـه حـق
حضرت حجتعلیه السـلام قـســم دادم و
بر روی آب راهی شدم.
بالاخره به سـاحل دریا رسـیدیم و از آنـجا
هم بهطرف مقصد،مسیر را ادامه دادیـم.
مقداری کهرفـتیم دردامنـهبیـابان، چــادری
به چشم میخورد که نورآن، فضا راروشـن
نموده بود.
همــراهان گفتند : تمام مـقـصـود در این
خیمه است وبا آنها تــانزدیک چــادررفــتم
و همـانجاتوقف کردیم.یک نفر از ایـشان
برای اجازه گرفـتـن وارد شـد و درباره آوردن
من با حضـرت صحبت کرد، بهطـــوری که
سخن مولایم را شنیدم ؛ ولی ایــشــان را
چـــون داخـــل چــادر بودند ، نمــی دیــدم
حضرت فرمودند:
« ردّوه فانه رجل صابونیّ »
یعــــنـی او را بــه جــای خــود برگـــردانـید و
دست رد به سینه اش بگذارید؛ تــقـاضای
اورااجابت نکنید و در شــمار ملازمـــان ما
ندانید؛ زیرا اومردی اسـت صـــابونی. ایـن
جمله حضرت ، اشـاره به خـطــور ذهــــنی
من درمورد صابون بود؛یعـــنی هـــنـوز دل
را از وابستگی های دنیوی خـــالی نـکــرده
اسـت تا مـــحبـت مـحـبوب واقــعـــی را در
آن جـای دهد و شایســتگی هـــمـــنـشینی
با دوستان خدا را ندارد.
این ســخن را که شنیدم و آن را بر طــبق
برهان عقلی وشــرعی دیدم، دنــدان ایــن
طـــمـــع را کــــنده و چـــشـــم از ایــــــن آرزو
پوشیدم و دانستم تا زمــــانـــی کـه آیـــینه
دل،به تیرگی های دنیوی آلـــوده اســــت،
چهــره محبوب درآن مـنعکس نــمیــــشود
وصورت مـطلوب،در آن دیـده نــــخــــواهـد
شـــد چه رســد به این که در خـــــدمــت و
مـلازمت آن حضرت باشد. »
📚منبع:کتاب ملاقات بـا امام زمان(عج)
─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
لینک کانال آرشیو خادمان امام زمان عج
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۶۰
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
■علّامه میرجهانی مبتلا به کسالت نقرس
و سیاتیک (عرق النساء) شده بودند.
ایشان برای رفع این بیـماری چندین سـال
دراصفهان،خراسان وتهران معـالجه قدیم
و جدید نمـوده بودند ولی هیـچ نتیـجه ای
حاصل نشده بود. خودشـان می فرمودند:
روزی برخی دوستان آمدند روان برند.
در مراجعت به قوچان که رسیدیم، توقف
کردیــم و به زیارت امامزاده ابراهیم که در
خارج شهر قوچان است، رفتیم.چون آنجا
هوای لطــیف و منظره جالبی داشـت رفقا
گفتــند: نهار را در همانجا بمانیم.که آن ها
🔹مشغول تهیه غذا شدند،من خواستم
برای تطهیر به رودخانه نزدیـک آن جـا بروم
دوستان گفتند: راه قدری دور است وبرای
پا درد شما مشکل بوجود میآید.
گفتم:آهسته آهسته میـروم و رفتم تا بـه
رودخانه رسیدم و تجدید وضـو نمودم. در
کنار رودخانه نشسته و به مـناظر طبــیعی
نگاه میکردم که دیدم شخصی با لباسهای
نمدی چوپانی آمد و سلام کرد و گفت:
آقای میرجهانی شمابا اینکه اهل دعـا ودوا
هستی،هنوز پای خود رامعالجه نکردهاید.
➕گفتم:تاکنون که نشده است،گفت آیا
دوست دارید من دردپاهای شمارامعـالجه
کنم؟ گفتــم: البــته. پـــس آمــد و کنار من
نشــست و از جــیب خود چاقــوی کوچــکی
در آورد و اســـم مادرم را پرســید (یا بُـرد) و
سرچاقو را بر اول درد گذاشت و به سمـت
پایین کشید و تا پشت پا آورد، سپس
فشــاری داد که بســـیار متألـم شده گفتم:
آخ. پــس چاقو را برداشـت و گفت: برخیز،
خوب شدی.
خواستم بر حسب عادت و مثل همیشه
با کمک عصا برخـیزم که عصا را از دسـتم
گــرفــت و به آن طــرف رودخانــه انداخــت.
دیدم پایم سالم اســت، برخاستم و دیگـر
ابداً پایــم درد نداشــت. به او گفــتم: شـما
کجا هــستید. گفــت: من در هـمین قلعه
هستم و دســت خود را به اطراف گردانید.
گفتم: پس من کــجا خدمــت شما برسـم.
فرمود:تو آدرس مرا نخواهی دانست ولی
من منزل شما رامیدانم کجاست و آدرس
مرا گفت و فرمود:هر وقت مقتضی باشد
خود نزد تو خواهم آمد و سپس رفت. در
همــین موقع رفقا رســیدند و گفــتند: آقــا
عصایتان کو؟ من گفتم:آقایی نمـد پوش
را دریابید هرچه تفحص وجستـجو کردند
اثری از او نیافتند.
▫️منبع:کتاب ملاقات بـا امام زمان(عج)
─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۶۱
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
🔰يكى از بـزرگان مراجـع شيعـه مرحوم
آية اللّه العظـمـى آقـاى "سيــد ابوالحسن
اصفهانى " است .
🌀او يكى از مراجع اعلاى دينى و زعيم
اعظم و فقيه مؤ يد و زمامـدار تشيع ، از
آيات و مراجعـى كه بى واسطـه به فـيض
ملاقات حضرت صاحبالامر ارواحـنافداه مشرّﻑگشتهوموردتائيداﺕغيبى بــودﻩاند
و درطول تاريخ غيبـت كبـراى امـام عصــر
(عـجـل اللّه تعالى فرجه الشّريف ) كـمتر
مرجعى و زعيمى بـه كياست و فراست و
سـعـه صـدر و بـخـشـنـدگى و مـاءثّر آثار و
خـدمـات آن بـزرگـوار و كرامـات باهرات و
سجاياﻯگرانمايهوسخاوتها و احسانهاى
عجيبه و اخلاق نيكويش بوده است .
🔸يكىازكرامتهاﻯاماﻡعصر ارواحنافداه،
به اين نايـب بزرگـوار و زعيـم امــت توقيع
شـريفـى است كه بـراى آن بزرگـوار، صادر
مىكنند ومىفرستند و بدينترتيبايشان
را تحتعناياﺕخاصهخويش قرارمىدهند
و به الطاف و عناياتشان مى نوازند .
📌توقيعى كه حضرتش ارسال میـدارند
توسط مرحـوم ثقـة الاسـلام والمسلمين،
زين العلماء الصالحين حاج شيخ"محمد
كوفىشوشترى"در نامهاﻯواصل مىشود
كه متنمبارك آﻥنامه عبارﺕازاين است:
"قل له :
✚ارخص نفسـك و اجعـل مجلسـك فى
الدهليزواقضحوائج النّاﺱنحنننصرك``
يـعـنـى👇🏻
✓(بهاو بگو:خودترا براﻯمردم ارزاﻥكن،
ودردسترﺱهمهقراربده،محلنشستنت
رادهليز خانهاﺕانتخاﺏكنتامردﻡسريع
و آساﻥباتوارتباﻃداشتهباشند،حاجتهاى
مردم را برآور ما ياريت مى كنيم ).
📚منبع:کتاب ملاقات با امام زمان(عج)
─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
💠متن کرامات و شفا ...
#شماره_۶۲
┅═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═┅
💠مرحوم علامـه مجلسي از ملحقـات
كتـاب انيس العابدين وعلامـه نوري
در نجـم الثاقـب نقــل مي كنند كـه:
سيـد بـن طـاووس قــدس الله ســره
مي فرمايـد كـه: در يـك سحــرگاه در
سرداب مطهرازحضرت صاحب الامر
ارواحنافداه اين مناجـات را شنيــدم
كـه مي فرمايـد:
✳️اللهم ان شيعتنا خلقت من شعاع
انوارنـا و بقيــه طينتنــا و قــد فعـلـــوا
ذنوبـــا كـثيـــره اتكـــالا علــــي حبنـــا و
ولايتنا فــان كانـت ذنوبـهــم بينــك و
بينهـم فاصفـح عـن هـم فقـد رضينـا
و ما كـان منهـا فيمـا بيــنهــم فاصلح
بـيــنهــم و قـاص بهـــا عـن خمسنـا و
ادخلهـم الجنه و ذحزحهم عـن النـار
و لاتجـمـع بينهـم و بيــن اعداينـا في
سخطـك.
🔸خداياشيعيان ما را از شعـاع نور مـا
وبقيه طينت ما خلــق كـرده اي،آنــها
گناهان زيادي به اتكاء بر محبـت به
ماو ولايـت ما كرده اند، اگر گناهـان
آنها گناهي اسـت كه در ارتباط بـا تو
اسـت از آن هـا بـگـذر كـه ما را راضي
كرده اي و آنچه از گناهان آن ها در
ارتبـاط با خــودشـان هسـت، خودت
بين آن ها را اصلاح كن و از خمسي
كه حق ماست به آنـها بـده تا راضي
شوند وآنها را از آتش؟ جهنم نجات
بده و آنها را بادشمنان ما در سـخط
خود جمع نفرما.
▫️منبع:کتاب ملاقات با امام زمان(عج)
─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
لینک کانال آرشیو خادمان امام زمان عج
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
💠متن کرامات و شفا...
#شماره_۱_۶۳
┅═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═┅
💠استادمان مرحوم آيه الله حاج شيخ
مجتبــي قـزوينــي قضـيــه استــادش
مرحوم آيه الله ميرزامهدي اصفهانـي
را اين چنين نقل مي فرمود:مرحـوم
آيه الله ميرزاي اصفهـاني مي فرمود:
در ايـام تحصيل در نجف اشـرف، در
علـم اخــلاق و تزكيه نفـس و سيــر و
سلوك ازمحضر سيـد احمد كربـلايـي
يكـي از عـــرفــاء بلنــد پايـــه استـفـاده
مي كردم.تا آن كه در رشد و كمـالات
معنـوي و تزكيه نفـس از نظر ايشان
به حـد كمـال و بـه اصطلاح به مقـام
قطبیت و فنـاء في الله رسيدم.او بـه
من سمت دستگيري ازديگران را داد
ومرا استاد درفلسفـه اشراق دانسـت
او مــرا عــارف كامـل و قطــب و فـاني
في الله ميـدانست ولي من خودم را
نمي توانستـم فريب دهم و هنوز از
معـارف حقه چيـزي نميدانستم،دلم
آرام نگرفتـه بـود خـــود را در كمـالات
ناقص مي دانستم، تا آنكه بـه فكرم
رسيـد شبـهاي چهـارشنبـه بـه مسجد
سهله بروم متوسل به حضرت مهدی
ارواحنا فداه شوم شايد آن آقايي كه
خداونــد او را براي ما غوث و پناھگاه
خلـق كـرده توجهي به مـن بفرمايد و
صـراط مستقيم را به من نشان دهد
به مسجدسهله رفتم ازجميع علومي
كـه: سـر بـه سـر قيـل و قال،نـه از آن
كيفيتي حاصـل نـه حال.
🔴ازافكارعرفاني متصوفه وازبافته هاي
فلاسفه،خودراخالي كردم وصددرصد
باكمال اخلاص وتوبه به مقام مقدس
آن حضرت خود را در اختيار گذاشتم
ناگهان جمال پر نور حضرت بقيـه الله
ظاهر شد و به من اظهارلطف زيادي
فـرمـود؛و براي آنكـه ميزانپي دردست
داشتـه باشــم و هميشه با آن میزان
حركت كنم،اين جمله رابه من فرمود
"طلب المعارف من غير طريقنا اهل
البيت مساو لانكارنا"يعني:جستـجوي
معارف وشناخت حقايق ازغيرخط مـا
اهلبيت طهارت مساوي است باانکارما.
🔴 وقتی مرحوم ميرزاي اصفهاني اين
جمله را از حضـرت مي شنود،متوجه
مي گردد باید معارف حقه را تنهـا و
تنها ازمضامين آيـات قرآن و روايات
اهلبيت عصمـت و طهارت استفاده
كند و لذا بـه مشهد مقدس مشرف
ميـگردد، معارف قرآن و اهل بيت را
بـه پـاك طينتان از اهل علم تعليـم
مي دهد و شاگرداني كه همه اهـل
معنـي و تشرف و تزكيـه نفس و در
صراط مستقيم معارف حقه هستند
به جامعه روحانيت تحويل مي دهد
🔵در اينجا چند تذكـر و توضيـح رالازم
مي دانـم كه بـه عرض شمـا برسانـم
اول:تشرف مرحوم ميرزاي اصفهاني
به نحوهـای مختلف نقل شده وبراي
مـن آنچه را كه استادم مرحوم حاج
شيـخ مجتبـي قزوينـي نقـل فرمـوده
معتبـراست،اين نحوه كه نقل كـردم
نزد من معتبرتر است.
دوم:مرحوم سيـد احمـد كربلايي، از
شاگـردان مـلا حسيـن قلـي همـداني
مراسـلاتي دارد.ظاهراشخصي معني
ايـن شعـر شيـخ عطـــار را مي پرسـد:
"دايمـــاً او پــادشـــــاه مـطـلـــق اســـت
در كمــال عـــز خـود، مستقرق است
او بسـر نايد ز خود، آنجا كه او است
كي رسدعقل وجود،آنجا كه اواسـت"
كـه ابتـداء مرحــوم آخونــد خــراساني
جواب مختصري مي دهد بعدهمان
سوال راازمرحوم شيخ محمدحسين
غــروي كمپـانـي مي كنند كـه ايشـان
طبـــق مـــذاق فلسفـــه مشـاء پـاسـخ
مي گويد وبعد باز همان سوال را از
مرحوم سيداحمد كربلايي ميپرسند
كه ايشان طبق مذاق فلسفه اشراق
جواب ميدهند كه عينا آن مراسلات
نزدمن موجود است،بنابراين مرحوم
سيد احمد كربـلايي مـذاقشان مذاق
عرفاني وحدت موجودي است و اين
مطلب كاملا ازآن مراسلات استفاده
مي شود.
سوم: مرحــوم آيـه الله ميــرزا مهـدي
اصفهاني در روز پنجشنبـه19ذيحجه
1365هجري قمري درمشهـدمقدس
از دنيـا رفـت و در وســط دارالضيافــه
آستـان حضــرت رضــــا (ع) دفــن شـد
🔵 ضمنا بعضي از شـاگـردان مرحـوم و
فرزندبزرگوارش دركتاب دين وفطرت
قضيه او را اين چنين نقل مي كنند.
از جمله عالمـان و فقيهان و مربيان
روحـاني دهــه هاي گذشتــه مرحـوم
آيه الله ميرزامهـدي اصفهاني(1365
- 1313 هجري قمـري) بوده اسـت،
كه مراكز علمي خصوصا حوزه علميـه
مشهــد سالهــا تحت نفوذ و سيطـره
معنوي آن بزرگواربوده وتعاليمش از
جمله حركتهاي عظيم فكري معاصـر
گشته كه همچون سدي فولادين در
مقابل انحرافات ايستادومعـارف قرآن
و ائمه طاهرين را بـه عنوان تنها راه
دستيابـي بـه اســـلام خالص عرضـه
داشته است.
پایان بخش اول
دامه دارد
#کرامات
#خادمان_امام_زمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
💠متن کرامات و شفا ...
#شماره_۲_۶۳
┅═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═┅
↩️بخش دوم:
🟠بسيـــاري از دانشمنـدان شيعــــه كــه
امروز نگهبانان مرزهـاي تشيع اند در
محضرآن بزرگوار درسهاگرفته وپندها
آموخته اين تب و تابي كه امـروزه در
زاد روز امـام عصـــر (عـج) مي بينيــم،
گوشه اي از شراره هاي محبتي است
كه ايشـان به پيشگـاه امام زمـان (ع)
مي ورزيده و اينك جلــوه هايي از آن
آشكـار گشته، آن بزرگـوار آن هنگامي
كه به تحصيل مشغـول بوده و سينـه
خويش راازعلوم اسـلامي مي انباشته
در برخـــورد بـا روش هــا و مشـربهـاي
گوناگـون از جملــه مكاتـب فلسفـي و
عرفـاني بـه حيــرت و نوســان كشيــده
مي شود واضطـراب عجيبي برروحش
سايـه مي افكنـد. پريشــانـي و آزردگي
حاصل از بلاتكليفي، انقلاب فكـري در
اوايجادمي كند.كه نمي داند چـه بكند
وبه كجابرود وبه كدام سير،ازسيرهاي
علـمـــي و معنــــوي آن زمـــــان رو كنـد.
سرانجــام بـراي نجـــات از ايـن دغـدغه
خاطربه حضرت ولي عصـر اروحنافداه
متوسل ميشود و چاره مشكل رااز آن
حضرت مي طلبد.حضـرتش نيزتفضل
مي كنند و در كنـار قبـر هـود و صـالـح
در وادي الســلام نجــف تشريـف فرما
شـده بـر او تجلي مي فرماينـد و راه را
بـه او مي نمايانند... او كـه در آنجـا بـا
قلبي شكسته و ديده اي گريـان ديدار
را آرزو مي نمـود سرانجـام بـه مقصـود
خـود نايـل مي آيـد و شرفيـاب محضــر
پرفيضش ميشود ودرمان درد خويش
را مـي يابـد.بديـن گـونـه كــه وقتـي در
بيـداري بـه خدمـت حضـرت مي رسـد،
بـر سينـه آن حضـرت نواري را بـه رنگ
سبـز به عـــرض 20 سانـت و بـه طـول
قريب 60 سانت مي بيند، كـه عبارتي
به رنگ سفيد،به گونه نور برآن چنين
نقش شده است:طلـب الْمع ارفْ منْ
غيْــر طريقـن ا اهْـل الْبيْــت مـس اوق
لانْـــك ارنــا وقـــدْ اق امـنــــي الله وانــــا
حجهـبْـن الْحسـن (كه كلمه حجـه بـن
الحسن قدري درهم وبه شكل امضـاء
نقــش يافته بود) يعنـــي: جستـجــوي
معارف جز ازراه ماخاندان پيامبـرمثل
انكـار نمـودن ماسـت و خداونـد امـروز
مرا برپا داشته و من حجـت خدا پسر
حـضــــــرت عـسـكـــــــري (ع) هستـــــم.
بعد آن حضـرت غايـب مي شونـد.اين
پيام گهربار حضرتش،مرحمي برقلـب
سوزان او مي گردد و راه حـق، روشـن
وآشكار برايش نموده شده وبه دنبـال
اين توسل و عنايت، مرحـوم ميرزا به
چشمــه جوشـانـي از معــارف الهــي و
شخصيتي فرزانه هدايـت مي شودكه
نامش راهرگزنبرد وازاوتنهابـه صاحب
علم جمعي تعبير نمود.درس گهربـار
امــام، مشعــل و چــراغ راه زندگـي او
می گردد.که خلاصــه اگر مـا را قـبـول
داريد بايد معـارف رااز مـا بگيريد ودر
همه زمينه ها، يعنـي خداشناسـي و
نفـس شناسـي ،روح شناسـي ،آخـرت
شناسـي و بلكه آفـاق شناسـي، از ما
تبعيـت كنيد. بعـدها به منظور زنـده
نمــودن معــارف اهـــل البيـت، عــازم
ايـــــران مي شــود و درسهـــايي را كـه
آميـزه اي از قـرآن و علـوم عتـرت بود
بـراي دانشــوران مطـــرح مي فرمايـد،
برخي ازآثار ارزنده وعلمي آن مرحوم
نزدبعضي از شاگردان بزرگوارش هم
اكنون موجود است.
✅اين بودآنچه كه بعضي از شاگردان از
قضيـه مرحــوم ميـرزاي اصفهـاني نقل
كردند و بـه عقيده مـن جريان آنچنـان
بـاشــد كــه مرحوم حاج شيـخ مجتـبي
نقل فرمودند.احتمال هم داردكه اينها
دو حكــايـــت و ملاقات باشد.
پایان....🌺
▫️منبع:
کتـــاب ملاقـات با امــام زمــان(عج)
─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
💠متن کرامات و شفا ...
#شماره_۶۴
┅═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═┅
🔰مرحوم حجه الاسلام آقاي مجد، پدر
مرحـــوم حجـه الاسـلام شيـخ مرتضي
زاهــد تهرانـي (7) در سفـرنامـــه خـود
كرامتي از امــام زمـان(ع)نقـل ميكند
آن این است:شيـخ عبيداء كـه يكي از
اشـرار كُـرد در زمــان ناصـرالديــن شـاه
بـود با شصـت هـزار نفـر سـوار،سر بـه
طغيـان برداشـت وبه هر جـا ميرسيد
همـه را قتـل عــام ميكـرد، يك شـب،
چهـار سـاعت از شـب گذشتـه،مرحوم
وقايعنگـار پيشخدمتش آقاشيخ علي
را نزد من فرستاد كه باعجله پيش او
بـروم. رفتـم و ديـدم كه نشستـه و دو
سه نامـه بـاز شـده در پيـش روي دارد
وهمينطور مدام بـر روي زانـوي خــود
ميزنـد و گريـه ميكنـد.
🔸وارد شده،سـلام كردم صداي پيرمـرد
بلند شد كـه فـلان مـردك آمـد، گفتم:
مردك كيست؟ گفت: ببين آقـا ميـرزا
داوود از تبريـز نوشتـه است در تبـريـز
سـر كوچـه هـا را سـد بنـدي كردهاند و
شيـخ عبيداء، مـردم مياندوآب را قتل
عـام كـرده و بـا شصــت هــزار ســوار و
تفنـگ هـاي مـارتيـن كـه از فـاصلـه دو
فـرسخـي هـدف را ميزنند، قصـد دارد
تهــران راتصـرف كند،بچـههاي كوچـك
را بـه هـــوا پـرتــاب كــــرده و سپــس بـا
شمـشيـــر بـه دو نيـــم ميكنــد. شيـــخ
عبيـداء در كمـال خاطـر جمعـي گفتـه:
روز جمعـــه وارد تهـران ميشـــوم و در
تكيــه دولـت نمــــاز جمعـــه ميخوانــم
وبـر تخت خواهـم نشست. اگر چنيـن
شـود تكليـف مـا چيسـت؟ ما بايـد چه
كـار كنيـم؟
🔹گفتــم: جــــواب جنـابعـالــي دو كلمــه
آرامـش بخـش اسـت و آن ايـن اسـت
آیا جنابعـالـي اعتقـاد بـه امـــام زمـــان
داريـد يـا خيـر؟
🔸گفـت: لعنت خدا برمنكر امام زمـان
گفتم: پـس خاطـرت جمـع بـاشـد آقـا
خــودش در چنيــن مـواردي اســلام و
ديـن و مذهـب را حفـظ ميكند، زيـرا
در همـه عالـم اِمكـان متصـرف اسـت
🔹گفت: شما شب را با اطمينان خاطـر
مي خوابــي؟ گفتــم: بلـــي، كســي كه
چنيــن صـــاحــب و حـــافظـــي داشتـــه
بـاشــد چــرا آســوده خـاطـــر نخوابــد؟!
🔸آن شب گذشت،تـا آنكـه سپـاهي از
تهران باسه هزار نفر مامور شده و با
شتـاب تمـام بـه سـوي شيــخ مـذكـور
حركـــت كردنــد. يــك هفـتـــه بيـشـتــر
نگذشته بودكه خـبر فـراركردن شيـخ
عبيداء رسيـد.
🔹مرحـوم وقـايع نگـار كسـي را نـزد من
فرستاد.پيش او رفتـه و ديـدم جمعي
از رجـال دولـت در آنجا جمع هستند
شخص فربه، چاق، خـوشرو و خوش
مويی را در آنجا ديدم كه در مجلس
نشسته و لباس نظـامي با درجههايي
از طلا و نشـانهاي بسيار بر تن دارد،
سلام كردم. وقايعنگار گفت: بر منكـر
امام زمان لعنت،سردارخودت كيفيت
جنگ وفتح وفرار شيخ عبيداء را بـراي
فـلاني بيـان فرمـا. بر مـن معلـوم شـد
آن جـوان ازلشكر شيخ عبيداء و بـرادر
حمـزه، سپهسـالار لشكـر شيخ عبيداء
ميباشـد.
🔸سردار مذكور ميگفت: وقتي شيپـور
جنـگ زده شد ديديم سپـاه سـه هـزار
نفــري لشكـر ايمـــان در مقابـل سپــاه
شصـت هـزار نفري ما يك لقمه بيش
نيست،پيش خودگفتيم:به يك حمله
همه را خواهيم كشـت.ناگهان ديديم
سوارسفيدپوشي درميان سواران شما
ايستاده و بـرهر سمتي اشـاره ميكنـد
سوارهاي مامثل برگ درخت به زميـن
ميريزنـد و كشتــه مـيشونـد. حسـاب
كرديم اگر نيـم ساعـت ديگـر بـه جنگ
ادامه دهيم يك نفرازما باقي نميماند
باقيمانـده لشكــر همـراه شيـخ عبيـداء
پابه فرار گذاشتند و من بسوي تهـران
آمده و شيعه و پناهنده به دولـت اين
ملـت گشتـم.
▫️منبع
کتـــاب روزنـــه هـــايـي از عـالـــم غيــب
─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
.
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۱_۶۵
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
👤من«سعید چندانی»12ساله هستم
که حدودیک سال وهشت ماه به سرطان
مبتلا بودم ودکترها جوابم نموده بودند.
🕌 15روز قبل، شـب چهـارشنبه که به
«مسجد جمکران» آمدم،در خواب دیدم
نوری از پشت دیوار به طرف من می آید
که اول ترسیدم،بعد خودرا کنترل نموده
واین نور آمد به بدن من تماسی پیداکرد
ورفت ونور آنقدر زیادبودکه من نتوانستم
آن را کامل ببینم.
🌅بیدارشدم وباز خوابیدم تاصبح که از
خـواب بیدار شـدم، دیدم بدون عصـا می
توانم راه بروم وحالم خیلی خوب است تا
شب جمعه در مسجد جمکران ماندیم و
در شب جمعه،مادرم بالای سرم نشسته
بودوبه تلاوت قرآن مشغول بود،احساس
کردم کسی بالای سر من آمد وجملاتی را
فرمودکه من باید یک کاری را انجام دهم
سه مرتبه هم جملات را بیان کرد.
🧕🏻من به مادر گفتم:«مادر!شما به من
چیزی گفتی؟ »
✙گفت:نه!من آهسته مشغول قرائت قرآنم
✘گفتم:«پس چه کسی با من حرف زد؟»
✙گفت:«نمی دانم» هر چند، سعی کردم
آن جمـلات را به یاد بیاورم متأسفانه نشد
و تا الان هم یادم نیامده است.
✙سؤال:سعیدجان!شما اهل کجاهستی؟
✘جواب: زاهدان.
✙سوال: کدام شهر زاهدان؟
✘جواب: خود زاهدان.
✙سوال: کلاس چندمی؟
✘جواب: پنجم.
✙سوال: کدام مدرسه می روی؟
✘جواب: محمد علی فائق.
✙سوال:شما قبل از شفا پیدا کردن،چه
ناراحتی داشتی؟
✘جواب: غده سرطانی.
✙سوال: در کجای بدنت بود؟
✘جواب: لگن و مثانه و شکم.
✙سوال: از چه جهت ناراحت بودی؟
✘جواب:راه رفتن و درد وناراحتی که حتی
با عصا هم نمی توانستم درست راه بروم،
مرا بغل می گرفتند.
✙سوال: دکترها چه گفتند؟
✘جواب:گفتند:ما نمی توانیم عمل کنیم
وجوابم کردند وبعضی به مادرم می گفتند
باید پایش را قطع کنیم.
✙سوال:شما دراین مدت،بیرون از منزل
نمی رفتی؟
✘جواب: از وقتی که مرا عمل کـرده برای
نمونه برداری که سـه ماه قبـل بود، دیگر
نتوانستم از خانه بیرون بروم.
✙ سوال: در این سه ماه چه می کردی؟
✘ جواب: خوابیده بودم و نمی توانستم
راه بروم.
✙سوال: می شود آدرس منزلتان رابگویید
✘جواب: بلی! زاهدان،کوی امام خمینی،
انتهــای شرقــی، کوچـه نـعـمــت، پلاک 6،
منزل آقای چندانی.
✙سوال: شما چطور شدجمکـران آمدید؟
✘جواب: مادرم مرا آورد.
✙ سوال: چه احـساسی داری الان که به
مسجد جمکران آمده ای؟
✘ جــواب: خیلی احسـاس خوبـی دارم و
ناراحتی هایم همه برطرف شده.
✙ سوال: بعد از اینکه شفا یافتـی، دکتر
رفتی؟
✘جواب: آری!
✙سوال: چه گفتند؟
✘ جواب: تعجب کردند و مـــادرم به آنهـا
گـفـت: ما دکـتـر دیگـری داریـم و او عـلاج
کرده گفتند: کـجاست؟ گفت: جمکـران و
آن ها هـم آدرس گرفتند و گفتند ما هـم
می رویم.
✙ سوال: شما قبل ازاینکه شفا بگیـری و
قبل از خوابیدن، چه راز و نیازی کــردی و
با خود چی می گفتی؟
✘جواب:گریه کردم و از خدا و امام زمـان
(علیه السلام) خواستم که این درد ازمـن
برود و مرا شفا بدهد و بالأخـره به نتیجـه
رسـیـدم و موفـــق شدم و خیلــی راضـیـم.
✙ سوال: شما برای معـالجــه کجا رفتید؟
✘جواب: چنـدماه قبل به بیمارستان الوند
رفتیم. بعد دکتر گفت تکه بـرداری میکنم
رفتم، بستری شدم و تـکه بـرداری کـردند.
پس ازچهار روز که بستری بودم، از حـال
رفتم، و سـه چهار ماه نتوانستم اصـلاً راه
بروم و تـمام خـانواده ام، مأیـوس بـودند.
✙سوال: خیلی درد داشتی؟
✘جواب: آری!
✙سوال: الان هیچ درد نداری؟
✘جواب: خیر!
✙ سوال: با چــه چیـــزی شمـا را بـه اینجـا
آوردند؟
✘جواب: ماشین.
✙ سوال: به چه نحو وارد مـسـجـد شدی؟
✘ جواب: تا نصـــف راه با عــصـــــا آمــــدم،
نتوانستم،مرابغل کردندو به مسجدآوردند.
🎙سوال و جواب بامادر نوجوان سرطانی
شفـــا یافتـــه:
بسم الله الرحمن الرحیم
بر محمد و آل محمد صلوات!
برای خشنـودی امـام زمان (علیه السلام)
صلوات!من از یک جهت ناراحت و از یک
جهت خوشحال هستم و لذا نمـی توانـم
درست صحبت کنم، ببخشید.
اما ناراحتی من این است که می خواهم
از اینجا بروم وجهت خوشحالیم آن ست
که فرزندم شفا پیدا کرده است.
♨️بچــه من یک سال و 8 ماه مریــض
بوده وبه من چیزی نگفت.یعنی فرزندم
یک سال با دردساخت و چیزی نگفت تا
ناراحتی خیلی شدید شد و به من اظهـار
کرد.من او را نزد دکترهای زاهدان بردم،
به من گفتنــد باید این بچــه را به تهــران
ببرید.اورا به تهران آوردم و نمونه برداری
کردند و گفتند: « غــده سرطانــی است.»
😭من بی اختیار شده وبه سر وصورتم
زدم و از آن روز بـه بعــــد که مــرض او را
فهمیدم خـواب راحـت نداشتم و شبهای
طــولانی را نمی دانم چه طــور گذرانده و
خواب به چشمان من نمی آمد.
پایان بخش اول
دامه دارد....
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman
.
💠ملاقات با امام زمان(عج)
#شماره_۲_۶۵
═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═
↩️ بخش دوم
آنچه بلدبودم این بودکه:اول به نام خـدا
درود می فرستادم و« الله اکبـر» و« لااله
الاالله» می گفتم.چـندیــن دوره تـسبیـح
«لااله الاالله»میگفتم که این نام خـداست
بعداًبه نام محمد صلی الله علیه و آله و
بعد به نام حضـرت مهدی(علیه السلام)
وبقیه انبیاءصلوات فرستادم؛چون خواب
که به چشمم نمی آمد،نمیخواستم بیکار
باشم.
✙سوال: دکترها چه گفتند؟
✘جواب:گفتند:مادرسعیـد!الان که بچه را
ازبین برده ای،برای ما آورده ای!و به من
گفتند که سرطـــان اسـت و عـــلاج ندارد.
گفتم تقصیر من نیست، به من نگفت.
به او گفتند : چـــرا نگفتـی؟ گفت : مـن
نمی دانستم که سرطان ست به هرحال
دکترها عصبــانی شدند و به مــن گفتند
ببرش.
▪️چهــــار دکتــر ما را جواب کـردند. به
بعضی از دکترها التماس کردم، گفتند:
شیمی درمانی میکنیم تا چه پیـش آیـد
چند جلسه شیمی درمانی کردند وهنوز
زیر برق نگذاشته بودندکه من سعیـدرا
به اینجا ( مسجد جمکران) آوردم.
🔸وقتی به اینجا آمدیم،روز سه شنبه
بود وسعید شب چهارشنبه،ساعت سه
بعدازنصف شب،که تنهابود ومن خودم
مسجد بودم،خواب می بیند؛من آمـدم
دیدم بدون عصا دارد راه می رود.
گفتم:سعید جان!زود برو،چوب را بردار
چرا بدون عصا می روی؟
گفت: من دیگر با پای خودم می توانـم
راه بروم و احتیاجی به عصا ندارم. مگر
من نیامدم اینجا که بدون چوب بـروم؟
من وبرادرش گفتیم لابد شوخی میکند
و او گفت: من شفا گرفتم و خوابش را
گفت.
♻️برادرش گفت:«اگرراست می گـویی
بنشین.» نشست.« بلند شو»، بلند شد
«سینه خیز برو»،رفت.دیدم کاملاًخوب
شده است.« الحمدالله رب العالمین.»
من به خاطر اینکه بچه ام راچشم نکنند
واسباب ناراحتـی اورافراهم نکنند،گفتم
به کسی نگویــم تا بعـــداً بــرای متصـدی
مسجد نقل می کنم.
شکر، «الحمدلله»بچه ام را آوردم اینـجا
سالم شـــده و امید است حضـرت اجازه
بدهد تا از خدمتش مرخص شویم.
درنوار ویدئویی ازاین مادر سوال شـده:
چرا شما به « مسجد جمکران» آمـدی؟
در جواب می گوید:به خاطر خـوابی که
وقتی در بیمارستان تهران بـودم،دیدم
که مرابه اینجا راهنمایی کرده وگفتـند:
شفـــای فرزنـــد تــــو آنجــــــاست.
✙سوال:ایشان چندماه مریض احـوال
و بستری بود؟
✘جواب: ازشهریورماه، که ازشهریور تا
آبان، دیگر هـیچ نتوانست راه برود. در
زاهدان پدرش او را بغل می گرفـت واز
این طرف به آن طرف وپیش دکتر میبرد
و درمسافرت برادرش که همراه مـاست
چون بعد از نمونه برداری، به کلی از پا
افتاد وعکس ها ومدارک موجود است
✙سوال:بعــــد از شفــــا هــم او را پیش
دکترها بردی؟
✘جواب:آری! و تعجب کردند و گفتند:
چه کـارکردی که این بچه خـوب شـده؟
گفتـم: ما یک دکتـر داریـم که پیش او بردم.گفت:کجاست؟گفتم:قم جمکران
واز سکه های امام زمـان علیه السـلام
که شما داده بودید،به آنها دادم. بخدا
دکترتعجب کرد وآدرس جمکران را نیز
گرفت.
✙سوال: کدام دکتر بود؟
✘جواب:بیمارستان هزار تخت خوابی
(امام خمینی) و نـام دکتـر هم «دکتـر
رفعت»و یک دکتر پاکستانی.
✙سوال:دقیقاً چه مدت ست که اینجا
هستی؟
✘جواب: نزدیک یک برج است اینجـا
هستم وبایدحضرت امضا کند واجازه
دهد تا از اینجا بروم.
✙سوال: پدرش می داند؟
✘جواب:آری!خودم تلفن زدم و همه
تعجب کرده و باور نمی کنند که بچه
خوب شده باشد.
✙سوال: محل شما اکثراً اهل تسنن
هستند؟
✘جواب: بلی!
✙سوال: خودتان چطور؟
✘جواب:ما خودمــان اهــــل تسنـن و
حنفـــی هستیم، پیـرو دیـن، قــرآن و
اسلام هستیم.
✙سوال:حــالا که امــام زمـــان (علیه
السلام) بچه شما را شفا داده،شمــا
شیعه نمی شوید؟
✘جواب:امام زمـان(ع)مال مـا همـه
هســت و تنهـــــا بــرای شمـــا نیــست.
❇️آقـــای زاهـــــدی نقــــل می کننـد:
درسفـری که اخیـراً با حجت الاسلام
سیــد جــواد گلپایگانی جهــت افتتاح
مسجد سراوان به زاهـدان داشتـم و
جویای حـال ایـن خانـواده شدم به دو
نکته آگاهی یافتم:
1. دیـدار این نوجوان با مرحـوم آیت
الله العظمــی گلپایگانــی و سفـــارش
ایشـــان به او که بایــد جـزو شاگردان
مکتـب امام صادق (علیه السـلام) و
از سـربازان امــام عصــر ارواحنا فـداه
شوی.
2. مــژده دادند که افراد خانواده این
نوجـــــوان همــه شیعــه اثنی عشـــری
شــده اند و ایـن قصــــه در نـزد مــردم
آنجا مشهور است. »
پایان.....
📚کتاب ملاقات بـا امام زمان(عج)
─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─
#کرامات
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔 @khademan_emamezaman