eitaa logo
خادمان🌹شهدا🌹
423 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
15 فایل
ما‌ از خم‌ پرجوش‌ ولایت‌ مستیم عهدی‌ ازلی‌ با ره‌ مولا بستیم بنگر‌ که‌ وظیفه‌ چیست‌ در‌ این‌ میدان ما‌ افسر‌ جنگ‌نرم ♡‌آقا‌♡‌ هستیم ارتباط با مدیر 👇 @sarbaze_emamzman
مشاهده در ایتا
دانلود
💫یادی از سردار شهید دکتر خانمیرزا استواری 💫 🌷خانمیرزا رئیس تربیت بدنی مرودشت بود، منم یک کارمند پائین اداره. یک روز گفت: چیه سید، تو همی! آهی کشیدم و گفتم: چکم برگشت خورده. بی آنکه چیزی بپرسد، ادامه دادم، می خواستم یه تکه زمین بگیرم یه سقف برای بچه هام بسازم، از یک نفر پول قرض گرفتم. حالا چکم را گذاشته اجرا! - اعتماد به خدا و پیغمبر داشته باش، خدا می رسونه! - آخه خدا از کجا می رسونه! - عمو جان تو اعتماد داشته باش، خدا می رسونه! نمی دانم چه شد که جریان چک من منتفی شد. یعنی نه از آن بدهکار خبری شد نه از حکم جلب. بعد از دو ماه هم خانمیرزا، سند یک زمین را آورد و داد به من. هر چی گفتم خانمیرزا چکار کردی چیزی بروز نداد، رفتم سراغ آن بنده خدا که چکم دستش بود. گفتم: چکی که من به تو دادم چی شد؟ گفت: تو به چک چیکار داری؟ بعد از آن، نه آن طرف چیزی از چک و تسویه پولش گفت و نه خانمیرزا چیزی بروز داد! https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
🥀 ... نمی دانم آقا با چه قلمی روی کاغذی، سه خط نوشتند و به دست من دادند و فرمودند: «این را به خانمیرزا بده و دیگر مانع فرمانده لشکر صاحب الزمان نشو!» باز تلاشم را کردم شاید اثری داشته باشد. گفتم: آقا بگذارین امتحان آخرش را بده، خودم راهی اش می کنم. آقا با کمی غضب فرمودند: «اگر به خان میرزا اجازه ندی روز قیامت، از مادرم، حضرت زهرا(س) می خواهم به تو پشت کند.» دستم را روی چشم گذاشتم و گفتم: من و خان میرزا فدای امام زمان(عج)... در وصیتش نوشته بود:... باور کنید امام زمان(عج) در جبهه هاست امیدوارم که از این سرباز عقب مانده از لشکرت راضی شوی و مرا ببخش اگر گنهکارم، مرا ببخش اگر خطا کارم. مهدی جان در قدمگاه هایت که محل خانواده شهدا بود میرفتم ومتوسل میشدم.آخر درِ ورود به درگاه خدا از آنجا میگذرد.کجا را غیر از این راه میتوانستم پیدا کنم. مهدی جان شاید در اوایل نمی دانستم ولی بعداً فهمیدم که درِ ورود به پیشگاه خدا ازکنار بازماندگان شهدا می گذرد.درِ راه یابی به تو واجدادت،از خانه ی شهدا نورش سوسو میزند... ﻣﻨﺒﻊ: ﻛﺘﺎﺏ ﺭاﺯ ﻳﻚ ﭘﺮﻭاﻧﻪ.. https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
رمان ⬇️⬇️⬇️ https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
وارد خانه شد و قهوه ای برای خودش درست کرد. مشغول رسیدگی به درس هایش بود که زنگ خانه اش به صدا درآمد. آیفون را برداشت و گفت: بله بفرمایین. _سلام مهرزادم درو باز کن. او دختری مجرد و تنها بود. همینطور هم پشت سرش هزاران حرف بود و نگاه های همه کنجکاوانه بود بنابراین نباید می گذاشت مهرزاد وارد ساختمان شود. _ سلام نه نمیشه. چی کار دارین؟ _ اومدم ببینمت نترس کاریت ندارم میخوام فقط احوالتو بپرسم. _ خوبم. _ لااقل بیا پایین حرف بزنیم. _ آقا مهرزاد برین لطفا. نمی خوام کسی اینجا ببینتتون. _ باشه میرم فقط... فقط خواستم بدونی دلم برات خیلی تنگ شده. کاری چیزی داشتی تارف نکن حتما بگو بهم. _ ممنونم سلام به مارال برسونین. _ باشه... خدافظ. مهرزاد که رفت حورا نفس عمیقی کشید. زندگی حورا داشت روی روال می افتاد. دیگر خبری از کنایه و اضافی بودن و تحقیر نبود. خانه اش هرچند خیلی بزرگ نبود ولی احساس راحتی و آرامش به حورامی داد اما پچ پچ هایی که به گوشش می رسید آزارش میداد. یک روز که از کلاس برمی گشت با همسایه اش روبرو شد. اجبارا سلامی زیرلب گفت و خواست که سریع تربرود. ازطرز نگاه و جوابش مشخص بود که همسایه کنجکاوی است. سلام حورا را جواب داد وگفت: ببخشید شما تنها زندگی می کنین؟ حورا گفت:چطور؟ _آخه یک دختر تک و تنها درست نیست کنار ما که خانواده داریم زندگی کنه. حورا از حرف او حسابی جا خورد. مگر انسان هاچقدرمی توانند بدبین باشند نسبت به دختری معصوم و بی آزار که تازه دارد به آرامش کوچکی می رسد؟ مگر او چقدر صبر داشت که بعد آن همه عذاب باید این حرف هارا می شنید. مودبانه سری تکان داد و گفت:درست نیست که درباره بندگان خدا بدون اینکه چیزی بدونیم قضاوت کنیم خانوم. و سریع محل راترک کرد و رفت‌. به خانه ک رسید انگار دلش از همه عالم و آدم گرفته بود. "همه‌ی آدما واسه خودشون دوتا دنیا دارن! دنیایی که اونارو به شما متصل می کنه، که باعث میشه با آدمای دیگه نشست و برخاست کنن، بخندن، برقصن و پابه‌پای بقیه لذت ببرن‌. اما دنیای دیگه ای هم هست به اسم تنهایی که اتصال اونارو با بقیه دنیا قطع میکنه! اونوقته که یاد می‌گیرن تنهایی لذت ببرن، گریه کنن، با صدای بلند کتاب بخونن، زیر تموم بارونا تنهایی راه برن، یکی یکی دونه های برف رو بشمارن و هرروز صدبار به شمعدونی ها آب بدن. هر آدمی مرزی بین دو تا دنیاش تعیین کرده‌. اما میدونی مشکل از کجا شروع میشه؟ وقتی آدمی عاشق تنهاییش بشه. اون آدم محکوم به نابودیه!" https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
حورا وقتی برگشت خانه از خستگی جسمی و روحی زیاد دیگر نای حتی فکرکردن هم نداشت. شام حاضری خورد و به خواب رفت. فردای آن روز همسایه کنارش که خانوم و آقایی مهربان بودند و در وسایل های خانه به حورا کمک کرده بودند پیش حورا آمدند. خانم سلطانی او را کناری کشید و گفت:خوبی؟خسته کارو درس نباشی؟ _ممنون خانم سلطانی.خسته که خیلی خسته ام ولی خستگی شیرینه. چون برای رسیدن به هدفم دارم تلاش میکنم. _موفق باشی عزیزم. حورا جون یه حرف های ناخوشایندی از همسایه رسیده بهم که حسابی ناراحتم کرده. _میدونم... میدونم چی شنیدین. خودمم ازشنیدنشون حسابی بهم ریختم. ولی خب چکارمیتونم بکنم؟ _میتونی. ماشالله تو خودت رشتت مشاورس نیازی به کمک من نداری ولی خب سعی کن رفتاری نکنی که باعث این حرفا بشه.نمونه اش پسری ک دیشب اومده بود جلو آپارتمان. خب این خودش ذهن همه رو به سمت های بد میکشه. _نه خانم سلطانی اون که پسرداییم بود. اومده بود که حالموبپرسه. خودتونم متوجه شدین من درو باز نکردم بیاد داخل. ولی با حرفتون موافقم. من با رفتارم نباید اجازه همچین برداشت های منفی رو به دیگران بدم. _ آفرین عزیزم. خداروشکر ک اینقدر خودت فهمیده ای. راستی امشب برای شام خونه ما دعوتی ها.اجازه قبول نکردنم نداری. _به زحمت می افتین که خانم سلطانی ولی چون خیلی تنهایی بهم فشار آورده و شما هم قابل احترامین حتما میام. _پس منتظرتم. برگشتند پیش آقای سلطانی و بعد از خوردن چای و شیرینی رفتند. شب خودش را آماده کرد و حسابی به خودش رسید. چادر رنگی خوشگلش را به سر کرد و از خانه خارج شد. آرام به در همسایه کوبید و بعد از باز کردن در خانم سلطانی را دید. در آغوشش رفت و حسابی گرم گرفتند. آقای سلطانی آن ها را به داخل دعوت کرد و گفت: خانوما وقت برای گفتگو زیاده بیاین تو. با وارد شدن به پزیرایی چشم حورا به پسری قد بلند افتاد که به احترام آنها بلند شده بود. جلو امد و سلام کرد. حورا هم مودبانه پاسخ سلامش را داد. _ حورا جون ایشون آرمان جان هستن پسر خواهر من. آرمان جان اینم حورا خانومی که تعریفشو می کردم. حورا که انتظار برخورد با مرد غریبه ای همچون آرمان را نداشت خودش را جمع و جور کرد و مودبانه گفت: خوشوقتم. آرمان سر خم کرد و گفت:بنده هم خوشحال شدم از آشنایی با شما خانم خردمند. نشستند و خانم سلطانی برای آوردن چای به آشپزخانه رفت. آقای سلطانی هم سر صحبت را باز کرد. _ حورا جان، این آقا آرمان ما رو که میبینی یلیه برا خودش. یه پسر متشخص، آقا، فهمیده و تحصیل کرده. دکترای دندون پزشکی داره و یه مطب زده واسه خودش به چه خوشگلی.روزی هزارتا مریضم میاد زیر دستش و میره. ماشالله کارش حرف نداره. همه ازش راضین و خداروشکر بچه با ایمانیم هست. نمازش قضا نمیشه این پسر. _ آقا ابراهیم خجالتم ندین این چه حرفیه خوبی و آقایی از خودتونه. بنده نمک پرورده ام. _ میبینی چه خالصانه هم حرف میزنه؟ فروتنه این پسر. حورا لبخند کوچکی زد و گفت: بله مشخصه. آرمان پیش دستی کرد و گفت: نه آقا ابراهیم به من لطف دارن این جور که ایشونم میگن نیست اغراق می کنن. خانم سلطانی سر رسید و گفت: بسه تعریف و تمجید حورا جون ما هم کم نمیاره ماشالله از خانومی و نجابت. _ لطف دارین ممنونم. _ فدات بشم خانمی گفتم آرمان جان امشب بیاد اینجا که یکم با هم حرف بزنین و آشنا شین خدا رو چه دیدی شاید فرجی شد و جفتتون از تنهایی دراومدین. حورا معذب تر شد و سرش را پایین انداخت. اصلا خودش را برای همچین مراسمی آماده نکرده بود. آرمان که دید حورا معذب است حرف را عوض کرد. بعد شام حورا زود خداحافظی کرد و رفت. دلش نمی خواست بیشتر آنجا بماند و زیر منگنه نگاه های آرمان قرار بگیرد. https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
enc_17279726965158856896232.mp3
3.75M
آرامش بی انتها اللهم عجل‌لولیک الفرج https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
شهید مهدی زین الدین: هرکس درشب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند. 💠شادی روح شهدا صلوات https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
29.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊زیارتنامه شهدا با قرائت سردار پر افتخار شهید حاج قاسم سلیمانی رضوان الله علیه🕊 https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 بندگی خدا در بندگی و رضايت (علیه‌السلام است عزت مي‌خواهید!؟ بندگی خداوند نیز در بندگی امام زمان عجل الله است بنده او باش و عزتمند زندگی کن https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
شهید ابراهیم همت سختی‌ها را تحمل کنید... ان‌شاءالله ‎انقلاب با نهایتِ اقتدار و توان به انقلابِ جهانی ‎امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اتصال پیدا می‌کند و تحققِ این آرزو، چندان دور نیست. https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
در روايت امام صادق(ع) آمده كه اگر كسى چهل روز «دعای عهد» بخواند از ياران امام مهدى(عج) خواهد شد؛ اما این آثار دعا ممکن است مقيد باشد به اينكه اعمال و رفتار ديگر او نيز درست و مطابق موازين شرع باشد و ممكن است خداوند متعال به بركت اين دعا انسان را متحول گرداند و با خواندن آن در چهل روز و عهد قلبى با حضرت مهدى(عج) به اين قابليت برسد كه بتواند از اصحاب حضرت شود. https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴تنها چیزی که الان دلمو صاف میکنه دیدن این میکس زیبا از مداحی زیبای بدة بدة خضر عباس روی تصاویری از امام خامنه ای بود. https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
ثواب فعالیت های امروز کانال را از طرف شهید 🌷خانمیرزا_استواری🌷 به امام زمان (عج) تقدیم می کنیم. 🤲زندگی و عاقبتمون و ان شاالله 🤲 https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
السلام علیک یا ابا عبدالله 💠 (۲۸) مهر 💠 نهصد و چهل و سومین( ۹۴۳)روز وچهل ۴۰ مرتبه ذکر • •••••••••••••••••••••••• متوسل می شویم به ⬇️⬇️⬇️ کشتی نجات اباعبدالله(ع) و شهیدان معززراه اسلام ⬇️⬇️⬇️ 🌹 🌹 ••••••••••••••••••••••• ⏰ شروع ⏮ ۲۶ بهمن ( ۱۴۰۰ )-- ۱۳ رجب ❇️ ادامه ⏮ تازمانی که پروردگار توفیق عنایت نماید •••••••••••••••••••••••• دوستان معنوی گرانقدر اولین نیتمان از ✅سلامتی وتعجیل در ظهور امام زمان باشد وپس ازآن⬇️⬇️⬇️ ✅نماز اول وقت ⛔️ترک گناه ✅حاجات شخصی •••••••••••••••••••••••• ⏰زمان قرائت ازاذان صبح تا نیمه شب شرعی هرروز می باشد ••••••••••••••••••••••••• ان شاالله به هرنیتی مهمان شهدای گرانقدر شده اید حاجت روا باشید https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
در خواب امام زمان عج را دیدم و ... درخواست شهید احمدی روشن از آیت الله خوشوقت"ذکری به من یاد بدهید که من شهید شوم." 📌از شاگردان آیت الله خوشوقت بود یک بار به حاج آقا گفت ذکری به من یاد بدهید تا شهید بشوم ،حاج آقا گفته بود:الان فقط وظیفه شما این است که آنجا (سایت نطنز) خدمت کنید. خدمت شما در آنجا ظهور آقا امام زمان (عج) را نزدیک می کند. 🔺در کار خیلی اذیت می شد. کارش زیاد بود. کمتر به خانه می آمد اما به خاطر خدا تحمل می کرد. او در لیست ترور منافقین و صهیونیست ها بود. 🌤یک روز صبح بلند شد، دیدم چهره اش برافروخته است! گفتم: "چه شده؟!" نمی گفت اصرار کردم. حال عجیبی داشت. بعد هم گفت: " در خواب امام زمان (عج) را دیدم. امام به من فرمودند: من از شما راضی ام ." 📚برگرفته از کتاب وصال https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
33.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اقا نوید صفری بیشتر آشنا بشید . صاحب کرامات خیلی شهید دوست داشتنی ای هستند . نوید جان عمود ۱۴۱۴ این مستند به برشی از زندگی شهید مدافع حرم «نوید صفری» معروف به «شهید اربعین» می‌پردازد که در روز اربعین سال ۱۳۹۶ در منطقه البوکمال به شهادت رسید. شهید مدافع حرم شهید مستجاب الدعوه https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹