کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت صدم ( ادامه قسمت قبل )
بارها دیده بودم که تابلویی به دست می گرفت و در تجمعات دانشجویی شرکت می کرد. او از بنیان گذاران گروه دانشجویان پیرو خط امام بود.
وارد جمع گروه های کمونیستی میشد. شروع می کرد با آن ها بحث کردن.
کسی تاب مقابله با استدلال های قوی و فن بیان او را نداشت.
او به حق یکی از ذخایر انقلاب بود.
مدت کوتاهی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که ضد انقلاب محیط دانشگاه را هدف قرار داده بود.
درگیری به این محیط علم و دانش کشیده شد. می خواستند دانشگاه تربیت معلم در مرکز تهران را تصرف کنند.
اما به آنها اجازه نداد. با جمعی از دوستان هم فکر خود در آنجا مشغول مقاومت شد.
دانشگاه تربیت معلم تهران از گزند حمله مخالفان در امان ماند. حالا ساختمانی که از آن محافظت میکرد به نام خودش نام گذاری شده. به نام شهید حمید رضا نیّری....
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت صد و یکم ( ادامه قسمت قبل )
جنگ افغانستان اغاز شد. کشور اسلامی همسایه ما مورد حمله قرار گرفت.به یاری آنها رفت.می گفت: اسلام مرز ندارد.با پسر عمویش راهی دیار غربت شد.
مدتی بعد برگشت. اما پسر عمویش محمد حسین در این نبرد به شهادت رسید.پیکر او هرگز بازنگشت.
ضد انقلاب شهر های ایران را نا امن کرده بود.برای برنامه تبلیغی و دفاع از نظام راهی شمال کشور شد.
در ان سالها لحظه ای ارامش نداشت. قلب تپنده او برای انقلاب و اسلام می تپید.با شروع جنگ از خانواده خداحافظی کرد.به ابادان رفت و به نیروهای ارتش پیوست.
اما مدتی بعد از انها جدا شد و به نیرو های سید مجتبی هاشمی پیوست...
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت صد و دوم ( ادامه قسمت قبل )
روزهای اول جنگ بود و مناطق عملیاتی بسیار ناهماهنگ. تنها گروه جنگهای نامنظم بود که در خوزستان فعالیت میکرد.
به آن ها پیوست و با دوستانش جلوی پیشروی ارتش عراق را گرفت.
حمیدرضا در یکی از روزهای سرد زمستان ۱۳۵۹ به آرامش رسید.
او پس از مبارزهای سخت و نفسگیر در کنار جادهی آبادان ماهشهر به شهادت رسید.
پیکر حمیدرضا تا سال بعد در مناطق عملیاتی ماند. با عملیات شکستن حصر آبادان پیکر او پیدا شد.
اکنون حمیدرضا نیری در اطراف مزار برادر در قطعه ۲۴ بهشت زهرا آرمیده است. تا روزی که برای یاری امام منتظر از جا برخیزد.
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت صد و سوم ( نامه )
یکی از کارهای زیبایی که احمد آقا برای دوستان و شاگردانش انجام می داد نوشتن نامه بود. این نامه ها سرشار از ارشادات عرفانی و معرفتی بود.
در ادامه نامه ای که را که سال 1362 برای آقای ماشاءالله محمدشاهی ارسال شده است، به اختصار می خوانیم؛
اما به اعتقاد همه دوستان این نامه ها گویی برای امروزهی ما نگارش شده. پس وقتی به این نامه ی عارفانه نظر میافکنید به این دیدگاه باشید که احمد آقا این نامه را برای ما نوشته است.
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً (سوره اسراء :79)
و قسمتی از شب را (از خواب برخیز) و قرآن (و نماز) بخوان این یک وظیفه ی اضافی برای توست.
امید است پروردگارت تو را به مقامی در خور ستایش برساند.
مردی از امیرالمومنین ع از پاداش آن که شب به پا خیزد تا (نماز و قرآن) بخواند پرسید. آن حضرت در جواب مرد فرمودند: مژده اش بده که هرکس یک دهم شب را با اخلاص به خاطر جلب رضای پروردگار نماز بگذاردپروردگار به فرشتگانش میفرماید: از برای بنده ی من بنویسید پاداشی به شماره هر چه نی و خار و چراگاه و... است.
کسی که یک نهم شب را نماز بگذارد
پروردگار به او دعای مستجاب عطا می فرماید و روز قیامت نامه عملش را به دست راستش می دهد.
کسی که یک هشتم شب را نماز
بگذارد، در روز رستاخیز از قبرش که بیرون می آید صورتش مانند شب چهارده است و به همراه امان یافتگان از صراط می گذرد.
کسی که یک هفتم شب را نماز بگذارد
از توبه کنندگان محسوب می شود و گناهان گذشته او آمرزیده می شود.
کسی که یک ششم شب را نماز بگذارد
با ابراهیم خلیل در جایگاه مخصوصش همراهی می کند.
کسی که یک پنجم شب را نماز بگذارد
در صف مقدم پیروزمندان قرار می گیرد. تا آنکه چون باد از پل صراط می گذرد و بدون حساب داخل بهشت می شود...
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت صد و چهارم ( ادامه قسمت قبل )
و کسی یک چهارم شب را نماز بگذارد فرشتهای نمیماند مگر آنکه به مقام و منزلت او نزد پروردگار حسرت میبرد و گفته میشود از هر کدام از درهای هشت گانه بهشت میخواهی وارد بهشت شو.
کسی که یک سوم از شب را نماز
بگذارد اگر هفتاد هزار بارِ طلایش بدهند، با پاداش او برابر نخواهد بود و این کار افضل است از اینکه هفتاد بنده از اولاد اسماعیل آزاد کرده باشند.
کسی که یک دوم شب را نماز گذارد
به اندازه ریگ بیابان از برای او حسنه است که کمترین حسنهاش یازده برابر از کوه احد سنگینتر است.
و کسی که یک شب تمام به نماز
ایستد، در حال تلاوت کتاب پروردگار عزوجل و در رکوع و سجود و ذکر باشد چنان پاداشی به او داده میشود که کمترین آنها این است که مانند روزی که مادرش او را زایید از گناهان بیرون میرود
و به شمارهی مخلوقات پروردگار برای او حسنه نوشته میشود و به همین اندازه درجه برای او منظور می شود و...
و چون سر از خاک برآورد از جمله
ایمنی یافتگان خواهد بود و پروردگار تبارک و تعالی به فرشتگانش میفرماید:
ای فرشتگان من، بندهی مرا بنگرید
که شبی را به خاطر رضای من بیدار مانده او را در بهشت فردوس جا دهید.
و برای او در بهشت صدهزار شهر است که در هر شهری همه آنچه دلها بخواهد و دیدهها از آن لذت برد و به خاطر کسی خطور نکند مهیا است.
و همهی اینها نیمی از کرامتها و افزایشها و مقامهای قربی است که برای او آماده کردهام.
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت صد و پنجم ( ادامه قسمت قبل )
توصیف جهنم از لسان مبارک شهید نیری
ای خدای ارحم الراحمین به من رحم
کن. هنگامی که از میان شعلههای آتش دوزخ فریادی برآید که (احمد نیری) کجاست؟
همان کسی که با آرزوهای دراز و
امروز و فردا کردن وقت گذرانی کرد و در کارهای زشت، عمر خود را تلف کرد.
پس از این آواز، ماموران دوزخ با
عمود آهنین شتابان و هول انگیز به سوی من آیند و مرا کشان کشان به سوی عذابی سخت برده و با سر در قعر دوزخ اندازند
و می گویند بچش!که تو همانی که در
دنیا آن چنان خود را عزیز و گرامی میداشتی
و (من را) در جایی مسکن دهند که
اسیر در آنجا برای همیشه اسیر است و آتش آن همواره شعله ور.
نوشابه آنجا جحیم و جایگاه
همیشگیام دوزخ و حمیم باشد. شعلههای فروزان مرا از جای بر کند ولی قعر دوزخ باز مرا در کام خود کشد. نهایت آرزویم آن باشد که بمیرم ولی از مرگ خبری نباشد.
پاهایم بر پیشانی بسته شده و روی
من از ظلمت گناه سیاه گشته، به هر طرف که روم فریادی میکشم.
به هر سو رو آورم صیحه زنم که؛ ای
مالک، وعدههای عذاب دربارهی من محقق شده.
ای مالک، ازسنگینی زنجیرهای آهنین توان ما از دست رفته است، ای مالک پوستهای تن ما کباب شده، ای مالک ما را بیرون بیاور که دیگر به کارهای زشت باز نخواهیم گشت.
پاسخ بشنوم که هرگز! اکنون هنگام
امان یافتن نیست و از این جایگاه ذلت، روی تافتن نیست، زبان در کشید و سخن نگویید.
گر به فرض محال از اینجا بیرون
روید، باز به همان اعمال زشتی که از آنها نهی شده بودید بازخواهید گشت.
پس از این جواب به کلی ناامید
میشوم و تاسف شدید و پشیمانی دردناک به من دست دهد، به رو در آتش بیفتم.
بالای سر ما آتش، زیر پای ما آتش،
سمت راست ما آتش، سمت چپ ما آتش، غرق در آتش.
خوراک ما آتش، نوشابه ما آتش، بستر ما آتش، جامه ما آتش... آتش.
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت صد و ششم ( ادامه قسمت قبل )
پس از عرض سلام خدمت برادر گرامی و عزیزم ماشاءالله محمدشاهی امیدوارم حالت خوب باشد و در پناه حق تعالی، معرفت الهی را کسب کرده باشی.
ماشاءالله جانم، همان طوری که به عرضتان رساندم انسان باید حق تعالی را خوب بشناسد. وقتی که حق تعالی را شناخت دنبال اطاعت و بندگی او می رود.
اما بعضی از ما خوب پروردگار را نشناختیم. با فکر خودمان اعمالی از ما سر می زند که اگر این اعمال را انجام دهیم به پروردگار نزدیک می شویم، ولی این طور نیست.
بلکه هر لحظه از که این اعمال را انجام دهیم از حق تعالی دورتر می شویم.
پس برادرم باید بیاییم و بسنجیم، اعمالی که ما از صبح تا شب و یا از شب تا صبح انجام می دهیم خوب وارسی کنیم.
ماشاءالله، این چندین ساعت که در پیش تو بودم خیلی از دستت ناراحت شدم؛ چون کلی اخلاق تو فرق کرده! ماشاءالله خیلی عقب افتادی. بکوش، خودت را نجات بده.
اگر باز تنبلی به خرج دهی، عقب تر می افتی. آن وقت است که آن طور که پروردگار (باید) به شما عنایت بکند نمی کند.
آن وقت است که گرفتار نفس و شیاطین می شوی.
ادامه دارد....
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت صد و هفتم ( ادامه قسمت قبل )
ماشاءالله فکر کنم (علت این مشکل) در اثر برخورد با زنان است که معاشرت میکنی، و در اثر برخورد با برادرانی است که هنوز در دامن نفس غوطهور هستند.
وقتی به برادران هم سن خودت میرسی عوض اینکه یک چیزی یاد بگیری و یا یاد بدهی، همهاش در خندههای بیهوده و صحبتهایی که شما را سرگرم کند و حرفهایی که حجاب میآورد مشغول هستی!
یا اینکه در تنهایی که هستی عوض اینکه به پروردگار قرب پیدا کنی با فکرهای بیهوده وقت خود را میگذرانی.
ماشاءالله یک فکری کن. یک کمی به عقب برگرد. ببین وقتی در تهران پیش رفقا و دوستانت بودی چه عنایتها داشتی، چقدر در یاد پروردگار بودی.
هر روز حداقل چیزی یاد می گرفتی و یا به کسی چیزی یاد می دادی. اما حالا نه!
به جای اینکه وقتی با کسی هم صحبت می شوی و چیزی (برای گفتن) نداری سکوت کنی، مدام حرف می زنی، ماشاءالله، خیلی ناراحت می شوم که تو را این گونه ببینم.
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت صد و هشتم ( ادامه قسمت قبل )
خیلی از دستت ناراحت شدم. وقتی (فلانی) در ماشین به من گفت: ماشاءالله مدتی است با من حرف نمی زند و حتی وقتی سلام می کنم جواب سلام مرا نیز نمی دهد.
آیا ماشاءالله این طوری است؟ به خدا قسم اگر این گونه باشی، از پروردگار به دور هستی. آیا می خواهی... را به تو معرفی کنم.
او کسی است که پروردگار به خاطر او مباهات می کند. او کسی است که امام زمان (عج) از او راضی و خشنود است...
آن وقت توی بدبخت با او حرف نمی زنی؟ تو عوض اینکه مباهات کنی که پروردگار همچنین کسی نصیب شما کرده، از او جدا شده ای؟
آیا خجالت نمی کشی؟ آیا از پروردگار که این قدر حب تو را در دل مردم و دوستانت گذاشته و احترام تو را نزد مردم حفظ کرده خجالت نمی کشی؟
راستی جای شرم است. راستی جای خجالت است برای تو که این گونه باشی! ماشاءالله بدان اگر او را دیدی و دست و صورت او را نبوسی و از او معذرت خواهی نکنی، دیگر حقی که تو بر گردن من داری ادا نمی کنم، برو خجالت بکش...
اگر بشنوم که از او هنوز جدا هستی، از پروردگار می خواهم که تو ار هدایت کند. که شاید مقام او را در خواب ببینی و وقتی که فهمیدی از پروردگار تشکر کنی که همچنین کسی نصیب شما کرده.
برادرم ماشاءالله، امیدوارم که پروردگار شما را هدایت کند و همیشه در جلب رضای پروردگار باشی.
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت صد و نهم ( ادامه قسمت قبل )
همان طور که در «روستای رینه» به شما گفتم، خیلی کارهای بچه گانه که در شأن تو نیست انجام می دهی. آن ها را کمتر کن. ان شاءالله پیروز می شوی.
در جایی که خیلی پرده، بین تو و پروردگارت حائل می شود، نگاه کن ببین حرفی که می زنی آیا نفعی دارد یا نه؟!
ماشاءالله از چیزی که به درستی آن را نمی شناسی طرفداری نکن. وقتی که خواستی از کسی طرفداری کنی خوب او را بشناس و کارهایش را خوب درک کن. بعدا از او طرفداری کن.
ماشاءالله این را بدان وقتی که در اولین بار تو را در رینه دیدم، بالای آن پل خیلی ناراحت شدم! چون نور صورت تو خیلی رفته بود و خواستم نصیحتت کنم که نشد.
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت صد و دهم ( ادامه قسمت قبل )
ماشاءالله جان، قرآن زیاد بخوان. کتاب
درسیات را هم فراموش نکن. احترام برادرانت را داشته باش. احترام دوستانت را هم داشته باش.
اشتباه میکنی به کسی از دوستانت سوءظن پیدا نمایی. تو باید همیشه و در هرجا خودت را کوچکتر احساس نمایی.
دربارهی... باید بروی پیش او و اگر ببینی که در گمراهی است نجاتش بدهی، نه اینکه او را ترک نمایی. همین حالا ببین چقدر عقب افتادی.
آیا با کسی که از اهل دنیاست هم صحبت میشوی؟ پس بکوش خودت را به همان مقام قبل برسانی
و ماشاءالله... صحبتهای بالا را به عمل برسان. ان شاءالله موفق شوی و ان شاءالله شیطان که تو را اسیر کرده از دست او نجات یابی.
پیری و جوانی چو شب و روز بر آید
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
بر لوح معاصی خط عذری نکشیدیم
پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم
(عمل کن به این دو خط شعر)
والسلام علی من اتبع الهدی
برادر کوچکت، احمد علی نیری
ادامه دارد.....
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت آخر ( شهید محمد حسین نیری )
برای احمد آقا حکم استاد را داشت. از کسانی که از خرمن وجود آیت الله حق شناس خوشه ها چیدند. او قبل از انقلاب دیپلم گرفت. از لحاظ ایمان و اعتقاد از بقیه جلوتر بود. برای پیروزی انقلاب هر چه در توان داشت به کار بست.
در شجاعت و قدرت فرماندهی نظیر نداشت. به خاطر همین از مسئولین حفاظت از امام (ره) شده بود.
در سال ۵۸ راهی کردستان شد. تجربیات خوب نظامی کسب کرد. همان سال کشور اسلامی افغانستان مورد حمله روس ها قرار گرفت. محمدحسین از حضرت امام کسب اجازه کرد و با دوستان خود راهی هرات افغانستان شد.
می گفت اسلام مرز نمی شناسد. باید به برادرانمان کمک کنیم. در منطقه هرات نیروهای افغان را منظم و آماده مبارزه با دشمن کرد. محمدحسین وقتی مشغول مبارزه با دشمنان اسلام بود به شهادت رسید. دوستانش نتوانستند پیکر او را به عقب منتقل کنند. از محمدحسین هیچ خبری نشد. او به جرگه ی شهدای بی مزار پیوست.
پایان کتاب
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹