خيلي عصباني بود ...
سرباز بود و مسئول آشپزخانه كرده بودندش.😐
ماه رمضان آمده بود و او گفته بود هركس بخواهد روزه بگيرد، سحري بهش ميرساند.🙂
ولي يك هفته نشده، خبر سحري دادنها به گوش سرلشكر ناجي رسيده بود.
او هم سرضرب خودش را رسانده بود و دستور داده بود همهي سربازها به خط شوند😕 و بعد،
يكي يك ليوان آب به خوردشان داده بود😤 كه «سربازها را چه به روزه گرفتن
و حالا #ابراهيم بعد از بيست و چهار ساعت بازداشت، برگشته بود آشپزخانه
#ابراهيم با چند نفر ديگر، كف آشپزخانه را تميز شستند و با روغن موزاييكها را برق انداختند و منتظر شدند ،🙊
براي اولين بار خدا خدا ميكردند سرلشكر ناجي سر برسد
ناجي در درگاهِ آشپزخانه ايستاد. نگاه مشكوكي به اطراف كرد و وارد شد. ولي اولين قدم را كه گذاشته بود،
تا ته آشپزخانه چنان كشيده شده بود كه كارش به بيمارستان كشيد ...!😂👌
پاي سرلشكر شكسته بود و ميبايست چند صباحي توي بيمارستان بماند😏 ؛
تا آخر ماه رمضان، بچهها با خيال راحت روزه گرفتند....🙂😂
#ماه_رمضان 💛
#شهید_محمدابراهیم_همت ❤️
@khademe_alzahra313
#امروز_به_داد_اموات_برسید
#یک_صلوات_زحمت_چندانی_نداره
☘ آیت الله بهجت (ره) :
هیچ عملی به اندازه ی #صلوات نمی تواند به اموات کمک کند و به دادِ آن ها برسد.
@khademe_alzahra313
💢آبروی نیازمند
✅فقیری نزد امام حسن مجتبی علیهالسلام آمد.
پیش از آنکه فقیر، تقاضایی کند، امام حسن فرمودند:
«هر چقدر که در خزانه ما، سکه باقی مانده است، به او بدهید.»
در خزانه، بیست هزار درهم موجود بود که همه آن را به #فقیر دادند.
فقیر گفت:
«ای مولای من! چرا نگذاشتید مدح و ثنای شما گویم و #حاجت خود را اظهار کنم؟»
امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند:
«ما اهل بیت، بی آنکه کسی به ما امید و آرزو داشته باشد میبخشیم، و پیش از آنکه آبروی نیازمند ریخته شود، عطا میکنیم»
📚مناقب ابن شهرآشوب، ج ۴،
@khademe_alzahra313
😯یکی از سوالاتی که از ابتدای نوجوانی در ذهنم بود، این بود که چرا بعضی اعمال ساده و راحت، ثواب هایی بسیار زیاد و فراتر از حد معمول دارند، مثلا چرا گفته شده که ثواب خواندن سه بار سوره توحید با ثواب یک ختم قرآن برابر است.❗
راستش منطق و حکمت این کار خداوند را درک نمی کردم. 😊مدتی پیش پای منبر یکی از روحانیون گرامی پاسخی بسیار زیبا برای این سوال یافتم که در قالب خاطره ای از کودکی های آن روحانی مطرح شده بود.
🌟ایشان می گفت: "بچه تر که بودم، شیطنت هایم بیشتر از امروز بود. یک روز شیشه این همسایه را می شکستم و فردا، سر پسر همسایه دیگر را. یک روز صبح، عمویم که از کارهایم عاصی شده بود؛ صدایم زد و پیشنهاد داد با پولی که می دهد، کاری اقتصادی دست و پا کنم. پیشنهاد خودش فروختن بیسکوئیت به بچه های محل بود.
👦من هم از خدا خواسته، پولها را از عمو گرفتم و از عمده فروشی، ده بیست تایی بیسکوئیت خریدم. یک جعبه چوبی میوه هم سرو ته شد و سر کوچه خودمان که از قضا گلوگاه محل نیز محسوب می شد،
🍫اولین دکان بیسکوئیت فروشی من پا گرفت.
اولین روز، کسب و کار تعریفی نداشت و بیشتر وقت من به بطالت گذشت. بچه ده ساله ای را در نظر بگیرید که از صبح تا ظهر جلوی ده بیسکوئیت بنشیند و گرسنه شود. طبیعی است که شیطان در جلدش برود و به بیسکوئیت ها دست درازی کند.
🌞ظهر که شد، پدر از سر کار آمد و با دیدن من، که نان آور خانه شده بودم، خندید. نزدیک آمد و پرسید که چه می کنم و از صبح، چقدر کاسب بوده ام. من هم گفتم بیسکوئیت را خریده ام سه تومن و می فروشم پنج تومن. دروغ می گفتم. خریده بودم پانزده ریال و می فروختم دو تومن. پدر با شنیدن این حرف گفت: خوب یکی هم به ما بده. من هم زرنگی کردم و بیسکوئیتی که ازصبح به آن نوک زده بودم را به دستش دادم. پدر بیسکوئیت را زیر و رو کرد. ظاهراً می خواست چیزی بگوید، اما نگفت.
💰دست دیگرش را در جیب فرو برد و یک ده تومنی بیرون آورد و به من داد. من ایستادم و جیبهایم را گشتم و دست آخر گفتم: پنج تومنی ندارم که بقیه پول را پس بدهم. پدر هم گفت: اشکال ندارد؛ بعداً با هم حساب می کنیم. و این بعداً هرگز نرسید. تا عصر، پشت دکانم بودم و پس از آن به خانه رفتم و بیسکوئیتی که به پدر فروخته بودم را از سر طاقچه برداشتم و خوردم.
😉امروز که من پدر شده ام و پسری دارم که شیطنت می کند؛ فهمیده ام که آن روزها، پدر قیمت بیسکوئیت را می دانست؛ می دانست که بیسکوئیت را دو تومن می فروشم؛ می دانست که پنج تومنی دارم که پولش را پس بدهم؛ می دانست که بیسکوئیت زده را به او انداخته ام؛ و می دانست که بیسکوئیت را خودم خواهم خورد. و من امروز فهمیده ام که پولی که عمو به من داد را پدر داده بود؛ فهمیده ام که این بازی برای این بود که من دست از «خبط و خطا» بردارم و آدم شوم؛
😍فهمیده ام که پدر به دنبال «راه انداختن» من بود."
💎آری، اینجا بود که فهمیدم خداوند نیز قیمت و ارزش کارهای اندک ما را خوب می داند، خوب می داند سه بار خواندن سوره توحید با ختم کل قرآن فرق دارد، خوب می داند یک درهم صدقه در ماه رمضان با هزار درهم صدقه فرق دارد، خوب می داند روزه گرفتن در پنجشنبه اول و وسط و آخر ماه با روزه گرفتن در تمام روزهای ماه فرق دارد، ولی ثواب آنها را برای ما یکی می کند تا امثال من که از لحاظ معنوی یک بچه شیطان و خطاکار به حساب می آییم، 😥دست از «خبط و خطا» برداریم و آدم شویم. می خواهد حداقل ما را راه بیندازد تا کم کم با پاک شدن دلمان، مزه عبادت و لذت مناجات، ما را خودبخود در نیمه های شب بیدار کند و به پای سجاده بکشاند.
🌹و هر گاه بندگان من، از تو درباره من بپرسند، [بگو] من نزديكم، و دعاى دعاكننده را- به هنگامى كه مرا بخواند- اجابت میكنم، پس [آنان] بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان آورند، باشد كه راه يابند.
البقرة آیه 186
@khademe_alzahra313
nf00687270-1.mp3
11.49M
زهراپسرآورده🌸
قرص قمر آورده 💞
برایحیدر،حیدرآورده🌸
#حاجمحمودکریمی
@khademe_alzahra313
🌕نيمه ماه و دلم
در پي قرص قمر است
🌹چشم اميد من
🌱امشب به دعاي سحر است
🌹مژده دادند
🌱ملائک که حسن مي آيد
💛فاطمه منتظر جلوه روی پسر است
🎉 ميلاد امام
حسن مجتبی (علیه السّلام رابه ساحت قدسی عالم امکان حضرت بقیةالله الاعظم ارواحنافداهتبریک وتهنیت عرض میکنیم
┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
🕊 اَلّلهُمَّـ عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرج 🕊
┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
@khademe_alzahra313
7992050_115.mp3
4.16M
#استاد_معتز_آقائی
🎵 تندخوانیجزءپانزدهمقرآنمجید ❤️
@khademe_alzahra313