🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
مراقبت های چله پنجم 👇👇👇 💫🌟هدیه اعمال خیرمان از طرف شهید روز به بقیه الله الاعظم عج 🌟💫 ✅ 1_ رفت
سلام علیکم💐
بیستمین روز از چله 🌟 پنجم 🌟 مهمان سفره شهیدان 🌷 شهید مصطفی پیشقدم🌷 هستیم.
با توجه به سن کم مصطفی ، به هنگام اعزام به جبهه به او گفتم : پسرم هنوز سن زیادی نداری و برای جنگیدن قوی نیستی . در پاسخ گفت : « مادر جان اگر خودم قوی نیستم و جثه ام کوچک است ، اما ایمان من قوی است و اعتقادم بزرگ است . »
روزی مصطفی به همراه محمد بالاپور - معاون خود - به منزل آمده بود . در حین صحبت آقای بالاپور به من گفت : « مادر جان هیچ می دانی پسرت فرمانده شده است ؟ » اما مصطفی سریع حرف را عوض کرد و گفت : « مادر ایشان شوخی می کند حرفش را باور نکنید . »
روزی مصطفی برایم یک بسته مهر آورد و گفت : « مواظب اینها باش ، این مهرها از خاک تربت امام حسین (ع) است . » پرسیدم اینها را از کجا آورده ای ؟ گفت : « یکی از بچه ها به کربلا رفته بود و این مهرها را آورد . » و من هم باور کردم . پس از گذشت مدتی آقای بالاپور به منزل ما آمد و به من گفت : « مادر جان از این پس به مصطفی بگویید کربلایی ، چون برای شناسایی منطقه به کربلا رفته است . » در این لحظه مصطفی با خنده گفت : « حرفهای او را باور نکن ، شوخی می کند . » هر چه اصرار کردم ، مصطفی گفت : « این آقا محمد می خواهد با شما شوخی کند
□ بوســـــه مـــــادر □
آخــــــرین باری که می رفت #جــــــبهه بدرقه اش کردم
وقت رفتن خواستم صــــورتش را ببوسم،
که یکی صداش کرد ســـــرش رو برگردوند سمت صدا،
نا خود آگاه به جای صورتش،
#پشت_گـــــردنش رو بوسیدم
پیکرش رو که آوردند رفتم بالای سرش ..
دیدم #تـــــرکش خورده به گردنش
درست همون جایی که #بوســــــیده بودم ..
مادرش تعریف میکرد ..
#شهید_مصطفی_پیش_قدم🌷
#فرمانده_گردان_امام_حسین(ع)
#محافظ_امام_راحل(ره)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙏السَّلامُ عَلَیْکَ یٰا مُعین الضُّعَفاء🙏
✨گویند زیارت تو حج فقراست
👑🌹⚜️ صلوات خاصه امام رضا (ع)⚜️🌹👑
🌺 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. 🌺
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بُهت و گریه عراقیها در عملیات محمدرسولالله(ص)
📹 امدادِغیبی در روزهای شهادت شهید بهشتی و یارانش در دوران دفاع مقدس به روایت شهیدهمت
@khademe_alzahra313
آخـــر شبا
وقتی ڪاراتون تموم میشه
یه دفتر بردارید و گزارش ڪار بنویسید
و حرف بزنید با #امامزمانعج
مثلا مثل جنگوجبهه، اول هرگزارش بنویسید :
از .....
بهفرماندهیڪل{ #اماممهدیعج}
گزارش شمارهۍ ...
یه حس قدرت به آدم میده !
یه حس نزدیكی ، يه جوردلخوشی
این ڪه بابت ڪارهاۍ روزتون به امام
زمانتون توضیح میدید...
#متعهد تون میڪنه!!!
اگر حوصلهۍ نوشتن هم ندارید توی
ذهنتون با خدا و امام زمانتون حرف بزنید ....
یه حساب ڪتاب بذارید
پاۍڪارهای طول روزتون
این خیلیی مهمه ...
#جدیبگیریمش
[ ازهمینامشبشروعڪن #بسمالله]
#یامهدۍادرڪني
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
✨🌒✨ #نمازشب سعی کنید زودتر بخوابید، شام تان را زودتر بخورید از غذاهایی که طبع سرد دارند در آخر شب
رفقا نمازشب خوندن رو واقعا قدر بدونید حتی شده یک بار رو بخونید...
حس قشنگی هست وقت سحر باخدای خودت عشق بازی کنی...
تودل شب یه سجاده پهن کنی و بری باخدا حرف بزنی💔
بگیم خدایا؟میدونم خراب کردم تودرستش کن
درستش نکنی ادم نمیشم😭
اونقد شیطون منو زمین زده که زانوهام زخم شده💔
خدایا کمکم کن اونی باشم که تو میخوای💔
❄️🍃🌹🍃❄️
🌹طرح ختم قران کریم🌹
#صفحه_46
به نیت سلامتی وتعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹
❄️🍃🌹🍃❄️
@khademe_alzahra313
#یا_صاحب_الزمان_عج❤️
ای صاحب دنیا و دین
احوال زار ما ببین
دیگر بیا تا عالمی
گردد رها از هر غمی
بہ داد ما برس ای یارِ ما
باز نما گره از کارِ ما
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
@khademe_alzahra313
سلام علیکم
💠صبح روز یکشنبه تون بخیر و برکت و شادی
❤️امروز، متعلق است به حضرت علی و حضرت فاطمه علیهما السلام
🌹عجب روزی مهمان چه خانه ای هستیم فانک کریم تحب الضیافه و مامور بالاجاره
🎁با شوق و آگاهی کارهامون رو با نیت الهی انجام و به این بزرگواران هدیه می دهیم
✅همه کارها از نفس کشیدن گرفته تا لبخند به روی اعضای خانواده ، غذا درست کردن ، مطالعه، نماز خواندن ، وقت تلف نکردن ، عصبانی نشدن، اعمال امروز و...
💫هدیه هاتون با نیت الهی و اخلاص ، پرارزش و مقبول ان شاء الله
دعای روز یکشنبه:
https://eitaa.com/womanart2/77
زیارت روز یکشنبه:
https://eitaa.com/womanart2/78
✨✨✨✨✨✨✨✨
@khademe_alzahra313
♥️🔶♥️🔶♥️🔶♥️🔶♥️🔶
نماز یکشنبه ماه ذیقعده را از دست ندهیم و دوستان خود را نیز در آن شریک کنیم.
گفتم به پیری رِسَم و توبه کنم
آنقدر جوان مُرد و یکی پیر نشد
یکی از اعمالی که بسیار در سیره بزرگان به آن تأکید شده است، نماز توبه یکشنبه های ماه ذیقعده میباشد (که البته در مابقی ایام سال نیز به نیت رجاء وارد شده است ولی در یکشنبه های این ماه بسیار مورد توجه میباشد). این نماز یکی از دستوراتی است که تمام علمای اخلاق به آن اهتمام ویژه داشتند و تمام برنامه ها و چله های عبادی خود را با آن آغاز میکردند.
نحوه انجام نماز: در روز یکشنبه ماه ذیقعده غسل (با نیت توبه) انجام میشود. سپس 4 رکعت نماز (دو تا دورکعت) با نیت نماز توبه یکشنبه ماه ذیقعده خوانده میشود. در هر رکعت بعد از حمد، سه مرتبه توحید و یک مرتبه معوذتین (ناس و فلق) خوانده میشود. بعد از سلام نماز دوم، هفتاد مرتبه استغفار گفته میشود و در انتها ذکر "لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم" خوانده میشود. (در دستور بعضی از بزرگان تعداد هفت بار برای ذکر "لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم" نقل شده است که به نظر صحیح تر می آید) و در انتها گفته میشود:
يَا عَزِيزُ يَا غَفَّار اِغفِرلِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِيعِ المُؤمِنيِنَ وَ المُؤمِنَات، فَاِنَّهُ لاَ يَغفِرُ الذُّنُوبَ اِلاَّ اَنت
نکته جالب در خصوص این نماز بحث حق الناس میباشد که در توضیح نماز آمده است در روز قیامت خصماء از او راضی میشوند. (انسان باید در جهت برآورده کردن حق الناس تلاش خود را انجام دهد و اگر فرد را پیدا نکرد یا احتمال مفسده ای داد، از طرف آن شخص صدقه دهد یا استغفار کند یا... ولی گاهی ممکن است حق الناسی نادانسته بر گردن انسان باشد که این نماز کمک میکند در روز قیامت آن فرد از انسان بگذرد.)
التماس دعا
برای اینکه نماز را پر برکت تر کنیم این نماز را هدیه کنیم به امام زمان عج و مادر گرامی ایشان
نمازی کم حجم با آثار عظیم
♥️🔶♥️🔶♥️🔶♥️🔶♥️🔶
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🍃🍂🍃🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 فصل دوم قسمت 1⃣3⃣ و او را با خودش به اتاق،به
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
فصل دوم
قسمت 2⃣3⃣
ژیلا خودش ا بیشتر در کاپشن
ابراهیم جمع کرده به ابراهیم نگاه
کرد. پریشان بود.😔😔😞
می خواست بگوید ((اما تو،هیچ
گناهی نداری))می خواست بگوید
((تو که از من نخواسته ای اینجا
بیایم))خودم آمده ام وحالا هم
خودم با واقعیت های تلخ جنگ و
زندگی باید کنار بیایم.😔😔😭
قرار بود بال زندگی ات باشم نه بار
زندگی ات اما نمی دانم چه بلایی
به سرم آمده که اینجور ضعیف
شده ام .😭😔😭
اما تو نگران من نباش .حواست را
جمع کار خودت بکن .جمع جنگ
وپیروزی!!تا ما فرصت زندگی
پیداکنیم ودیگر این قدر از این
شیشه ی شکسته اتاق وحشت
نکنیم...😭😭😢😢😖😖
میدانی چقدر از این شیشه ی
شکسته ترسیده ام ؟؟هروقت
چشم روی هم می گذاشتم،کابوس
می دیدم.😭😭
می دیدم یک نفر دارداز لای این
شیشه ی شکسته می آید داخل
اتاق.می آید بالای سرم .نگاهم
می کند و من از ترس جیغ می
کشیدم و بیدار می شدم😔😔😭
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 فصل دوم قسمت 2⃣3⃣ ژیلا خودش ا بیشتر در کاپشن
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🌷🍂🌷🍂🌷🍂🌷🍂🌷🍂🌷🍂
فصل دوم
قسمت 3⃣3⃣
بیدار می شدم و از وحشت
می لرزیدم.می رفتم وضو
می گرفتم .دو رکعت نماز
می خواندم و آرام می گرفتم😔😞
آرام که می گرفتم ،از خودم
می پرسیدم :آیا این من ام؟نه!😒
بدون شک این ژیلا،آن ژیلایی نبود
که به عشق جهاد و شهادت به
کردستان آمده بود.بود؟))😭😔😞
این ژیلا،آن ژیلایی نبود که به
ابراهیم گفته بود ((سرسفره عقد
باید با لباس سپاهی بیاید)) و
همین باعث می شد که از خودش
بدش بیاید.😔😭😔😒😒😢
از ترس خودش بدش بیاید😒😒
به چه فکر می کنی خانم؟؟😔😔
به چی؟به این که چه آرامشی دارم
حالا که تو اینجایی!پیش
من...😭😔
سرفه اش گرفت.سرفه،سرفه و
سرفه....🤒🤒🤒😓😓
ابراهیم نگران شد:
مریض شده ای؟؟😭😔😭
ژیلا گفت:نه!چیز مهمی
نیست.نسبت به این بو و دم اتاق
حساسیت پیدا کردم😔😔😞😒
ابراهیم گفت:پاشو .پاشو لباس
بپوش بریم دکتر.😔😔😞
حالا؟؟نصفه شب؟؟باشه فردا
صبح😳😳😢
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
مراقبت های چله پنجم 👇👇👇 💫🌟هدیه اعمال خیرمان از طرف شهید روز به بقیه الله الاعظم عج 🌟💫 ✅ 1_ رفت
سلام علیکم💐
بیست و یکمین روز از چله 🌟 پنجم 🌟 مهمان سفره شهیدان 🌷 مصطفی و مرتضی و محمد پالیزوانی 🌷 هستیم.
نوشته زیر یکی از خاطرات من خواهر شهید سید علی اکبر بی بی شهربانویی هست.
شهید پالیزوانی بسیار ساده و بی آلایش بود با برخورد خوب و چهره همیشه خندان او احساس میکردی که انگار عضوی از خانواده بوده و با او بزرگ شده ای . در مدت اون سالها حتی یکبار او را عبوس ندیدیم و او همیشه خنده بر لب داشت و همیشه با مزاح همه را شاد میکرد.
برادر مصطفی پالیزوانی یکی از دوستان نزدیک برادران من بودند و همیشه مخصوصا وقتی که از جبهه میامدند و یا به جبهه میرفتند به خانه ما سر میزد و خیلی احترام خاصی برای خانواده شهدا قائل بودند با اینکه خود نیز از خانواده محترم شهدا بودند . خانواده محترمی که دو فرزندو داماد خود را در راه انقلاب و امام هدیه داده بودند.
خاطره من برمیگرده به دفعه آخر که ایشون برای خداحافظی آمدند بر خلاف همیشه به داخل منزل نیامدند همانجا دم در ایستادند و به مادرم گفتند: حاج خانم من انشالله فردا عازم جبهه هستم ما را حلال کنید.
مادرم گفتند: پسرم به امید خدا انشالله به سلامتی میرید و پیروز برمیگردید.
شهید گفتند: مادر برایم دعا کن ایندفعه شهید بشم.
مادرم گفتند : نه انشالله به سلامتی برمیگردی و ما دامادیت رو میبینیم.
شهید مصطفی با حالت خواهش ادامه دادند: نه مادر تو رو خدا دعا کن من ایندفعه شهید بشم هر کسی دعا کنه من شهید بشم من تو اون دنیا شفاعتش میکنم.
من که تا آن زمان تو اتاق بودم و شاهد این گفتگو زود چادرم را سرم کردم و دویدم بیرون اتاق گفتم: برادر مصطفی من براتون دعا میکنم من دعا میکنم شهید بشید.
ایشون مثل همیشه که خیلی حجب و حیا داشتند در حالی که سرشون پایین بود گفتند: اگر شما دعا کنید من شهید بشم شما رو شفاعت میکنم.
من خیلی خوشحال بودم هم از اینکه برای اولین بار تو عمرم تونسته بودم خیلی سریع عکس العمل از خودم نشون بدم و موقعیت خوب را شناسایی کنم هم اینکه از ایشون قول گرفتم چون با شناختی که از روحیات و اخلاق ایشون داشتم و با تجربه ای که از دیگر شهدای خانواده ام داشتم میدونستم که ایشون حتما به درجه بلند شهادت خواهند رسید.
همون دفعه بود که ایشون مفقودالاثر شدند و به عنوان شهید اسمشون ثبت شد. این خاطره به عنوان یکی از بهترین خاطرات من از ایشون هست. با اینکه میدونم لیاقت شفاعت ایشون را ندارم ولی همینکه تونستم برای چند لحظه هم مورد عنایت ایشون قرار بگیرم برایم بس جای افتخار دارد........
🚨 معجزه سه شهید و زنده شدن مادرشان
💠 علی اکبر فرزند آخر خانواده پالیزوانی، میگوید: سال ۸۴ مادرمان زمین خورد و لگنش شکست مجبور شدند او را به اتاق عمل ببرند که زیر عمل سکته مغزی کرد. او را از اتاق عمل که بیرون آوردند، فوت کرد. ۴۵ دقیقه چهرهاش را پوشاندند و حاج علی، شهادتین را زیر گوشش خواند و دیدیم جان از بدن عزیز رفت. آمدند که ایشان را به سردخانه ببرند گفتم اگر هزینهاش را بدهیم میتوانیم یک شب مادر را نگه داریم؟ قبول کردند. پزشکش هم که جرّاح مغز متبحّری بود گفت مادرمان، فوت کرده است. به فامیل خبر دادیم که بیایند مادر را ببینند. در آن لحظه به سه شهید، مخصوصاً آقا مصطفی توسّل پیدا کردم و گفتم ما هنوز به عزیز احتیاج داریم، خدا شاهد است به اتاق برگشتم مادری که ۴۵ دقیقه مرده بود و صورتش را با پارچه پوشانده بودند دست برادرم را گرفت. دکترها آمدند و دستگاههایی که یک ساعت پیش کنده بودند را وصل کردند. حال مادر که کمی بهتر شد دکتر به او گفت من ۷۰ سال است همه چیز دیدهام تو آنطرف چه دیدی؟ مادر گفت: آنطرف بیابانی بود. رسیدم به منطقهای که خانههای خرابهای مشابه خانههای قدیمی قم داشت. درب باغی باز شد، فرزندانم مصطفی و مرتضی و محمد آمدند من را داخل باغ بردند همهی آدمهایی که در باغ بودند سرشان نور بود و صورتشان را نمیدیدم. به من گفتند شما باید بروی ما هوای تو را داریم و وقتش به سراغت میآییم.
🌐سایت خبرگزاری دفاع مقدس،۲۶ مهر ۱۳۹۶