🕊 بخوان دعای فرج را
دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است
بال و پر دارد ...
به امید ظهور
منجی بشر مهدی زهرا
#دعای_فرج را میخوانیم ...
@khademe_alzahra313
✨🌘✨
#نمازشب
آيت الله بهجت ره
هر وقت نیمه شب بی اختیار بیدار شدید، سریع نخوابید، چون ملکی به اذن خدا شما رو بیدار کرده تا با خدا هم صحبت بشی، اگر خیلی برات سخته بیدار بشی، لااقل بلند شو بهشون سلام کن بعد بخواب 🕊🌺🕊...
عشق یعنی شب نشینی با خدا،
با خدا راز و نیاز کنید تا نیازتون برطرف بشه
امام غریبم
شانه هایمان دیگر تاب تحمل سنگینی روزهای بدون شما را ندارند؛
بار دیگر حیات را به این کره خاکی برگردان؛
این کودک حالا میل بلوغ دارد؛
بلوغی از جنس ظهور شما......
دستم دخیل پنجره فولاد جدتان؛
عجل علي ظهورك يا صاحب الزمان
#یاایهاالعزیز
@khademe_alzahra313
❄️🍃🌹🍃❄️
🌹طرح ختم قران کریم🌹
#صفحه_79
به نیت سلامتی وتعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا
شمع شبها به جز
خیال تو نیست🌿
باغ جانها به جز
جمال تو نیست😍
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#روزتون_مزین_به_نگاه_شهید🌹
@khademe_alzahra313
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_اسٺ♥
🌹ورد لب وذڪر شبِ #عشاق علیسٺ
🌿تاصبح قیامٺ #ولےالله_علیسٺ
🌹من یا علےو #یاعلے گویم همہ عمر
🌿آنڪس ڪه مرا #باب_نجاٺ اسٺ، علیسٺ
♥یکشنبہ هاےزهرایۍ(س)ۅعلوۍ(ع)
@khademe_alzahra313
🌴یک شنبه ها مهمان امیرالمومنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها
⚘السلام علیک یا مولای یا امیرالمومنین
⚘السلام علیک یا مولاتی یا فاطمه الزهرا
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
طبق سفارش بزرگان اعمال مستحبی امروز رو هدیه میکنیم به ایشان و مادران بزرگوارشان 🌷🌷
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه سردارشهید حاج محمد ابراهیم همت 💐🍀🌷🍀💐🌷🍀💐🌷🍀💐🌷 فصل چهارم قسمت 8⃣8⃣ -حق دارند هجده کیلومتر
زندگینامه سردارشهید حاج محمد ابراهیم همت
💐🍀🌷🍀💐🌷🍀💐🌷🍀💐
فصل چهارم
قسمت 9⃣8⃣
_بهار آدم را سر حوصله می آورد.ابراهیم دوباره بهار دارد می آید و من و تو، توی خانه کنار هم هستیم.😍
_من و تو مهدی!😊
و هر دو برای در آغوش کشیدن مهدی با هم مسابقه گذاشتند و مهدی در آغوش پدر و مادرش ، قهقهه میزد و آن ها طعم شیرین باهم بودن را داشتند تجربه میکردند.👪 💞
.....
-لعنت به این جنگ که نمی گذارد خانواده ها در کنار هم زندگی کنند.😞
-لعنت به این جنگ و لعنت به کسی که این جنگ را شروع کرد. این جنگ را بر ما تحمیل کرد.ما که شروع کننده نبودیم ،ما آمدیم از خودمان ، از کشورمان،از دینمان و از انقلابمان دفاع کنیم.🙅♂️
و ژیلا سرش را گذاشت روی دست های ابراهیم و گفت:
_ان شاءالله که پیروز میشویم و زندگی میکنیم.😊
_ان شاءالله
ابراهیم این را گفت و دوباره یادش آمد که باید برود.دو ساعت بود که آمده بود و باید می رفت. باید میرفت امّا نمی دانست چگونه از جای برخیزد؟ چگونه به ژیلا بگید که دوباره باید بروم؟! و چاره ای نداشت.😥
صدای بوق ماشین را از کوچه شنید.سه بوق کوتاه،با وقفه ای چند ثانیه ای.راننده به او داشت میگفت:که منتظرش است.🚗🔊
و ابراهیم،مهدی را از روی دستهایش بلند کرد و بوسید و در حالیکه او را به ژیلا میداد گفت:
_خداحافظ👋
ژیلا دیگر چیزی نگفت.میدانست که نمی تواند اورا از رفتن باز بدارد.اصلا او با همین شرط با ابراهیم ازدواج کرده بوده و ابراهیم هم با همین شرط که همسرش،همسفرش باشد نه بیشتر از آن،همسنگرش باشد.با او ازدواج کرده بود و حالا ژیلا همسفر همسنگر ابراهیم اش بود.😍
ابراهیم میرفت و ژیلا دوباره نگاهش میکرد و به چشمهایش،به قدوبالایش و به گرمایی که با خود آورده بود و با خود میبرد.😔
ابراهیم دوباره رفت.بهار وزیده بود.آنده بود و رفته بود.بهار رفته بود و دوباره می آمد.به یقین به خانه ی ژیلا و ابراهیم. نَفَس ژیلا پر از بوی بهار داشت میشد کم کم .دوباره داشت می رویید.🌱
پایان فصل چهارم😍
🌷🍀💐🌷🍀🌷🍀💐🍀💐🌷🍀
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه سردارشهید حاج محمد ابراهیم همت 💐🍀🌷🍀💐🌷🍀💐🌷🍀💐 فصل چهارم قسمت 9⃣8⃣ _بهار آدم را سر حوصله می
زندگینامه سردارشهیدحاج محمدابراهیم همت
💐🌷🌹🥀🌷🌷💐🌹🥀🌹🌷🌹
فصل پنجم
قسمت 0⃣9⃣
فرماندهان سپاه،پس از بررسی اوضاع منطقه و جمع بندی موانع و مشکلات موجود به این نتیجه رسیدند که سپاه چهارم ارتش عراق در شمال خوزستان را منهدم کنند .👌
به همین دلیل آن ها پیروزی در این عملیات را طی چهار مرحله طراحی کردند و قرار گذاشتند:👍
۱-مرحله ی نخست،ارتفاعات شرقی دشت عباس یعنی بلندی های جوفینه ،بلتا و شاوریه را در شمال ،تپه ی ابوصلیبی خات را در مرکز و تنگه ی رقابیه را در غرب منطقه ی مذکور تصرف کنند.👌۲_در مرحله ی دوم منطقه ی عین خوش ،ارتفاعات تینه و غرب چنانه را از دشمن بازپس گیرند.👍
۳_در مرحله ی سوم هدف رزمندگان اسلام پیشروی تا ارتفاعات استراتژیک دوسلک بود .👌
و در چهارمین و آخرین مرحله عملیات فتح المبین ،هدف تصرف منطقه برقازه در ارتفاعات میشداغ و استقرار نیروها بر روی خطوط مرزی فکه_العماره و تأمین نوار مرزی بود .👌
به همین دلیل در اواخر بهمن ماه سال ۱۳۶۰توسط فرماندهی کل سپاه آقای محسن رضایی ،همچنین حسن باقری ،سیدرحیم صفوی،غلامعلی رشید و مجید بقایی از مناطق عملیاتی شوش و غرب دزفول ،شناسایی کلی انجام گرفت.👍
ادامہ دارد...👌
#محرم
بسم الله الرحمن الرحیم
💢محرم، هیات و کرونا (لطفا منتشر کنید)
.
کرونا که شروع شد
همان هفته اول اسفند، هنوز کسی نمیدانست ماجرا چیست، چکار باید کرد؟ فرمانده کیست؟ چطور باید مبارزه کرد؟
.
بیمارستانها حتی برای کادر درمان #ماسک نداشتند. گان و محافظ صورت برای پرستارها موجود نبود، دستکش طلای کمیاب بود. #میگفتند بهتر است معابر ضدعفونی شوند. پیرمردها و پیرزنها بیرون نیایند. و همه ی ما سردرگم بودیم
.
ما در هیات خودمان، همان هفته اول تصمیم گرفتیم برای جلوگیری از سرایت #کرونا #جلسات_هفتگی_روضه را تعطیل کنیم و تعطیل کردیم
.
اما دیدیم خیلی ها که وظیفه شان است وسط معرکه باشند، حقوق میگیرند که در شرایط بحرانی اوضاع را مدیریت کنند دَر رفتند(بی تعارف)
.
تعدادی از مسئولین در سطوح مختلف به بهانه ابتلای به کرونا در خانه خودشان را قرنطینه کرده بودند(نامها محفوظ)
.
دوستان ما گفتند: نباید هیات را #تعطیل کرد!!!! حرفشان این بود که بجای #روضه سخنرانی و سینه زدن، ما دست به کار شویم
.
چه کار کنیم؟
.
#گفتند بسته معیشتی توزیع کنیم
شروع کردیم به جمع کردن کمک مالی از مردم بیش از ۲ هزار بسته معیشتی توزیع کردیم(در حاشیه شهر و روستاها)
.
#گفتند ماسک نیست، کارگاه تولید ماسک زدیم و رایگان بین مردم توزیع کردیم
.
#گفتند باید روزانه تاکسی ها و پمپ بنزین ضدعفونی شوند، بچه ها را تقسیم کردیم و مدام با دستگاه سم پاش کار کردیم
.
#گفتند خیلی از کارگرهای روزمزد بخاطر تعطیلی کارها توان پرداخت اجاره خانه ندارند، رفتیم از مردم پول جمع کردیم برای صاحبخانه ها فرستادیم
.
#گفتند برای کادر درمان باید ماسک و گان برد، خدای امام حسین(ع) شاهد است بیمارستان به بیمارستانمیرفتیم و برایشان ماسک و گان و دستکش میبردیم
.
#گفتند
#گفتند
#گفتند
.
و بچه های ما جان دادند جان دادند جان دادند جان دادند. مبتلا شدند و...
مثل هزاران هیات مذهبی دیگر در کل کشور
.
چون از امام حسین(ع) آموخته ایم در بحرانها وسط میدان باشیم
.
حالا چند روز است، آنانی که تمام این پنج شش ماه را در خانه لَم داده بودند و از ترس جان تا سرکوچه نمیرفتند به هیات، روضه و محرم #توهین میکنند
خودشان را وطن پرست و دوستدار مردم هم میدانند!
.
منتی نیست ما به وظیفه خودمان عمل کردیم، اما این رفتار انصاف نیست...
.
زحمات چند ماهه بچه های #هیات را وسط بحران با این توهین و انکارها جواب ندهید، همه این بچه در هیات امام حسین(ع) تربیت شده اند
.
لطفا این درد و دل را منتشر کنید تا دوستان روشنفکر ما هنگام اظهار نظر از #زیر_کولر تا حدودی انصاف را رعایت کنند
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
سلام علیکم💐 دهمین روز از چله 🌟 ششم🌟 مهمان سفره شهید 🌷محسن درخشان 🌷 هستیم.
سلام علیکم💐
یازدهمین روز از چله 🌟 ششم 🌟 مهمان سفره شهید 🌷حمیدرضا انصاری 🌷 هستیم.
همسر شهید می گوید : 👇 👇
سال 1393 بود که شهید به بنده گفت قصد دارد برای اعزام به سوریه اقدام کند. رو به من کرد و گفت: « تو باید راضی باشی وگرنه این کار میسر نیست.» شاید به خاطر سال ها زندگی و وجود بچه ها می خواست که من هم راضی باشم. در جوابش گفتم: «وظیفه داری و باید شرکت کنی و بنده راضی هستم.» چرا که می دانستم آتشی در قلب او روشن است؛ سال ها و سال ها جا ماندن از قافله و دوستان شهیدش غصه ای بود که بارها به زبان آورده بود.
خاطرم هست، دومین ماموریت ایشان سه ماه طول کشید. وقتی برگشت، من و بچه ها منزل مادرم بودیم. ساعت 2:30 نیمه شب بود که تماس گرفت. خواب نبودم و با دیدن شماره ایشان به سرعت جواب دادم. گفتم: «برگشتی؟» گفت: «آره توی حیاط هستم اما کلید درب ورودی را ندارم.» گفتم: «بیا اینجا. چرا اطلاع ندادی؟» گفت: «نه مزاحم نمی شوم. داخل انباری را نگاه می کنم شاید کلید را آنجا گذاشته باشم.» گفتم: «هوا سرد است، سرما می خوری.» راضی نشد بیاید. بالاخره صبح شد. برادرم ما را به خانه مان رساند. زانوهایش را زمین گذاشت و دستهایش را مثل بال پرندگان باز کرد و فرزندان خود را در آغوش کشید. گفت: «شب که آمدم خیلی خسته بودم اما خوابم نمی برد. یک ساعتی را کنار وسائل و کتاب ها و دفترهای بچه ها بودم و ورق می زدم. توی خونه می چرخیدم. چقدر امنیت خوبه، چقدر خونه خوبه. بعد از نماز صبح بود که خوابیدم.»
#کلام_شهیــــــ🌷ـــــد
🌼به عزیزانی که ظهور را درک می کنند
و توفیق دیدار حضرت ولی عصر(عج)، نصیبشان می شود
ملتمسانه عرض می کنم که سلام مرا به آن حضرت برسانند.🌼
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهید_حمیدرضا_انصاری
ایشان در بخشی از وصیت نامه اش نوشته است: «خدایا دیدن چهره مظلوم و معصوم خانواده ام و عزیزانم خیلی برایم لذت بخش است اما می دانم فرصت طلایی خدمت به اهل بیت (علیهم السلام) به این آسانی ها پیش نمی آید. خدایا می دانم که عمرم روزی تمام می شود و حسرت شهادت را می خورم پس از تو می خواهم این نعمت را از من نگیری و من با لباس رزمندگی و خونین به سویت پرواز کنم تا بلکه خجالت زده شهدا و سایر عزیزانی که امدیشان به ماست، نباشم.
خدایا اگر تو مرا محروم نمایی، چه کسی مرا روزی می دهد! پس روزیم شهادت نما که سخت به آن محتاج و مشتاقم. خدایا اگر تو مرا ذلیل کنی چه کسی مرا یاری می کند، پس مرا یاری کن تا در رکاب سربازان مدافع حرم، خوب باشم و سعادتمند شوم.
خدایا بارها این فرازهای مناجات شعبانیه را زمزمه نمودم که اگر تو مرا به جرمم بگیری من تو را به عفوت می گیرم و اگر تو مرا به گناهانم بگیری من تو را به عفوت می گیرم و در آن دنیا با صدای بلند صدا می زنم من تو را و اهل بیت (علیهم السلام) را دوست داشته ام هرچند بنده خوبی نبوده ام.»