eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
614 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 خادم. @Amraei0 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام مضطرِ غریب... روزهای نیامدنت را می شمارم و رو به قبله امن یجیب می خوانم سلام مضطرِ غریب @khademe_alzahra313
❄️🍃🌹🍃❄️ 🌹طرح ختم قران کریم🌹 به نیت سلامتی وتعجیل در فرج صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹 @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ❢░🌸‍ꦿ🍃 🌸‍ ꦿ🍃🌸‍ ꦿ🍃░ 🖤💠زیارت مختصر امام رضا علیه السلام :💠🖤 🖤 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِىَّ اللَّهِ وَابْنَ وَلِيِّهِ 🖤اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللَّهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ 🖤اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اِمامَ الْهُدى وَالْعُرْوَةَ الْوُثْقى وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ 🖤 اَشْهَدُ اَنَّكَ مَضَيْتَ عَلى ما مَضى عَلَيْهِ آبآؤُكَ الطّاهِرُونَ 🖤صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ لَمْ تُؤْثِرْ عَمىً عَلى هُدىً وَلَمْ تَمِلْ مِنْ حَقٍّ اِلى باطِلٍ 🖤 وَاَنَّكَ نَصَحْتَ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ وَاَدَّيْتَ الاَْمانَةَ فَجَزاكَ اللَّهُ عَنِ الاِْسْلامِ وَاَهْلِهِ خَيْرَ الْجَزآءِ 🖤 اَتَيْتُكَ بِاَبى وَ اُمّى زآئراً عارِفاً بِحَقِّكَ مُوالِياً لاَِوْلِيآئِكَ مُعادِياً لاَِعْدآئِكَ فَاشْفَعْ لى عِنْدَ رَبِّكَ 🖤 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ 🖤 اَشْهَدُ اَنَّكَ الاِْمامُ الْهادى وَالْوَلِىُّ الْمُرْشِدُ اَبْرَءُ اِلَى اللَّهِ مِنْ اَعْدآئِكَ 🖤وَاَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ بِوِلايَتِكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ 💠🖤💠🖤💠🖤💠🖤💠🖤 صلوات خاصه امام رضا🌸👇 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏. 🖤✨🖤✨🖤✨🖤✨🖤✨🖤 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @nafeleyeshab 🖤اللهم_عجل_الولیک_الفرج🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤اللهم_عجل_الولیک_الفرج🖤 مانند مادرت شده ای، قد خمیده ای! آقا چرا عبا به سرِ خود کشیده ای !؟ با درد کهنه ای به نظر راه می روی!؟ مانند فاطمه چقدر راه می روی! خونِ جگر به سینه، به اجبار می دهی راهی نرفته! تکیه به دیوار می دهی داغ غریبی تو، نمک بر جگر زند خواهر نداشتی که برایت به سر زند اینجا مدینه نیست، چرا دلخوری شما !؟ در کوچه های طوس،زمین می خوری چرا ؟ با «یاعلی» به زانوی خسته توان بده خاک لباس های خودت را تکان بده مقداری از عبای شما پاره شد، ولی... نیزه نزد کسی به تو از کینه ی علی اینجا کسی به پیرهن تو نظر نداشت فکر و خیال گندم ری را به سر نداشت اینجا کسی به غارت انگشترت نرفت چشمی به سمت مقنعه ی خواهرت نرفت @khademe_alzahra313
1_79406807.mp3
14.99M
. . . کبوترم هوایی شدم...ببین عجب گدایی شدم . . . @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حال و هوای خیابان‌های منتهی به حرم مطهر رضوی در روز شهادت امام رضا علیه السلام @khademe_alzahra313
وقت سفارش #سفارش شهدا امام رضا(علیه السلام) و نماز اول وقت به جماعت ابراهيم بن موسى از القزّاز مى گويد: امام رضا عليه السّلام به عنوان استقبال از بعضى از طالبان خارج شد(در حالى كه من با عده اى از ياران با آن حضرت همراه بوديم). وقت نماز فرا رسيد. قصرى در آن حوالى بود. امام(ع) با ياران به سوى آن رفتند و در كنار سنگ بزرگى ايستادند و سپس امام به من فرمودند: اذان بگو. عرض كردم : منتظر رسيدن و ملحق شدن بعضى از ياران هستيم كه بيايند. حضرت فرمود: خدا تو را بيامرزد، نماز را از اول وقت بدون عذر به تأخير نيانداز. بر تو باد خواندن نماز در اول وقت. راوى گفت : پس اذان گفتم و نماز خوانديم . نمازى كه امام رضا(ع) به پا داشتند ، نماز جماعت بود كه هر چه جمعيت بيشتر باشد ثواب نماز جماعت بيشتر است ، ولى توجه نموديد كه امام(ع ) اجازه نفرمود نماز اول وقت ، به خاطر رسيدن و ملحق شدن بقيه ياران به تأخير بيفتد، بلكه تاكيد كرد كه نماز اول وقت خوانده شود و تأخير را صلاح ندانست. اينكه امام رضا(ع) فرمود: اى موسى، بر تو باد كه هميشه نماز را در اول وقت بپا دارى خطاب به فرد فرد ماست و اختصاص به آن شخص ندارد. منبع: بحارالانوار، ج 83، ص 21 @khademe_alzahra313
✍ زائِراً عَارِفاً بِحَقِّك ؛ فهم ضرورتِ زیستن زیر سایه‌ی شماست... برای روزی که ؛ ندایِ " نَدعوا کُلُّ اُناس بإمامِهِم"، سر می‌دهند، و هر کس به همان مقدار با امامش، خواهد بود، که دنیا را در معّیتش گذرانده‌ است ! @khademe_alzahra313
4_5789481954978040376.mp3
3.58M
💌 یکبار زیارت تو : تمام فاصله‌ی زمین تا آسمان را، از قلب انسانها، یکجا برمی‌دارد... اگر؛ "عارفاً بحقّک" باشند ... "عارفاً بحقک " یعنی چه؟ آیا ما نیز از این دسته‌ هستیم ؟ @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸تصویری منتشر نشده از آخرین حضور حاج قاسم سلیمانی در مراسم خطبه‌خوانی حرم مطهر علیه السلام💔 امسال در اولین مراسم خطبه‌خوانی بعد از شهادت فرمانده قهرمان محور مقاومت، جایگاه مراسم به تمثالش مزین شده بود🌹 @khademe_alzahra313
🕌 برای زیارت حضرت رضا علیه السلام در سایت حرم رضوی ✅ به اطلاع عزیزان و سروران می رساند که سایت حرم رضوی علیه السلام برای زیارت حضرت رضا علیه السلام، در آدرس زیر ثبت نام می کند: https://tv.razavi.ir/fa/ziyarat در هنگام ثبت نام در قسمت متن زیارت، حتما یک کلمه (مثل: سلام علیکم) تایپ شود. از طرف سایت، یک نفر در کنار قبر مطهّر آن امام، زیارت می کند، نماز می خواند و سپس برای کسانی که ثبت نام کرده اند، اتمام زیارت اعلام می شود. توصیه می شود حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام را به نیابت از مولایمان حضرت صاحب الزّمان علیه السلام، زیارت کنیم. 🌸اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج🌸 🥀 شهادت علیه‌السلام بر شما عاشقان تسلیت باد. @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سالروز شهادت سرداری از جنس مردم اخلاص، ایمان، پاکی، صداقت، ومردم دار که بجرم مردم داری، اتحاد وصداقت بین مردم خون گرم پیشین بشهادت رسید 🔴قسمتی از وصیت نامه شهید شوشتری 🌹 ♦دیروز از هر چه بود گذشتیم و امروز از هر چه بودیم گذشتیم ... ♦آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز... ♦دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز تلاش می کنیم ناممان گم نشود ... ♦جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بو می دهد ... ♦آنجا روی درب اطاقمان می نوشتیم : یا حسین فرماندهی از آن توست، اینجا می نویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید ... ❤الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم ❤و بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم ❤و آزادمان کن تا اسیر نگردیم . 🌹 نثارروح مطهر شهیدان صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @khademe_alzahra313
✳️خداحافظ ای سیاهی و پرچم 😔😔 🔶ساعات آخر است ،گدا را حلال کن خداحافظ محرم و صفر خداحافظ روضه و نوحه و شور و دم خداحافظ شصت شب عزاداری و ماتم و بی قراری😔 خداحافظ مقدس ترین لباس نوکرها خداحافظ پیرهن مشکی😔 تو این دو ماه چه شبایی رو گذروندیم شبای دهه اول😔 روضه های (مسلم ، ورودیه ، رقیه س ، دوطفلان حضرت زینب س، عبدالله بن حسن ع ، قاسم بن الحسن ع ، علی اصغر ع ، علی اکبر ع ، عباس ع ، عصر عاشورا ، گودال و .....) از عصر عاشورا به بعد فقط منتظر مزد نوکریمون ، یه کربلا اربعین ، به امضای امام رضا ع بودیم و بی تاب رفتن یا نرفتن ، جور شدن یا نشدن ، ویزا و بلیت و همسفر و ...... بعضیا راهی شدن و.... و بعضیا هم جاموندن... ایشالاسال بعد همه جا مونده ها راهی بشن. حالا لحظه های وداع با دو ماه سر تا سر عشق و شور و جنون و گریه ست لحظه های وداع با پیرهن مشکیامونه لحظه های وداع با کتیبه های محتشمه لحظه های وداع با علم و کتل و بیرق و.... ✳️یا امام رضا ( ع ) سفره ی دو ماه عرض ارادت و نوکری و روضه و گریه برای آل الله داره با دستان مبارک شما و اسم مقدس شما جمع میشه. از ما بپذیر.... اگه کم گذاشتیم اگه کوتاهی کردیم اگه زیاد اشک نریخیتم اگه باید و شاید عزاداری نکردیم نوکرت رو حلال کن... ما حلقه به گوشان این خیمه و درگاهیم ما مزد عزاداری از فاطمه س میخواهیم. @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
قسمت دهم اعمال خوبش را بگيرم! اما هرچه ميگذشت بدتر ميشد. جوان پشت ميز ادامه داد: وقتي اعمال شما بو
قست یازدهم حسابي به مشكل خورده بودم. اعمال خوبم به خاطر شوخيهاي بيش از حد و صحبتهاي پشت سر مردم و غيبتها و... نابود ميشد و اعمال زشت من باقي ميماند. البته وقتي يك كار خالصانه انجام داده بودم، همان عمل باعث پاك شدن كارهاي زشت ميشد. ِ ان الحسنات یذهبن السيئات«. چرا كه در قرآن آمده بود: »ا زيارتهاي اهلبيت: بسيار در نامه اعمال من تأثير مثبت داشت. البته زيارتهاي بامعرفتي که با گناه آلوده نشده بود. اما خيلي سخت بود. هر روز ما، دقيق بررسي و حسابرسي ميشد. كوچكترين اعمال مورد بررسي قرار ميگرفت. همينطور كه اعمال روزانهام بررسي ميشد، به يكي از روزهاي دوران جواني رسيديم. اواسط دهه هشتاد. يكباره جوان پشت ميز گفت: به دستور آقا اباعبدالله پنج سال از اعمال شما را بخشيديم. اين پنج سال بدون حساب طي ميشود. باتعجب گفتم: يعني چي!؟ گفت: يعني پنج سال گناهان شما بخشيده شده و اعمال خوبتان باقي ميماند. نميدانيد چقدر خوشحال شدم. اگر در آن شرايط بوديد، لذتي كه من از شنيدن اين خبر پيدا كردم را حس ميكرديد. پنج سال بدون حساب و كتاب؟! گفتم: اين دستور آقا به چه علت بود؟ همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند. در دهه هشتاد و بعد از نابودي صدام، بنده چندين بار توفيق يافتم كه به سفر كربلا بروم. در يكي از اين سفرها، يك پيرمرد كر ولال در كاروان ما بود. مدير كاروان به من گفت: ميتواني اين پيرمرد را مراقبت كني و همراه او باشي؟ من هم مثل خيليهاي ديگر دوست داشتم تنها به حرم بروم و با موالي خودم خلوت داشته باشم، اما با اكراه قبول كردم. كار از آنچه فكر ميكردم سختتر بود. اين پيرمرد هوش و ً حواس درست و حسابي نداشت. او را بايد كامال مراقبت ميكردم. اگر لحظهاي او را رها ميكردم گم ميشد. خالصه تمام سفر كربالي من تحت الشعاع حضور اين پيرمرد شد. اين پيرمرد هر روز با من به حرم ميآمد و برميگشت. حضور قلب من كم شده بود. چون بايد مراقب اين پيرمرد ميبودم. روز آخر قصد خريد يك لباس داشت. فروشنده وقتي فهميد كه او متوجه نميشود، قيمت را چند برابر گفت. من جلو آمدم و گفتم: چي داري ميگي؟ اين آقا زائر مولاست. چرا اينطوري قيمت ميدي؟ اين لباس قيمتش خيلي كمتره. خالصه اينكه من لباس را خيلي ارزانتر براي اين پيرمرد خريدم. با هم از مغازه بيرون آمديم. من عصباني و پيرمرد خوشحال بود. با خودم گفتم: عجب دردسري براي ما درست شد. اين دفعه ً كربال اصال به ما حال نداد. يكباره ديدم پيرمرد ايستاد. رو به حرم كرد و با انگشت دست، مرا به آقا نشان داد و با همان زبان بيزباني براي من دعا كرد. جوان پشت ميز گفت: به دعاي اين پيرمرد، آقا امام حسين شفاعت كردند و گناهان پنج سال تورا بخشيدند. بايد در آن شرايط قرار ميگرفتيد تا بفهميد چقدر از اين اتفاق خوشحال شدم. صدها برگه در كتاب اعمال من جلو رفت. اعمال خوب اين سالها همگي ثبت شد و گناهانش محو شده بود. در دوران جواني در پايگاه بسيج شهرستان فعاليت داشتم. روزها و شبها با دوستانمان با هم بوديم. شبهاي جمعه همگي در پايگاه بسيج دور هم جمع بوديم و بعد از جلسه قرآن، فعاليت نظامي و گشت و بازرسي و... داشتيم. در پشت محل پايگاه بسيج، قبرستان شهر ما قرار داشت. ما هم بعضي وقتها، دوستان خودمان را اذيت ميكرديم! البته تاوان تمام اين اذيتها را در آنجا دادم. برخي شبهاي جمعه تا صبح در پايگاه حضور داشتيم. يك شب زمستاني، برف سنگيني آمده بود. يكي از رفقا گفت: كسي جرات داره الان تا انتهاي قبرستان برود؟! گفتم: اينكه كار مهمي نيست. من الان ميروم. او هم به من گفت: بايد يك لباس سفيد بپوشي! من سرتا پا سفيدپوش شدم و حركت كردم. خس خس صداي پاي من بر روي برف، از دور هم شنيده ميشد. من به سمت انتهاي قبرستان رفتم! اواخر قبرستان كه رسيدم، صوت قرآن شخصي را از دور شنيدم! يك پيرمرد روحاني كه از سادات بود، شبهاي جمعه تا سحر، در انتهاي قبرستان و در داخل يك قبر مشغول تهجد و قرائت قرآن ميشد. فهميدم كه رفقا ميخواستند با اين كار، با سيد شوخي كنند. ميخواستم برگردم اما باخودم گفتم: اگر الان برگردم، رفقاي من فکر ميکنند ترسيدهام. براي همين تا انتهاي قبرستان رفتم.
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
قست یازدهم حسابي به مشكل خورده بودم. اعمال خوبم به خاطر شوخيهاي بيش از حد و صحبتهاي پشت سر مردم و
هرچه صداي پاي من نزديكتر ميشد، صداي قرائت قرآن سيد هم بلندتر ميشد! از لحن او فهميدم كه ترسيده ولي به مسير ادامه دادم. تا اينكه به باالي قبري رسيدم كه او در داخل آن مشغول عبادت بود. يكباره تا مرا ديد فريادي زد و حسابي ترسيد. من هم كه ترسيده بودم پا به فرار گذاشتم. پيرمرد سيد، رد پاي مرا در داخل برف گرفت و دنبال من آمد. وقتي وارد پايگاه شد، حسابي عصباني بود. ابتدا كتمان كردم، اما بعد، از او معذرتخواهي كردم. او با ناراحتي بيرون رفت. حاال چندين سال بعد از اين ماجرا، در نامه عملم حكايت آن شب را ديدم. نميدانيد چه حالي بود، وقتي گناه يا اشتباهي را در نامه عملم ميديدم، خصوصاً وقتي كسي را اذيت كرده بودم، از درون عذاب ميكشيدم. گويي خودم به جاي آنطرف اذيت ميشدم. از طرفي در اين مواقع، باد سوزان از سمت چپ وزيدن ميگرفت، طوري كه نيمي از بدنم از حرارت آن داغ ميشد! وقتي چنين اعمالي را مشاهده ميكردم، به گونهاي آتش را در نزديكي خودم ميديدم كه چشمانم ديگر تحمل نداشت. همان موقع ديدم كه آن پيرمرد سيد، كه چند سال قبل مرحوم شده بود، از راه آمد و كنار جوان پشت ميز قرار گرفت. سيد به آن جوان گفت: من از اين مرد نميگذرم. او مرا اذيت كرد. او مرا ترساند. من هم گفتم: به خدا من نميدانستم كه سيد داخل قبر عبادت ميكند. جوان رو به من گفت: اما وقتي نزديك شدي فهميدي كه مشغول قرآن خواندن است. چرا همان موقع برنگشتي؟ ديگه حرفي براي گفتن نداشتم. خالصه پس از التماسهاي من، ثواب دو سال عبادتهاي مرا برداشتند و در نامه عمل او قرار دادند تا راضي شود. دو سال نمازي كه بيشتر به جماعت بود. دو سال عبادت را دادم به خاطر اذيت و آزار يك مؤمن! ٭٭٭ در البهالي صفحات اعمال خودم به يك ماجراي ديگر از آزار مؤمنين برخوردم. شخصي از دوستانم بود كه خيلي با هم شوخي ميكرديم و همديگر را سركار ميگذاشتيم. يكبار در يك جمع رسمي با او شوخي كردم و خيلي بد او را ضايع كردم. خودم هم فهميدم كار بدي كردم، براي همين سريع از او معذرتخواهي كردم. او هم چيزي نگفت. گذشت تا روز آخر كه ميخواستم براي عمل جراحي به بيمارستان بروم. دوباره به همان دوست دوران جواني زنگ زدم و گفتم: فالني، من خيلي به تو بد كردم. يكبار جلوي جمع، تو را ضايع كردم. خواهش ميكنم مرا حالل كن. من شايد از اين بيمارستان برنگردم. بعد در مورد عمل جراحي گفتم و دوباره به او التماس كردم تا اينكه گفت: حالل كردم، انشاءاهلل كه سالم و خوب برگردي. آن روز در نامه عملم، همان ماجرا را ديدم. جوان پشت ميز گفت: اين دوست شما همين ديشب از شما راضي شد. اگر رضايت او را نميگرفتي بايد تمام اعمال خوب خودت را ميدادي تا رضايتش را كسب كني، مگر شوخي است، آبروي يك انسان مؤمن را بردي. .امام صادق فرمودند: حرمت مؤمن حتي از كعبه باالتر است. مصاحبه با مي خواستم بنشينم و همانجا زار زار گريه كنم. براي يك شوخي بيمورد دو سال عبادتهايم را دادم. براي يك غيبت بيمورد، بهترين اعمال من محو ميشد. چقدر حساب خدا دقيق است. چقدر كارهاي ناشايست را به حساب شوخي انجام داديم و حاال بايد افسوس بخوريم. در اين زمان، جوان پشت ميز گفت: شخصي اينجاست كه چهار ساله منتظر شماست! اين شخص اعمال خوبي داشته و بايد به بهشت برزخي برود، اما معطل شماست. با تعجب گفتم: از چه كسي حرف ميزنيد؟ يكي از پيرمردهاي اُمناي مسجدمان را ديدم كه در مقابلم و در كنار همان جوان ايستاده. خيلي ابراز ارادت كرد و گفت: كجايي؟ چند ساله منتظرت هستم. بعد از كمي صحبت، اين پيرمرد ادامه داد: زماني كه شما در مسجد و بسيج، مشغول فعاليت فرهنگي بوديد، تهمتي را در جمع به شما زدم. براي همين آمدهام كه حاللم كنيد. آن صحنه برايم يادآوري شد. من مشغول فعاليت در مسجد بودم. كارهاي فرهنگي بسيج و... اين پيرمرد و چند نفر ديگر در گوشهاي نشسته بود. بعد پشت سر من حرفي زد كه واقعيت نداشت. او به من تهمت بدي زد. او نيت ما را زير سؤال برد. عجيبتر اينكه، زماني اين تهمت را به من زد كه من ابتداي حضورم در بسيج بود و نوجوان بودم!! آدم خوبي بود. اما من نامه اعمالم خيلي خالي شده بود. به جوان پشت ميز گفتم: درسته ايشان آدم خوبي است، اما من همينطوري نميگذرم. دست من خالي است. هر چه ميتواني از او بگير. جوان هم رو به من كرد و گفت: اين بنده خدا يك وقف انجام داده كه خيلي بابركت بوده و ثواب زيادي برايش ميآيد. او يك حسينيه را در شهرستان شما، خالصانه براي رضاي خدا ساخته كه مردم از آنجا استفاده ميكنند. اگر بخواهي ثواب كل حسينيهاش را از او ميگيرم و در نامه عمل شما ميگذارم تا او را ببخشي. با خودم گفتم: »ثواب ساخت يك حسينيه بهخاطر يك تهمت؟! خيلي خوبه.« بنده خدا اين پيرمرد، خيلي ناراحت و افسرده شد، اما چارهاي نداشت. ثواب يك وقف بزرگ را به خاطر يك تهمت داد