🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
يعني به راحتي ميتوانستم كساني را كه قبل از من فوت كردهاند ببينم، يا كساني را كه بعد از من قرار بود
قسمت سیزدهم
من يك بالش مخصوص براي خودم آورده بودم و با دو عدد پتو،
براي خودم يك رختخواب قشنگ درست كرده بودم.
چادر ما چراغ نداشت و متوجه نشدم چه كسي جاي من خوابيده،
فكر كردم يكي از بچهها ميخواهد من را اذيت كند، لذا همينطور
كه پوتين پايم بود، جلو آمدم و يك لگد به شخص خواب زدم!
يكباره ديدم حاج آقا... كه امام جماعت اردوگاه بود از جا پريد و
قلبش را گرفته و داد ميزد: كي بود؟ چي شد؟
وحشت كردم. سريع از چادر آمدم بيرون. بعدها فهميدم كه حاج
آقا جاي خواب نداشته و بچهها براي اينكه مرا اذيت كنند، به حاج آقا
گفتند كه اين جاي حاضر و آماده براي شماست!
اما لگد خيلي بدي زده بودم. بنده خدا يك دستش به قلبش بود و
يك دستش به پشتش!
حاج آقا آمد از چادر بيرون و باعصبانيت گفت: الهي پات بشكنه،
مگه من چيكار كردم كه اينجوري لگد زدي؟
جلو رفتم و گفتم: حاج آقا غلط كردم. ببخشيد. من با كسي ديگه
ً شما را اشتباه گرفتم. اصال حواسم نبود كه پوتين پايم كردم و ممكن
است ضربه شديد شود.
خالصه اون شب خيلي معذرت خواهي كردم. بعد به حاج آقا
گفتم: شرمنده، شما برويد بخوابيد، من تو ماشين ميخوابم، فقط با
اجازه بالش خودم رو برميدارم.
چراغ برداشتم و رفتم توي چادر، همين كه بالش رو برداشتم، ديدم
يك عقرب به بزرگي كف دست زير بالش من قرار دارد!
حاج آقا هم داخل شد و هر طوري بود عقرب رو كشتيم. حاجي
نگاهي به من كرد و گفت: جان مرا نجات دادي، اما بد لگدي زدي،
هنوز درد دارم. من هم رفتم داخل ماشين خوابيدم. روز بعد اردو تمام
شد و برگشتيم.
روز بعد، من در حين تمرين در باشگاه ورزشهاي رزمي، پايم
شكست. اما نكته جالب توجه اين بود كه ماجراي آن روز در نامه
عمل من، كامل و با شرح جزئيات نوشته شده بود.
جوان پشت ميز به من گفت: آن عقرب مأمور بود كه تو را بكشد،
اما صدقهاي كه آن روز دادي، مرگ تو را به عقب انداخت!
همان لحظه فيلم مربوط به آن صدقه را ديدم. يام افتاد عصر همان
روز، خانم من زنگ زد و گفت: فالني كه همسايه ماست، خيلي
مشكل مالي دارد. هيچي براي خوردن ندارند. اجازه دارم از پولهايي
كه كنار گذاشتي مبلغي به آنها بدهم؟ گفتم: آخه اين پولها براي
خريد موتور است. اما عيب نداره. هر چقدر ميخواهي به آنها بده.
جوان گفت: صدقه مرگ تو را عقب انداخت. اما آن روحاني كه
لگد خورد؛ ايشان در آن روز كاري كرده بود كه بايد اين ضربه را
ميخورد. ولي به نفرين ايشان، پاي تو هم شكست.
بعد به اهميت صدقه دادن و خيرخواهي براي مردم اشاره كرد.
البته اين نکته را بايد ذکر کنم: »به من گفته شد که صدقات،
صلهرحم، نمازجماعت و زيارت اهلبيت:و حضور در جلسات
ديني و هر کاري که خالصانه براي رضاي خدا انجام دهي جزو مدت
عمرت حساب نشده و باعث طوالنيشدن عمر ميگردد.«
@khademe_alzahra313
بيشتر مردم از کنار موضوع مهم »حل مشکالت مردم« به سادگي
عبور ميکنند. اگر انسان بتواند حتي قدمي کوچک در حل گرفتاري
بندگان خدا بردارد، اثر آن را در اين جهان و در آنسوي هستي بهطور
کامل خواهد ديد. در بررسي اعمال خود، مواردي را ديدم که برايم
ً بسيار عجيب بود. مثال شخصي از من آدرس ميخواست. من او را
کامل راهنمايي کردم. او هم دعا کرد و رفت.
من نتيجة دعاي او را به خوبي در نامه عملم مشاهده کردم!
يا اينکه وقتي کاري براي رضاي خدا و حل مشکل مردم انجام
ميدادم، اثر آن در زندگي روزمرهام مشاهده ميشد.
اينکه ما در طي روز، حوادثي را از سر ميگذرانيم و ميگوييم
خوب شد اينطور نشد. يا ميگوييم: خدا را شکر که از اين بدتر نشد،
به خاطر دعاي خير افرادي است که مشکلي از آنها برطرف کرديم.
من هر روز براي رسيدن به محل کار، مسيري را در اتوبان طي
ميکنم. هميشه ، اگر ببينم کسي منتظر است، حتماً او را سوار ميکنم.
يک روز هوا باراني بود. پيرزني با يک ساک پر از وسايل زير
باران مانده بود. با اينکه خطرناک بود اما ايستادم و او را سوار کردم.
ساک وسايل او گلي شده و صندلي را کثيف کرد، اما چيزي
نگفتم. پيرزن تا به مقصد برسد مرتب براي اموات من دعا کرد
صلوات فرستاد. بعد هم خواست کرايه بدهد که نگرفتم وگفتم:
هرچه ميخواهي پول بدهي براي اموات ما صلوات بفرست.
من در آنسوي هستي، بستگان و اموات خودم را ديدم. آنها از
من بهخاطر دعاهاي آن پيرزن و صلواتهايي که برايشان فرستاد،
حسابي تشکر کردند. اين را هم بگويم که صلوات، واقعاً ذکر و دعاي
معجزهگري است. آنقدر خيرات و برکات در اين دعا نهفته است که
تا از اين جهان خارج نشويم قادر به درکش نيستيم.
٭٭٭
پيامبر اکرم فرمودند: »گرهگشايي از کار مؤمن از هفتاد بار
حج خانه خداوند باالتر است.« ثمرات اين گرهگشايي آنجا بسيار
ملموس بود. بيشتر اين ثمرات در زندگي دنيايي اتفاق ميافتد. يعني
وقتي انسان در اين دنيا، خودش را بهخاطر ديگران بهسختي بياندازد،
اثرش را بيشتر در همين دنيا مشاهده خواهد کرد.
يادم ميآيد که در دوران دبيرستان، بيشتر شبها در مسجد و بسيج
بودم. جلسات قرآن و هيئت که تمام ميشد، در واحد بسيج بودم و
حتي برخي شبها تا صبح ميماندم و صبح به مدرسه ميرفتم.
يک نوجوان دبيرستاني در بسيج ثبت نام کرده بود. او چهرهاي زيبا
داشت و بسيار پسر سادهاي بود.
يک شب، پس از اتمام فعاليت بسيج، ساعتم را نگاه کردم. يک
ساعت به اذان صبح بود. بقيه دوستان به منزل رفتند. من هم به اتاق
دارالقران بسيج رفتم و مشغول نماز شب شدم.
همان نوجوان يکباره وارد اتاق شد و سريع در کنارم نشست!
وقتي نمازم تمام شد باتعجب گفتم: چيزي شده؟
با رنگ پريده گفت: هيچي، شما االن چه نمازي ميخواندي؟
گفتم: نمازشب. قبل اذان صبح مستحب است که اين نماز را
بخوانيم. خيلي ثواب دارد. گفت: به من هم ياد ميدهي؟
ادامه دارد..
@khademe_alzahra313
یابن الحسن..🌹
▪️بر سر نی،سر جدّت به عقب برگشته
طفل افتاده ز پا،منتظر توست بیا...
🌿به رسم هرشب انتظار،تجدید بیعتی دوباره با مولای غریبمان میخوانیم: الهی عظم البلا..⚡️
@khademe_alzahra313
°•|🌸|•°
#نماز_شب_بخون_رفیق 😍
میدونےرفیق..؟!
تایهاتفاقےافتاد..'
سریعنگوخدامنوفراموشکرده..!!🙄
نگودیگهعاشقمنیست..!!✋🏻
شایدوقتےپشتسرهممشکلاتهست
دلیلشاینهروحتمیخوادمتعالےبشه..!!♥️
شایداگهدلتبیقراره..؛
دلیلشاینهخدادلشبراتتنگشده..!!💛
شایداگهیهاتفاقینمیوفته..'
دلیلشاینهحکمتےدارهپسصبرکن..!!🙂🤞🏻
+خداکافیهبراتپسآرومباش..!!🙃✋🏻
#التماس_دعای_فرج
#شبتون_شهدایی
@khademe_alzahra313
#یا_حسینــــــــــ♥️ ..... (ع)
روزی که با
سلامِ تو آغاز می شود
تا شب
حسینی است تمام دقایقش
#بابیانتوامییااباعبدالله 🌸•°
#ماملت_شهادتیم
@khademe_alzahra313
❄️🍃🌹🍃❄️
🌹طرح ختم قران کریم🌹
#صفحه_155
به نیت سلامتی وتعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹
@khademe_alzahra313
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🌻از قعر زمین به #اوج افلاک سلام
از من به حضورحضرت یارسلام
🌻صب⛅️ح است دلم 💕هواییت شد مولااز جانب #قلب من بر آن یار سلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
@khademe_alzahra313
سلام
صبح روز سه شنبه تون به خیر و برکت
امروز، متعلق است به امام سجاد امام محمدباقر و امام جعفر صادق علیهم السلام
ازشون مدد می خواهیم در این ایام که به نام مقدس امام حسین متبرک است خانه هامان متعلق به ایشان باشد گویا هر خانه یک حسینیه ست و ما خادم آن
✅همه کارها از نفس کشیدن گرفته تا تفکر بیشتر در تکرار مناسبت این ایام و درس های آن ، لبخند به روی اعضای خانواده ، غذا درست کردن ، مطالعه، نماز خواندن ، وقت تلف نکردن ، عصبانی نشدن، اعمال امروز و... در حسینیه مان و در قامت خادمی با نیت الهی و به نام امام حسین تقدیم به صاحبان امروز
💫 نذری هاتون با نیت الهی و اخلاص ، پرارزش و مقبول ان شاء الله
دعای روز سه شنبه:
https://eitaa.com/womanart2/82
زیارت روز سه شنبه:
https://eitaa.com/womanart2/83
امروز مصادف با سالروز شهادت عزیز دیگری از منطقه غرب اصفهان شهید #مهدی کفعمی
🌴🌴🌴🌴
بخشی از وصیت نامه،
هی نگویید انقلاب برای ماچه کرده،بگوییدمابرای انقلاب چه کرده ایم
کاری نکنیم که خداوند مارا غضب کند آن وقت است
که حجاج ها سرکار می آیند.
شهدا رایادکنیم با ذکر صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@khademe_alzahra313
May 11
|💌°.•
•
اگر میخواهی گناھ و معصیت
نکنی، همیشہ با وضو باش😇،
چون وضو انسـان را پاك نگہ
میدارد و جلویمعصیترا میگیرد :)♥️
#شهیدعباسعلیکبیری🌱
@khademe_alzahra313
29.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سیدبشیر حسینی در مراسم شب وداع با شهید مدافع حرم محمد بلباسی💔
تازه دو هفته است باهاش رفیق شدم عجب شهیدیه این بلباسی🌹
#قهرمانان_وطن
#کبوتران_حرم
#ماملت_شهادتیم
@khademe_alzahra313
رفاقت باشهدا🌹
مےگفت:
✍🏻ازاینبهبعدهرغذایےدرستکردیم
نذریکےازائمهباشه
اینباعثمیشهماهرروزغذاےنذر
اهلبیتبخوریموروےنَفْسِمون
تاثیرمثبتداشتهباشه.🍃✨
🌹شهید_حمیدسیاهکالیمرادی
@khademe_alzahra313
نمی دانم چرا
بین این همه شهید پیله کرده ام به تــو
شاید فقط با تــو پروانه می شوم ...
و فضل الله المجاهدین
علی القاعدین اجرا عظیما
@khademe_alzahra313
🍁 #یه_سلام_دوباره
آسمون قلب آدمهای پاک،
وسعتی داره
به اندازه دلتنگیها ...
به اندازه آرزوهای قشنگ ... 💕
برای همین،
کافیه دلت، هواییِ
یه حرم پر از نور بشه تا
با پَر محبت، سمتش
پرواز کنی 🕊
امروز
با یه سلام ساده،
همسفر مهربون ما باش:
#سلام_امام_خوبم 💚
اللهّـــمَ صَلّ عَلی عَلي بنْ موسَي الرّضـا
المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّتكَ
عَلی مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری
اَلصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَّة زاكيَةً
مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَـرادِفَـــه كاَفْضَل
ما صَلّيَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🌸🍃
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
بيشتر مردم از کنار موضوع مهم »حل مشکالت مردم« به سادگي عبور ميکنند. اگر انسان بتواند حتي قدمي کوچک
قسمت چهاردهم
به او ياد دادم و در کنارم مشغول نماز شد. اما ميدانستم او از چيزي
ترسيده و نگران است. بعد از نماز صبح با هم از مسجد بيرون آمديم.
گفتم: اگر مشکلي هست بگو، من مثل برادرت هستم.
گفت: روبروي مسجد يک جوان هرزه منتظر من بود. او با تهديد
ميخواست من را به خانه اش ببرد. حتي تا نيمه شب منتظرم مانده بود.
من فرار کردم و پيش شما آمدم.
روز بعد يک برخورد جدي با آن جوان هرزه کردم و حسابي او
را تهديد کردم. آن جوان هرزه ديگر سمت بچه هاي مسجد نيامد. اين
نوجوان هم با ما رفيق و مسجدي شد. البته خيلي براي هدايت او وقت
گذاشتم. خدا را شکر الان هم از جوانان مؤمن محل ماست.
مدتي بعد، دوستان من که به دنبال استخدام در سپاه بودند، شش
ماه يا بيشتر درگير مسائل گزينش شدند. اما کل زمان پيگيري استخدام
بنده يک هفته بيشتر طول نکشيد! تمام رفقاي من فکر ميکردند که
من پارتي داشتم اما... آنجا به من گفتند: زحمتي که براي رضاي خدا
براي آن نوجوان کشيدي، باعث شد که در کار استخدام کمتر اذيت
شوي و کار شما زودتر هماهنگ شود. البته اين پاداش دنيايياش بود.
پاداش آخرتياش در نامه عمل شما محفوظ است.
حتي به من گفتند: اينکه ازدواج شما به آساني صورت گرفت و
زندگي خوبي داري، نتيجه کارهاي خيري است که براي هدايت
ديگران انجام دادي.
من شنيدم که مأمور بررسي اعمال گفت: کوچکترين کاري که
براي رضاي خدا و در راه کمک به بندگان خدا کشيده باشيد، آنقدر
در پيشگاه خدا ارزش پيدا ميکند که انسان، حسرت کارهاي نکرده
را ميخورد.
يك روز همسرم به من گفت: دختري را در مدرسه ديدهام كه از
لحاظ جسمي خيلي ضعيف است. چندين بار از حال رفته و...
من پيگيري كردم، او يك دختر يتيم و بيسرپرست است. بيا
امروز به منزلشان برويم. آدرسشان را بلدم.
باهم راه افتاديم. در حاشيه شهر، وارد يك منزل كوچك شديم
كه يك اتاق بيشتر نداشت، هيچگونه امكانات رفاهي در آنجا ديده
نميشد. يك يخچال و يك اجاق گاز در كنار اتاق بود.
مادر و دو دختر در آن خانه زندگي ميكردند. پدر اين دخترها در
سانحه رانندگي مرحوم شده بود.
به بهانهي خوردن آب، سر يخچال رفتم. هيچ چيزي در اين يخچال
نبود! سرم داغ شده بود. خدايا چه كنم؟!
خودم شرايط مالي خوبي نداشتم. چطور بايد به آنها كمك
ميكردم؟ فكري به ذهنم رسيد. به سراغ خاله ام رفتم.
او همسر شهيد و انسان مؤمن و دست به خيري بوده و هست. او را
به منزل آنها آوردم. شرايط منزلشان را ديد. خودم نيز كمي كمك
كردم و همان شب براي آن دو دختر، كاپشن و لباس مناسب خريديم.
خاله ام آخر شب با كلي وسايل برگشت و يخچال آنها را پر از مواد
غذايي كرد. در ماههاي بعد، تا توانست زندگي آنها را تأمين نمود.
وقتي در آن سوي هستي مشغول بررسي اعمال بودم، مشاهده
كردم كه شوهر خاله ام به سمت من آمد. او از رفقايم بود كه شهيد
شد و در كنار ديگر شهدا در بهشت برزخي، عند ربهم يرزقون بود.
به من كه رسيد، در آغوشم گرفت و صورتم را بوسيد. خيلي از من
تشكر كرد. وقتي علت را سؤال كردم گفت: توفيق رسيدگي به آن
خانواده يتيم را شما به همسر من دادي، نميداني چه خيرات و بركاتي
نصيب شما و همسر من شد. خدا ميداند كه با گره گشايي از كار
مردم، چه مشكلات دنيايي و آخرتي از شما حل ميشود.
خيلي مطلب در موضوع ارتباط با نامحرم شنيده بودم. اينكه وقتي
يك مرد و زن نامحرم در يك مكان خلوت قرار ميگيرند، نفر سوم
آنها شيطان است. يا وقتي جوان بهسوي خدا حركت ميكند، شيطان
با ابزار جنس مخالف به سوي او ميآيد و... يا در جايي ديگر بيان
شده كه در اوقات بيكاري، شيطان به سراغ فكر انسان ميرود و...
خيلي از رفقاي مذهبي را ديدهام كه به خاطر اختالط با نامحرم، گرفتار
وسوسه هاي شيطان شده و در زندگي دچار مشكالت شدند.
اين موضوع فقط به مردان اختصاص ندارد. زناني كه بانامحرم در
تماس هستند نيز به همين دردسرها دچار ميشوند. اينجا بود كه كالم
حضرت زهرا را درك کردم كه ميفرمودند: »بهترين )حالت(
براي زنان اين است )که بدون ضرورت( مردان نامحرم را نبينند و
نامحرمان نيز آنان را نبينند«.
شكر خدا از دوره جواني اوقات بيكاري نداشتم كه بخواهم به
موضوعات اينگونه فكركنم و در همان ابتداي جواني شرايط ازدواج
براي من فراهم شد. اما در كتاب اعمال من، يك موضوع بود كه خدا
را شكر به خير گذشت.
در سالهاي اولي که موبايل آمده بود براي دوستان خودم با
گوشي پيامك ميفرستادم. بيشتر پيامهاي من شوخي و لطيفه و... بود
آن زمان تلگرام و شبكه هاي اجتماعي نبود. لذا از پيامك بيشتر
استفاده مي ُ شد. رفقاي ما هم در جواب براي ما جك ميفرستادند.
در اين ميان يك نفر با شمارهاي ناآشنا براي من لطيفه هاي عاشقانه
مي ُ فرستاد. من هم در جواب براي او جك ميفرستادم. نميدانستم
اين شخص كيست. يكي دو بار زنگ زدم اما گوشي را جواب نداد.
اما بيشتر مطالب ارسالي او لطيفه هاي عاشقانه بود. براي همين يكبار
از شماره ثابت به او زنگ زدم، به محض اينكه گوشي را برداشت و
بدون اينكه حرفي بزنم متوجه شدم يك خانم جوان است!
بلافاصله گوشي را قطع كردم. از آن لحظه به بعد ديگر هيچ پيامي
برايش نفرستادم و پيامهايش را جواب ندادم.
يادم هست با جوان پشت ميز خيلي صحبت كردم. بارها در مورد
اعمال و رفتار انسانها براي من مثال ميزد. همينطور كه برخي اعمال
روزانه مرا نشان ميداد، به من گفت: نگاه حرام و ارتباط با نامحرم
خيلي در رشد معنوي انسانها مشكل ساز است. مگر نخواندهاي كه
خداوند در آيه 30 سوره نور ميفرمايد: »به مؤمنان بگو: چشمهاي
خود را از نگاه به نامحرم فرو گيرند«.
بعد به من گفت: اگر شما تلفن را قطع نميکردي، گناه سنگيني در
نامه ي اعمالت ثبت ميشد و تاوان بزرگي در دنيا ميدادي.
جوان پشت ميز، وقتي عشق و علاقه من را به شهادت ديد جمله اي
بيان كرد كه خيلي برايم عجيب بود. او گفت: »اگر علاقمند باشيد و
براي شما شهادت نوشته باشند، هر نگاه حرامي كه شما داشته باشيد،
شش ماه شهادت شما را به عقب مياندازد.«
خوب آن ايام را به خاطر دارم. اردوي خواهران برگزار شده بود. به
من گفتند: شما بايد پيگير برنامه هاي تداركاتي اين اردو باشي.
ادامه دارد..
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
#نماز_شب_بخون_رفیق ☺️ 💠پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله): 🍁«هنگامی که قیامت بر پا شود، #نمازشب به صو
خداوند بنده سحر خیز را در آخرت شگفت زده می کند
رواياتی که از آل محمد (صلی الله عليه و آله و سلم) در فضيلت سحرخيزی و نماز شب رسيده است عقل ها را حيران می کند و از بس که آن فضيلت بزرگ و زياد است باور کردنش مشکل به نظر می آيد.
📚 رساله لقاء الله نوشته عارف بزرگوار آقا ميرزا جواد ملکی تبريزی
یابن الحسن..🌹
▪️بر سر نی،سر جدّت به عقب برگشته
طفل افتاده ز پا،منتظر توست بیا...
🌿به رسم هرشب انتظار،تجدید بیعتی دوباره با مولای غریبمان میخوانیم: الهی عظم البلا..⚡️
@khademe_alzahra313
نصفه شبا اگه از خواب پریدی همینجوری نگیر باز به خواب ...
ب این فک کن کی کارت داشته که بلندت کرده ـــ☺️
حداقلش روکن به قبله بگو
صل الله علیک یا اباعبدالله💔
#التماس_دعای_فرج