شهیدی که بعد از شهادت به زیارت حضرت معصومه (س) رفت
از شهیدی یاد کنیم که به زیارت حرم حضرت معصومه (س) علاقه زیادی داشت و بعد از شهادت اتفاقات عجیب و ناخواسته طواف پیکر شهید در حرم حضرت معصومه(س) را رقم زد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهدا تنگ دلمون
#پنجشنبه شد
ودلهایمون هوایی گلزار#شهدا
🌹سلامی به شهدا 🌹
☘السلام علی الحسین وعلی علی ابن الحسین وعلی اولادالحسین وعلی اصحاب الحسین علیه السلام ☘
☘السلام علیک ایها الشهدا
جمعیاورحمةالله وبرکاته☘
@khademe_alzahra313
11.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃باز یه سلام بدیم برسه کربلا
🍃الهی این مسیر برسه کربلا
🎤کربلایی سید_رضا_نریمانی
#شور_احساسی
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله..
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@khademe_alzahra313
💌 #یه_سلام_دوباره
سکوت همیشه هم خوب نیست
من یاد گرفتهام وقتی دلتنگم
یک گوشهی اتاق
درست سمت مشهد
🕊 درست حرم... بِایستم و
شبیه وقتی که
روبروی #ضریح میایستادم،
با امام پاک و مهربانم
درددل کنم 🌸
این روزها بی قرار ترم
💜 حرفهایم
حتی سلامهای سادهام
عاشقانهترند . . . :
#السلام_علیک_یا_امام_الرئوف ✋💚
اللهّـــمَ صَلّ عَلی عَلي بنْ موسَي الرّضـا
المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّتكَ
عَلی مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری
اَلصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَّة زاكيَةً
مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كاَفْضَل
ما صَلّيَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🌸🍃
ڪلیڪ ڪنید 👇
🌺🍃 @khademe_alzahra313
#صلوات
✨ از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمودند:
چون عصر پنجشنبه و شب جمعه شود، فرشتگانی از آسمان با قلم هایی زرین و دفترهایی سیمین فرود می آیند
و از عصر پنجشنبه تا شب جمعه و روز جمعه تا وقت غروب ، چیزی بجز (صلوات بر پیغمبر و آل آن حضرت) نمی نگارند.
📚 دایرة المعارف جامع صلوات ص۳۱
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_پنجاه_یکم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا تو شش ماه من از گذشتم به حاج رضا گفتم گاهی
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_پنجاه_دوم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
بالاخره با ترافیک تهران تا برسم خون حاجی اینا یکی، دوساعتی طول کشید
مامان بابای رضا خیلی مهربون بودن
انگار خونه ای خودم راحت بودم 🙈🙈🙈
مامان و باباش بعداز یه ساعت رفتن تو حیاط کباب بزنن
رضا داشت انگور میخورد
یهو بهش گفتم بامن ازدواج میکنی؟
انگور پرید گلوش
رفتم براش آب آوردم
گونه هاش مثل دخترا قرمز شده بود خخخخخ
سرش انداخت پایین
هیچ حرفی نمیزد
گفتم چیه من دوست دارم همسرم جانباز باشه
خب ازت خوشم اومده 😁😁😁
هیچی نگفت
تا عصر اصلا بهم نگاه نمیکرد،و سرش پایین بود
آره من چندماه بود عاشق رضا بودم
فرداش رضا زنگ زد خونمون بابام که حرفاش شنید داد و فریاد راه انداخت
بهم گفت ازخونه برو
از ارث محرومم کرد
#ادامه_دارد
نویسنده: بانو.....ش
📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده
@khademe_alzahra313