❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْإِمَامُ الْوَلِیُّ الْمُجْتَبَی وَ الْحَقُّ الْمُنْتَهَی...
🌱سلام بر تو ای گوهری که خدا تو را برای خودش آفریده است.
سلام بر تو که تمام حقایق عالم، پرتویی از خورشید توست.
سلام بر تو و بر روز طلوعت...
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان @khademe_alzahra313
💠بی شک، قشنگترین صبح زندگیست
آن صبح که در این حرم آغاز میشود...
🔸 اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ.
روزتون منور به نگاه ضامن آهو"
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
@khademe_alzahra313
🌹سلام ما بر پارہهای تن ملّت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان حضرت زهـۜرا ندارند ...
🌷امام شهیدان حضرت روح الله
#تفحص
داستان جعفر پلنگ
راوی داستان جناب آقای راست نجات ، معاون مهمانسرای حرم مطهر حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام ، در شب میلاد فرزند دلبندشان ، حضرت امام محمدالجواد علیه السلام
زمانی که معاون امداد حرم امام رضا علیه السلام بودم ، وظیفه داشتیم ، غذاهای باقیمانده مهمانسرا را 🥘 آخر وقت به مناطق ضعیف و حاشیه شهر مشهد برده و بین فقرا توزیع کنیم. شبی با خادم مسجد آخر بلوار توس، تماس گرفته و به او گفتم : امشب قرار است که فلان مقدار غذای مشخص، به منطقه شما آورده و توزیع کنیم و آماده همکاری با ما باش.
نیمه های شب به آن مسجد که رسیدیم ، با جمعیت فراوانی که درب مسجد منتظر بودند مواجه شدیم 🙄 بطوری که امکان توزیع غذا را بخاطر ازدحام شدید و ترس از تلف شدن تعدادی از مردم ، نداشتیم! خادم مسجد را صدا کردیم که چرا اینقدر شلوغ است؟! گفت : حواسم نبود و در بلندگو📣 اعلام کردم : امشب قرار است غذای متبرک از حرم امام رضا علیه السلام بیاورند و اینگونه شلوغ شد و کاری از دستم بر نمی آید🙄
تصمیم به برگشت داشتیم که ناگاه در گوشه ای کنار دیوار ، دختر بچه ای کوچک با کفش های پلاستیکی، نظرم را به خود جلب کرد و از وضعیت حال و روزش ترحمی به دلم افتاد و همانجا در دلم، از خود امام رضا علیه السلام خواستم : آقا جان🤲خودت راه حلی ارائه بده که بتونیم غذاها را بدون مشکل تقسیم کنیم و این مردم که با امید و احتیاج به اینجا آمدند ، دست خالی برنگردند که ناگهان انگار هزار نفر درونم فریاد زدند : از خادم محله بپرسم لات این محله کیه؟!🤔 از خادم مسجد پرسیدم : لات این محله کیه و با تعجب پرسید برای چی؟!!! گفتم کارش دارم. گفت:اسمش جعفر پلنگه
گفتم بگو بیاد و زنگش زد که تا نیم ساعت دیگه میرسم ومنتظرش موندیم.
جعفر با ظاهری خالکوبی شده و پیراهن یقه باز و سوار موتور اومد و سلام کرد که فرمایش: گفتم ما از حرم امام رضا علیه السلام اومدیم و غذای متبرک آوردیم و نمیدونیم چطور تقسیم کنیم که مردم اذیت نشن و از شما میخواهیم در این کار کمکمون کنی😥 جعفر با کمال میل گفت : نوکر خادمهای امام رضا علیه السلام هستم وچشم.
به بقیه خدام گفتم ماشین غذا رو تحویل جعفر بدین و بهش کمک کنید تا غذاهارو تقسیم کنه. جعفر مردم را کنار دیوار به صف کرد و به هر خانواده ای بنا به مصلحت و شناختی که خودش به آنها داشت ، غذاها را تقسیم کرد و گفتم چهارتا غذاهم بهخودش و خانواده ش بدهید. بعد از اتمام کار ، به من گفت : آقای راست نجات شماره تلفنت را به من میدهید؟ همکاران با اشاره گفتند اینکارو نکن و برات دردسر درست میکنه و....
اما با کمال میل به او شماره را دادم و رفتیم. ابتدای هفته بود که با من تماس گرفت که جعفر پلنگ هستم و کاری با شما دارم و به دفتر کاری م در حرم آمد!
آنجا به من گفت: من هم خادم زوار امام رضا علیه السلام هستم و بنده با تعجب گفتم : بله؟!!!😲گفت : منم روزهای پنج شنبه میام حرم امام رضا علیه السلام و در صحن ها میچرخم و مهرهای اطراف دیوارها را جمع آوری و سرجاهایشان میذارم و برمیگردم و به همین مقدار خودم را خادم حضرت میدانم و اتفاقا همان روز در راه برگشتم به درب مهمانسرا رسیدم و به امام رضا علیه السلام در دلم گفتم : میشه امروز غذای متبرکی از حرمتون برای خواهر بیمارم ببرم؟! وقتی به خادم درب مهمانسرا گفتم با تندی به من گفت : آقا برو کنار بایست و مزاحم نشو!😔 وقتی نا امید شدم و خواستمبه خانه برگردم،پشت سرم،آن خادم به همکارش گفت مواظبش باشید جیب مردم رو نزند!!!😑 هنگامی که این را شنیدم به او گفتم : خدایا توبه، من جیب بر نیستم و دلم شکست و تا بست نواب گریه میکردم و به امام رضا علیه السلام گفتم دیگه سرکشیکم نمیام و خداحافظ😪
که ناگهان گوشی م زنگ خورد که خادمهای حرم امام رضا علیه السلام در مسجد محله منتظرت هستند وبا ترس و لرز که من جیب بری نکردم و چه زود گزارش دادند و احضارم کردند پیش شما اومدم😕
حالا آمده ام بگویم: امام رضا علیه السلام چقدر مهربونه😪یک غذا میخواستم ولی به من یک ماشین غذا داد و بجای یکی،چهارتا غذا برای خانواده م بردم😇
نکاتی که از این داستان میشه برداشت کرد:
اولا ، خدمت به زوار فقط در قالب کشیک رسمی و اخذ حقوق و ...نیست و حتی نیت خدمت خالصانه و بدون ریا هم باشه، مورد توجه آقای مهربانی هاست
دوم اینکه، حتی کاری اندک که مستمر باشه برای خدا و اهل بیت علهیم السلام ارزشمند است پس آن را کم نپنداریم
سوم اینکه ، هیچ شخصی را بخاطر ظاهر فقیرش خوار و ذلیل و دزد نپنداریم چه بسا که او مورد توجه خدا و اهل بیت علیهم السلام باشه و خودمان خبر نداریم چون خداوند دوستانش رو بین مردم مخفی کرده!
چهارم اینکه ، هر وقت دلمان شکست حتی از دور مثلا از داخل صحن و سرا هم میتونیم با آقا صحبت کنیم و سیممون وصل بشه و نیاز حتمی به چسبیدن ضریح
@khademe_alzahra313
امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام فرمود:
روزی که قلعه خیبر را فتح کردم و دروازه
آن را گشودم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود:
اگر خوف آن نبود که گروهی از امت من،
مطلبی را که مسیحیان درباره حضرت مسیح
گفتهاند، درباره تو نیز بگویند،
در حق تو سخنی میگفتم
که از جایی عبور نمیکردی مگر این
که خاک زیر پای تو را برای تبرک بر میگرفتند
و از باقیمانده آب وضو و طهارتت
استشفا مینمودند!...
اما برای تو همین افتخار بس،
که تو از منی و من از توام
✌سالروز فتح خیبر
📚بحارالانوار، ج۳۸؛ص۲۴۷
امشب عزای امام عالمین است
دل را هوای قبر غریب کاظمین است
باب الحوائج امشب حاجت روا گردیده
مهدی به یاد جدش،صاحب عزا گردیده
🔳 سالروز شهادت امام موسی کاظم علیه السلام بر وجود نازنین #امام_زمان ارواحنا فداه و همه منتظرین تسلیت باد.
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#شهیدانه
#آلاله_های_سرخ
این #شهید به دلیل علاقه فراوانی که به #شهید_ابراهیم_هادی داشت، همیشه جلوی موتورش عکس بزرگی از این #شهید گرانقدر نصب داشت و در خصلتها خود را خیلی به ابراهیم نزدیک کرده بود.
#شهیدمحمدهادی_ذوالفقاری که در درگیری های فتنه 88 جانباز شده بود، جهت دروس حوزوی به نجف رفت و پس از بروز تحولات عراق و بسیج نیروهای مردمی برای دفاع از عتبات عالیات به ویژه سامرا و حرمین عسکریین، به عضویت سازمان بدر عراق درآمد.
در نهایت در 26 بهمن سال 93 چند روز پس از سالگرد #شهادت_شهید_ابراهیم_هادی، همان #شهیدی که الگوی زندگیاش شده بود در مکیشفیه سامراء صدای انفجار مهیبی عملیات انتحاری در بین سربازان عراقی آمد و مدافع حرم #ابراهیم_ذوالفقاری، در دفاع از حرم آل الله به مقام شامخ #شهادت نائل آمد و به آرزویش رسید .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 #سالروز_شهادت🕊
🌹 @khademe_alzahra313
🌹🥀🏴🌷🏴🥀🌹
آقا بيا که روضهےموسی بن جعفر است
چشمانمان ز داغ مصيبتشان تر است
جامه سياه بر تن و بر جان شرار آه
دلها به ياد غصه او پر ز آذر است
افتاده است بی کس و تنها، غريب وار
مردےکه با تمامی خلقت برابر است
#شهادت باب الحوائج
#حضرت_امام_موسی_کاظم_ع
تسلیت باد
🏴 #آجرک_الله 🌹
🌴 #یا_صاحب_الزمان_عج 🌹
🏴 @khademe_alzahra313
#ختم_صلوات
🏴 ای آزادترین اسیر.
زندانبان نمیدانست که شما نگهدار اویید نه او نگهبان شما...
نمیدانست که اقیانوس در حبس نشاید...
ای جلوهی کظم خدا...
با جرعه ای از معرفت، کام تلخ مان را گوارا کن
باشد که ختم صلوات ما، تسکینی بر غم یتیمی آن رئوف علیه السلام، در غربت طوس باشد.
http://khatmesalawat.ir/100317
@khademe_alzahra313
ابراهیم خَندید و گفت:
ای بابا هَمیشه کاری ڪُن
ڪه اَگه خُدا تو رو دید
خوشِش بیاد نه مَردُم..
#شهید_ابراهیمهادی..
@khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠دقت بینظیر امام کاظم(ع) در مورد حقالناس
👈 موسیبنجعفر(ع) از بازار رد میشدند، قبل از ورود به بازار یک نم کمی باران زد؛ آبی راه نیفتاد، زمینها هم خیس نشد. از در دکان یک علاف رد شدند، دو سهتا گونی گندم و جو بیرون مغازه بود که آن نم باران یکخرده روی گندمها زده بود و بگویینگویی کمی نم گرفته بود.
👈 موسیبنجعفر(ع) فرمودند: اگر مشتری بیاید و یک کیلو گندم بخواهد، همین را به او میدهی؟ عرض کرد: بله. امام فرمودند: به او میگویی که یک نم باران خورده است؟ گفت: نه! حضرت فرمودند: جواب خدا را در قیامت چه میدهی؟ این یک کیلو گندم نیم مثقال آب دارد، خدا که گندم با آب نمیخرد. اهل توحید اینطور دقیق بودند و اینطور سالک راه الی الله بودند.
#استاد_انصاریان
🏴ویژه شهادت امام کاظم(ع)🏴
🌹🕊💐🕊💐🕊🌹
#مادرانه
#میم_مثل_مادر
#مادران_شهدا
دیدن عکست تمام سهم من است از تو
آن را هم جیره بندی کرده ام
تـا مبادا توقعش زیاد شود !
دل است دیگر، ممکن است فردا خودت را از من بخواهد.
#پنجشنبه_های_دلتنگی
🕊 @khademe_alzahra313