eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
614 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 خادم. @Amraei0 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
💕 🌸❄🌸❄🌸❄ فرزندان زهرا(س)... 🔷 بعد از نماز صبح، زیارت علیهاالسلام خواند، پرسیدم: مگر حضرت زهراست؟ 🔸گفت: نزدیکه! وقتی خواست برود، پسرم حسین (که کوچک بود) کرد. بردش بیرون، چیزی برایش خرید و آرامش کرد، گریه ام گرفت.. 🍀گفتم: تا کی ما باید این وضع را داشته باشیم؟ گفت: تا حالا کرده ای، باز هم صبر کن، درست می شه!💖 حضرت زهرا علیهاالسلام را خیلی دوست داشت، روضه اش را هم دوست داشت، او را که می خواندند، به سومین علیهاالسلام که می رسید، دیگر نمی توانست ادامه دهد.💔😭 🌸ترکش که خورد و بردنش بیمارستان، زنده ماند تا روز حضرت زهرا علیهاالسلام و در روز مادرش به رسید..🌷❤ (س) ✋ 🌷@khademe_alzahra313🍀
، داستان عاشقانه و زندگی 🌷 ...🌷🕊 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 زمستان سرد سال نود چند روز مانده به تحویل سال آفتاب گاهی میتابد.از برف و باران خبری نیست آفتاب و ابرها با هم قایم باشک بازی می کنند سوز سرمای زمستان قزوین کم کم جای خودش را به هوای بهار داده است شب های طولانی آدمی دلش میخواهد بیشتر بخوابد یا نه شب ها کنار بزرگ تر ها بنشینند و قصه های کودکی را در شب نشینی های صمیمی مرور کند. چقدر لذت بخش است تو سراپا گوش باشی،دوباره مثل نخستین باری که آن خاطرات را شنیده ای از تجسم آن روزها حس دل نشینی زیر پوستت بدود وقتی مادرت برایت تعریف کند:تو داشتی به دنیا می آمدی همه فکر میکردیم پسر هستی تمام وسایل و لباساتو پسرونه خریدیم بعد از به دنیا اومدنت اسمت رو گذاشتیم فرزانه چون فکر می کردیم در آینده یه دختر درس خون و باهوش میشی همان طور هم که شد دختری آرام و ساکت به شدت درس خوان و منظم که از تابستان فکر و ذکرش کنکور شده بود. درس عربی برایم سخت تر از هر درس دیگری بین بود بین جواب سه و چهار مردد بودم یک نگاهم به ساعت بود یک نگاهم به متن سال عادت داشتم زمان بگیرم و تست بزنم همین باعث شده بود که استرس داشته باشم به حدی که دستم عرق کرده بود همه فامیل خبر داشتند که امسال کنکور دارم چند ماه بیشتر وقت نداشتم چسبیده بودم به کتاب و تست زدن و تمام وقت داشتم کتاب هایم را مرور می کردم حساب تاریخ از دستم در آمده بود و فقط به روز کنکور فکر می کردم. نصف حواسم به اتاق پیش مهمان ها بود و نصف دیگرش به تست و جزوه هام. عمه آمنه و شوهر عمه به خانه ما آمده بودند آخرین تست را که زدم درصد گرفتم شد هفتاد درصد جواب درست. با اینکه بیشتر حواسم به بیرون اتاق بود ولی به نظرم خوب زده بودم در همین حال و احوال بودم که آبجی فاطمه بدون در زدن پرید وسط اتاق و با هیجان در حالی که در را به آرامی پشت سرش می بست گفت: فرزانه خبر جدید. من که حسابی درگیر تست ها بودم متعجب نگاهش کردم و سعی کردم از حرف های نصف و نیمه اش به اصل مطلب پی ببرم.گفتم: چی شده فاطمه؟ با نگاه شیطنت آمیزی گفت:خبر به این مهمی روکه نمیشه به این سادگی گفت. می دانستم آبجی طاقت نمی آورد که خبر را نگوید خودم را بی تفاوت نشان دادم و در حالی که کتابم را ورق میزدم گفتم؛نمی خواهد اصلا چیزی بگی میخوام درسمو بخونم موقع رفتن درم ببند آبجی گفت: ای بابا همش شد درس و کنکور پاشو از این اتاق بیا بیرون بیین چه خبره عمه داره تو را از بابا برای حمید خواستگاری میکنه. توقعش را نداشتم مخصوصا در چنین موقعیتی که همه میدونستند تا چند ماه دیگر کنکور دارم و چقدر این موضوع برایم مهم است. جالب بود خود حمید نیامده بود فقط پدرش و مادرش آمده بودند هول شده بودم نمی دونستم باید چکار کنم هنوز از شوک شنیدن این خبر بیرون نیامده بودم که پدرم وارد اتاقم شد و بی مقدمه پرسید: فرزانه جان تو قصد ازدواج داری؟ با خجالت سرم را پایین انداختم و با تته پته گفتم:نه کی گفته؟بابا من کنکور دارم اصلا به ازدواج فکر نمیکنم شما که خودتون بهتر می دونین....🌹🍃 ...🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 ... @khademe_alzahra313
#یازهرا(س) راز جبهه‌ها بود و دست‌گیریِ حضرت مادر، که زهرایی‌ها را #مادرانه می‌خرید؛ با نشانی بر پهلو، سینه، و گاه بی‌نشان ماندن بر خاک روزتان منوربه عطرحضرت فاطمه سلام الله علیه 🕊 ╭━═🌼━⊰🍃💔🍃⊱━🌼═━╮ @khademe_alzahra313 ╰━═🌸━⊰🍃💔🍃⊱━🌸═━╯
شیـــرین بود برایشان ؛ تحمل ِ درد ِ  #پهلــــو و #بازو ! وقتــــی که آرام زمزمه میکردنــــــــــد : ذِکـــــــــر ِ  #یازهرا(س) را 🕊 ╭━═🌼━⊰🍃💔🍃⊱━🌼═━╮ @khademe_alzahra313 ╰━═🌸━⊰🍃💔🍃⊱━🌸═━╯
💟محمدرضا هم بود و هم فرمانده سفارش کرده بود روی سنگ قبرش بنویسند: (سلام الله علیها) ★اونقدر رابطه اش با قوی بود که مثل بی بی شد🌷 💟خمپاره خورد💥 به سنگرش بچه ها رفتند بالاسرش ★دیدند ترکش خورده به چپ و بازوی راستش😔 📚 کتاب خط عاشقی 2 التماس دعا
🌾چقدر سخت است، حال عاشقی♥️ که نمی داند نیز هوایش را دارد یا نه؟😔 🔹یک جمله از دل نوشته هایت✍ را خواندم. حالا ، دلم به حال خودم می سوزد. 🔸روزهایی که از خیل عشاق بودی و درد فراق💕 دلت را به تنگ آورده بود. به روضه های ارباب🏴 پناه آوردی. برای ِغربت ، اشک ریختی😭 از حضرت مادر خواستی و چه زیبا دعایت مستجاب شد 🔹جانباز ِشهید، برای رسیدن به و چون تو زندگی کردن، پاهایم بی رمق و سرزانوهایم، زخمی ِگناهانم🔞 است. مسیر طولانی و ، نفس هایم را به شماره انداخته است😓 🔸باید در دفتر زندگی ام ده گانه ات را بنویسم📝 و سرمشق روزهای بلاتکلیفی بکنم. می خواهم هایم را در کوله پشتی🎒 تنهایی ام بریزم. دلم یک سفر میخواهد به مقصد ... 🔹آرزو دارم همانگونه که درکتابت📔 خواندم، راهنمایم شوی و مرا به ببری؛ چشم هایم را ببندم و در دارالشفای عاشقان♥️ بگشایم 🔸دل ِ سوخته🖤 از آتش هجران را با سنگ سرد تسکین دهم. تسبیح📿 تربتم را در دست بگیرم و آنقدر ذکر (س) بگویم تا نگاهم کنی😍 🔹باب الحوائج ِ جوانان، دست دلم را بگیر، باش.برای این سر به هوا کمی روضه بخوان😢 ✍به قلم طاهره بنائی(منتظر )
۸ به وقت امام هشتم...🌹🍃 غیر از شه خراسان از ما کسی رضا نیست پر میزنم به مشهد هر روز ساعت بیست ...🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 🍃🌹اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک..َ🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🍃 🍃🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🍃 ...🌹🍃 ...🌹🍃 @khademe_alzahra313
استاد شهید مطهری: حجاب مانند اولین خاکریز جبهه است، که دشمن برای تصرف سرزمینی حتماً ‌باید اول آن را بگیرد. 🌸🌸🌸‌
💠نحوه ی شهادت 🔰هادی برای مبارزه با داعش👹 راهی منطقه شد. او با نیروهای حشدالشعبی چه در کارهای فرهنگی چه کارهای نظامی و دفاعی👊 همکاری نزدیکی داشت. 🔰در حومه ی سامرا،ناگهان صدای انفجار💥 مهیبی آمد،عملیات انتحاری در بین سربازان عراقی و به آرزویش رسید🕊 خبر رسید که ذوالفقاری مفقود شده و جز لاشه ی دوربین عکاسی اش📸 هیچ چیز دیگری و حتی پیکری⚰ از او به جانمانده است🚫 🔰سه روز از هادی گذشته بود. یقین داشتم حتی شده قسمتی از پیدا می شود👌 چون او برای خودش قبر آماده کرده بود. همان روزخبر دادند در فرودگاه نظامی🛫 ، یک کامیون🚚 آمده که راآورده 🔰بیشتر این شهدا از بودند و در میان آنها یک جنازه وجود دارد که سالم است✅ اما ! وهیچ مشخصه ای ندارد، فقط در دست راست او دو انگشتر💍 است. به یاد هادی افتادم. رفتم و کامیون پیکر شهدا🌷 را دیدم. 🔰خودش بود. اولین شهید🌷 بود که آرام خوابیده بود😭 کمی سوخته بود اما کاملاً واضح بود که هادی است. یاد روزی افتادم که با هم از سامرا به⇜ بغداد بر می گشتیم. 🔰هادی می گفت برای باید از خیلی چیزها گذشت. از برخی گناهان🔞 فاصله گرفت هادی در معرکه و غسل نداشت❌ خودش قبلاً پرچم سیاهی تهیه کرده بود که خیلی ناگهانی پیکرش🌷 را درمیان آن پرچم پیچیدند و در قبر قرار دادند! 🔰ناخواسته کل قبرش سیاه و وصیت📜 شهید عملی شد. به گفته دوستانش یک «یافاطمة الزهرا(سلام الله علیها)» هم بود که آن را روی گذاشتند و به خواست خودش بالای سنگ لحد شهید نوشتند:✍ 🔰اما همه دوستان و آشنایان، بر این باورند که شاید علت این ، ارادت ویژه شهید به حضرت زهرا(سلام الله علیها) بوده✅ چون وقتی پیکر او با این چند روزه پیدا شد، آغاز بود. شبی که او به خاک سپرده شد، 🌙شب اول فاطمیه بود. 🔰هادی کرده بود پیکرش را در ↵سامرا، ↵کاظمین، ↵کربلا و ↵نجف دهند. این وصیت بعید بود اجرا شود. چرا که عراقی‌ها شهدای خود را به یکی از حرمین می‌برند و بعد دفن می کنند. 🔰اما در مورد هادی باز هم شرایط تغییر کرد، ابتدا پیکر⚰ او را به سامرا و بعد به کاظمین بردند. سپس در کربلا و پیکر او تشییع شد. بعد هم به بردند و مراسم اصلی برگزار شد.و درجوار حضرت علی (علیه السلام) درقبرستان به خاک سپرده شد🌷