#روایتی از #شهید مدافع حرم «جواد الله کرم»؛
💢امشب کمتر شوخی کنید، #شهادتم نزدیک است
#همرزم شهید: شب بود، همه جمع نشسته بودیم و داشتیم شوخی میکردیم، جواد گفت: بچهها امشب کمتر شوخی کنید. تعجب کردم، به شوخی گفتم: «جواد نکنه داری شهید میشی» گفت: «آره نزدیکه» هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم. همه لحظهای سکوت کردند. یکی از بچهها دوربین آورد و گفت: «بگذار چند تا عکس بگیریم» قبول کرد، نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم، فردا جواد شهید شد.
همرزم شهید: وقتی شهید امین کریمی با تیر دشمن روی زمین افتاد، جواد الله کرم هم تیر خورد ولی چیزی نگفت. بالاخره فرمانده باید خودش را جلوی نیروهایش سرحال نشان دهد. گذشت و بعد یک ساعت روستا کامل دست ما بود. به اتفاق آقا جواد انتهای روستا نشستیم و تازه وقت کردیم که از شهادت امین کریمی بغض کنیم. جواد الله کرم گفت: « #امین خیلی بچه خوبی بود، از اوایل پاسدار شدنش من می دونستم که #شهید میشه.» با تعجب پرسیدم: «مگه شما از اون موقع می شناختینش؟» گفت: «بله. من مربیشون بودم. از همون موقع می رفت دنبال جدیدترین اطلاعات و سختترین کارها و درست کردن پیشرفتهترین وسایل تخریب و خلاصه خیلی آدم مخلصی بود.» ما هم از همان دیدارهای اول میدانستیم تا چند وقت دیگر باید اسم #آقاجواد را اینطوری بنویسیم: « #شهیدجواد_الله_کرم».
💎شهید جواد الله کرم
شهید همیشه دائم الوضو بودن وخیلی به وضو داشتن حساس بود.
یه روز بهش گفتم یه انگشتر خوب میخوام گفت: من میدم برات درست کنن، اما شرط داره.
شرطش اینه که همیشه با وضو باشی و بهم قول بدی با وضو باشی.
روی شیطون رو کم کرده بود تو وضو گاهی هر روز 20بار وضـــــو میگرفت.
روی انگشتر نوشته بود علی مع الحق و روی دیگش الحق مع علی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 مداحی پسر شهید جواد الله کرم برای پدرش
🔹پیکر شهید جواد الله کرم حدود ۴ سال مفقود بوده که پس از تفحص دو هفته پیش به کشور بازگردانده شد.
🔹این شهید مدافع حرم در جریان حمله نیروهای تکفیری به خانطومان در جنوب غرب حلب در زمان آتشبس در ۱۹ اردیبهشت سال ۹۵ به شهادت رسید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙واکنش قابل تامل مادر شهید «الله کرم» در مقابل زخم زبانها
@khademe_alzahra313
🖤 در عالم 3 نفر به باب الحوائج معروف هستند :
1- حضرت موسی بن جعفر (ع)
2- حضرت ابوالفضل (ع )
3 حضرت علی اصغر (ع )
که برای حوائج توصیه شده به این بزرگواران متوسل شوید.
ختم ٤٠ مرتبه زيارت، شش ماهه ی دشت کربلا باب الحوائج:
🖤🌿آقا علی اصغر (ع) 🖤🌿
در روز عاشورا در کربلا علی اصغر شیرخوار بود و از تشنگی بی تاب شده بود حسین بن علی او را به میدان جنگ می برد و او را بر دو دستان خود قرار میدهد و می گوید:
🌿🖤🌿🖤🌿🖤🌿🖤
از یاران و فرزندانم، کسی جز این کودک نمانده است. نمی بینید که چگونه از تشنگی بی تاب است؟ اگر مرا رحم نمی کنید حداقل به این کودک رحم کنید.
متن زيارت نامه:
🖤✨السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ، المَرمِیِّ الصَّریعِ ، المُتَشَحِّطِ دَما ، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ ، المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ ، لَعَنَ اللّه ُ رامِیَهُ حَرمَلَةَ بنَ كاهِلٍ الأَسَدِیَّ وذَویهِ .🖤✨
ترجمه:
سلام بر عبد الله پسر حسین، کودک شیر خوار تیر خوردهی به زمین افتادهی به خون غلتیده که خونش به آسمان بالا رفت و در آغوش پدرش به وسیلهی تیر ذبح شد. خداوند تیرانداز و پژمرده کنندهاش «حرملة بن کاهل اسدی» را لعنت کند.
و هدیه می نماييم بر جمال دلربای مهدی فاطمه عجل الله تعالی و محضر آقا علي اصغر عليه السلام
هر كس با حاجت دل خود سلام و ارداتي داشته باشد به شش ماه ارباب بي كفن
╭┅──────┅╮
❤
@khademe_alzahra313
•﷽•
برای این روزهای ما میگفت که:
لو ادرکته لخدمته ایام حیاتی؛
اگر امام زمان(عج) را درک میکردم،
تمام عمر به او خدمت میکردم...!
بحارالانوار،ج۵۱،ص۱۵۸📚
#امام_صادق(ع)🌱
@khademe_alzahra313
#تلنگر ⚠️🍃
چند وقت پیش از آقا پرسیدم: «چطور می شود امام زمان را درک کرد؟» گفتند: «زیاد قرآن بخوانید و به قرآن زیاد نگاه کنید.» از وقتی این حرف را زدند، قرآن خواندن روزانه ام ترک نشده بود؛ اما امروز خیلی دلم گرفت. با خودم گفتم: «توی این مدت، چرا نباید یک حس نزدیکی به امام زمان داشته باشم؟»
بعد از جلسه، بدون اینکه حرفی بزنم، آقا برگشتند به من گفتند: «چشم آدم باید مواظب باشه. اگر کسی میخواد آقا امام زمان عجل الله فرجه رو ببینه، باید مواظب چشمش باشه که گناه نکنه.»
سرم را انداختم پایین. حساب و کتاب چشم هایم خیلی وقت بود از دستم در رفته بود. (براساس خاطره یکی از اطرافیان آیت الله بهجت)
📚 در خانه اگر کس است، ص ۴٣
@khademe_alzahra313
❣️ #سلام_امام_زمانم ❣️
🤲السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْحُجَجِ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ.
💟سلام بر تو ای مولایی که #عصاره همه فرستادگان خدایی.
سلام بر تو و بر روزی که خواهی آمد
✔️و با اعجاز موسایی
✔️و دَم عیسایی
✔️و خُلق محمّدی ات،
☑️دلها را #فتح خواهی کرد.
📚 بحار الأنوار، ج99، ص 117.
❣️الّلهُــمَّـ؏جــِّللِوَلیِّــڪَ الفــَرَج❣️
--------------------------
@khademe_alzahra313
❄️🍃🌹🍃❄️
🌹طرح ختم قران کریم🌹
#صفحه_36
به نیت سلامتی وتعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹
❄️🍃🌹🍃❄️
@khademe_alzahra313
هدایت شده از 🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
ازعطر تمناے تو
نوشید✨
خورشید هم از جامه لبخند
توپوشید✨
دست من و
آرامش موزون نگاهت
هر حادثہ ازچشمه چشمان
توجوشید✨
#سلام_صبحتون_شهدایی
@khademe_alzahra313
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
این قسمت دشت های سوخته
فصل اول
قسمت 6⃣1⃣
ابراهیم مے آمد .مے گفت ،مے شنید
ومے رفت. ژیلا هر بار ڪہ ابراهیم
را مے دید ،هربار ڪه دلتنگے به او
فشار مے اورد سر بر شانہ ی او
مے گذاشت و گریہ مے ڪرد😔😭
چیزے نمے گفت .فقط گریہ
مے ڪرد نہ گلہ اے،نہ شڪایتے
ونہ هیچ حرف وحدیث
دیگرے.😞😔
ڪلام ڪم مے آورد هیچ حرفے
نمے توانست شوریدگے و
سرگشتگے اش را توصیف
ڪند.😔😭😒
فقط سڪوت مے ڪرد .فقط گریہ
مے کرد😔😭
چے شده ژیلا ؟؟😞😞😔
هیچے فقط دلم تنگ شده😔😒
ابراهیم هم نمے دانست چه
بگوید.حال او را مے فهمید اما
حرفے ڪہ بتواند ثقل شیدایے او را
تاب آورد و بیان ڪند .پیدا ڪند
😔😭
چہ عریان وشڪننده بودند
ڪلمات. چقدر تهے از معنا .ابراهیم
هم ناگزیر سڪوت مے ڪرد وفقط
به او ،بہ ژیلا نگاه مے ڪرد.😔😔
نگاهش مے ڪرد و چون چیز
دیگرے نمے توانست بگوید ناچار
مے پرسید :😔😒😞
((ناراحتے ،مے روم خط.))😒😢
ناراحتم؟؟ ((نہ .بہ گریہ هام نگاه
نڪن .ناراحت هم نشو و از
گریہ هام .اگر مے بینے ڪه دل تنگے
مے ڪنم فقط بہ خاطر این است
ڪہ رزمنده اے .😔😭
غیر از این بود .اصلا دلم برایت تنگ
نمے شد😞😞😔
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 این قسمت دشت های سوخته فصل اول قسمت 6⃣1⃣ ابرا
زندگینامہ شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
این قسمت دشت های سوخته
فصل اول
قسمت 7⃣1⃣
و ابراهیم لبخند بر لب سڪوت
مے ڪرد تاژیلا حرفش را ادامہ
دهد و ژیلا ادامہ مے داد:😔😔😞
همین رفتن های توست ڪہ باعث
مے شود من اینقدر بے قرارے
ڪنم😞😞
ژیلا همین قدر مے گفت و سڪوت
مے کرد . دلش نمے خواست از
دزفول بگوید و از احساس تنهایے
وحشتناڪے ڪہ در این خانہ بہ
جانش چنگ انداختہ بود😖😖
دلش نمے خواست بہ ابراهیم از
احساس مزاحمتے ڪہ در خانہ ی
مردم مے ڪرد ،چیزے بگوید.😔😭
ژیلا در آن جا اصلا آرام و قرار
نداشت .احساس مے کرد
نفس هایش را مے شمارند.😭😔
از نگاه آن ها ،از حرف هاے آن ها
مے گریخت اما بہ ڪجا؟؟😒😞
نہ راهے داشت و نہ جایے و نہ کسے
و نہ چاره اے .مے دید ڪہ ابراهیم
بہ شدت درگیر مشڪلات جبهہ
است و درگیر سروسامان دادن
. بسیجے ها و آماده ڪردن لشڪر
براے حملہ ای تازه و نمے خواست
در چنین شرایطی ،مشڪلے بر
مشڪلاتش بیفزاید. بلڪہ دلش
مے خواست همیشہ همراه و همگام
ابراهیم اش باشد و لاغیر...😔😞
حرفت را بہ من نمے زنے
ژیلا؟؟😒😒
چہ حرفے را؟؟
مے دانم چیزے در دلت هست ڪہ
بر زبان اش نمے آورے ، و این مرا
ناراحت و نگران مے ڪند.
درستہ؟؟😔😔😞
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام علیکم
#ختم_صلوات
جهت تعجیل در فرج آقا وسلامتیشون
هدیه به شهداء، اموات،شفای مریض ها وعاقبت بخیریمون،ان شاءالله
مهلت غروب جمعه👇👇👇
@Amraii
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅تنها ڪسے ڪه در قیامت حسرت نخواهد خورد!
✍از امام صادق علیه السلام پرسیدند: یوم الحسره،ڪدام روز است ڪه خدا مے فرماید: "بترسان ایشان را از روزحسرت"حضرت جواب دادند: آن روز قیامت است ڪه حتے نیڪوڪاران هم حسرت مے خوردند ڪه چرا بیشتر نیڪے نڪردند. پرسیدند: آیا ڪسے هست ڪه در آن روز حسرت نداشته باشد؟ حضرت فرمودند: آری،ڪسی ڪه در این دنیا مدام بر رسول خدا #صلوات فرستاده باشد.
📚وسائل الشیعه ج۷،ص۱۹۸
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
مراقبت های چله پنجم 👇👇👇 💫🌟هدیه اعمال خیرمان از طرف شهید روز به بقیه الله الاعظم عج 🌟💫 ✅ 1_ رفت
سلام علیکم💐
یازدهمین روز از چله 🌟 پنجم 🌟 مهمان سفره شهید 🌷 عباسعلی فتاحی 🌷هستیم.
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
💠ماجرای تکاندهنده از شهیدی که تک فرزند خانواده بود و زنده زنده سرش رو بریدند ولی زبونش رو باز نکرد تا عملیات لو بره‼️
عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت😳 تک فرزند خانواده هم بود😍 زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه😇 مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم...😊
عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته☺️ اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب😇 فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه...😱 بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
یه روز شهیدخرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن😰 پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود... پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود😇 قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: " به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره...😳
تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته...😔 اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد...😓 زمزمه لغو عملیات مطرح شد.😲 گفتند ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده🤔
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید...😊 عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت😭 پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه...😔
اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته... اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند...😭 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره😓 وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه... مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین😔
یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟😔 گفتند: مادر! بعثیها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم...😳 مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد و خم شد رگهای عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد...😭😭
💔شادی روح شهدا صلوات💔
✍راوی: محمد احمدیان از بچه های تفحص