eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
612 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 خادم. @Amraei0 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ ﷽✨ ۲۱ ذی الحجه؛ نزول آیه اولی الامر 📖 سوره مبارکه نساء ، آیه ۵۹ یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُول وَأُولی الأمرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیء فَرُدُّوهُ إِلی اللّهِ وَالرَّسُول إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَومِ الآخر ذلِکَ خَیرٌ وَأَحْسَنُ تَأْویلاً ⁦❣️⁩
شهید محمود نریمانی همیشه می‌گفت : هر چی می‌خواید از شهدا بگیرید☝️ ازشون بخواید براتون دعا ڪنن . من خودم خیلی چیزها از شهدا گرفتم😊
محمود نریمانی به تاریخ دوازده دی سال ۱۳۶۶ در روستای «دروان» کرج، متولد شد. وی از نیروهای سپاه پاسداران بود که با آغاز جنگ سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب(س) عازم سرزمین شام شد تا با تروریست‌های تکفیری مبارزه کند. محمود سرانجام مزد این جهادش را روز ده مرداد سال ۹۵ در حماء سوریه گرفت و به شهادت رسید. پیکر شهید نریمانی در گلزار شهدای کرج به خاک سپرده شد.
پسر عموی شهید موبایلش را می آورد و آخرین پیغام شهید نریمانی را نشان می‌دهد📲 که قبل از شهادتش فرستاده و نوشته است: «بگو حاج غلام در مراسم تشییع جنازه‌ام روضه حضرت عباس(ع) بخواند.»💔 خیلی آرام، طوری که همسر و خواهران شهید نشنوند تا روحیه‌شان را از دست بدهند، می‌گوید:👇 «در انفجاری که مصطفی در آن شهید شد، صورت و دست‌های شهید از بین رفته است.😔 برای همین تابوت را باز نکردند.» و او این موضوع را بی ارتباط به آخرین وصیت شهید نمی‌داند. معتقد است محمود می‌دانست که همچون قمر بنی هاشم(ع) بی دست به دیدار مولایش خواهد رفت..🕊💔
روز تشییع محمود بود در ازدحام جمعیت دیدم جوانی به سمت ما می آید ظاهر جوان شبیه بچه های مذهبی نبود وقتی فهمید پدر محمود هستم خود را به من رساند شروع به تعریف از محمود کرد😊 و گفت : من اصلا اهل این برنامه ها (اشاره به تشییع شهید) نیستم و بسیج و شهادت💔 و این نوع مسائل برایم بی مفهوم است اما وقتی عکس آقا محمود را دیدم خودم را به مراسم رساندم بعد از مکثی ادامه داد : یک روز به پایگاه کوهستانی رفتم بچه های بسیج به خاطر ظاهر و تیپم من گرفتند و شروع به کتک زدن کردند من که از بسیج خوشم نمی آمد با این اتفاق بیزاریم از بسیج چند برابر شد ناگهان دیدم آقا محمود به سمت ما می آید☺️ تا آن زمان ایشان را ندیده بودم فکر میکردم او هم می خواهد به من آزاری برساند ولی دیدم آقا محمود با عصبانیت با بچه ها صحبت کرد و همه آنها را دعوا کرد و گفت : چرا این بنده خدا را کتک می زنید؟😢سریع رهایش کنید، رهایم کردند، آقا محمود جلو آمد مرا با مهربانی در آغوش گرفت و بوسید و عذرخواهی کرد و گفت: این بچه ها را ببخش و مرا با خود به اتاقش برد از من پذیرایی کرد و باز هم عذرخواهی کرد و به قولی از دلم درآورد😇 یک بار هم در خیابان آقا محمود مرا دید باز مرا در آغوش گرفت و با مهربانی با من رفتار کرد دیروز که عکس آقا محمود را دیدم فهمیدم که ایشان واقعا لیاقت شهادت را داشته الان هم که اینجا هستم فقط و فقط به خاطر آقا محمود است🤗 راوی:پدرشهید
همسر شهید می گوید : 👇 👇 👇
مهمانی که حضورش را باور نمی‌کردم روز ۷ فروردین سال ۹۸ آقایی با تلفن خانه ما تماس گرفت و گفت: اگر آمادگی دارید قرار است سردار فردا به منزل شما بیاید. تلفن را قطع کردم و فکر کردم منظورشان از سردار همان برادر پاسداری است که از محل خدمت همسرم گاهی به خانه ما و بقیه شهدا سر می‌زد.  دوباره صبح روز ۸ فروردین همان آقا ساعت ۸ صبح تلفن زد و گفت: حدود یک ساعت دیگر خدمت می‌رسیم. آن موقع تازه فهمیدم سردار سلیمانی قرار است تشریف بیاورد. حاج قاسم تا مرا دید سلام و علیک گرمی کرد و آمد داخل. از بچه کوچکی که در آغوشم بود متوجه شد ازدواج مجدد هم کردم. گفت: چرا به من نگفتی ازدواج کردی و بچه دار شدید؟ باید وقتی زنگ زدیم می‌گفتی تا هدیه ازدواج و بچه ات را می‌آوردم. ب پدر مادر شهید هم خیلی گرم سلام و علیک کردن. من و همسرم رفتیم داخل آشپزخانه وسایل پذیرایی را بیاوریم اما سردار با جدیت از ما خواستند که چیزی نیاورید من فقط آمدم ببینمتان. ما هم یک سنی چای آوردیم و نشستیم. به من گفت: بنشین کنار پدر شهید.  سردار پرسید: این همسرت را شهید کنی چه؟ چون برادرم هم بود از من پرسید همسرت کدام است؟ وقتی معرفی کردم، سردار سلیمانی با لبخند گفت: او را شهید کنی چه می‌کنی؟ گفتم: حاجی خدا بزرگ است. گفتند بچه را بیاور می‌خواهم ببوسم. سفت و محکم می‌بوسید و چند بار بعد با خنده گفت: من عادت دارم بچه هر چه کوچکتر باشد محکم‌تر می‌بوسمش.  پاشو بیا بابا پیش من پاشو بیا بابا. محمد هادی فرزند شهید کنارم گوشه‌ای نشسته بود. سردار نگاهش کرد و گفت: آقا محمد هادی ما چرا نمی‌اید جلو؟ محمد هادی برای اولین بار که کسی را ببیند خیلی غریبی می‌کند اما سردار گفت پاشو بیا بابا پیش من پاشو بیا بابا. محمد هادی رفت بغل سردار و تا آخر نشسته بود. برای مان تعجب داشت که اینقدر راحت سریع رفت در آغوش سردار. 
بعد از شهادت آقا «محمود» ازدواج شما هم حتی یک جهاد بود حاج قاسم گفت: بعد از شهادت آقا «محمود» ازدواج شما هم حتی یک جهاد بود. بعد رو کرد به همسرم گفت شما چند کار مهم انجام دادی. اول این‌که سنت پیامبر(ص) را انجام دادی دوم این‌که فرزند شهید را پدری می‌کنی و سوم این‌که دختر ما را سرپرستی می‌کنی. چند بار با کلمه دخترم مرا خطاب کردند که بسیار برایم دلنشین بود. قبل از ازدواج من، پدرم از دنیا رفته بود و همیشه آرزو داشتم‌ای کاش زنده بود و یکبار به خانه‌ام می‌آمد حالا احساس می‌کردم آن روز پدرم آمده خانه‌ام. 
وقتی مادر شهید بحث را به من و همسرم کشاند سپس رو کردند سمت پدر و مادر شهید و حال و احوالشان را پرسیدند. مادر شهید بحث را کشاند به جایی که شروع کرد از من و همسرم تعریف کردن. مادر رو کرد به همسرم گفت: او مثل محمود پسرم هست و سارا هم عین دخترم می‌ماند از محمود هم بیشتر دوستش دارم. همدیگر را بغل کردیم و زدیم زیر گریه. سردار گفت: خیلی عالی خدا برای همدیگر نگهتان دارد. و با خوشحالی گفت: این ظرفیت بالای شما را می‌رساند که اجازه دادید عروستان ازدواج کند و حالا هم با آرامش و خوبی کنارشان هستید. از آنها خیلی تشکر کرد. 
آقا محمود بار اولی که می­ خواست برود وصیت­نامه نوشتند، درآن به من و خواهرهایش گفته بود، اگر من شهید شدم دوست ندارم صدای گریه­ شما را نامحرم بشنود، وقتی کسی شهید می­ شود اطرافیانش دوست دارند با صدای بلند داد بزنند ولی خوشایند نیست،چون ما می­خواهیم راه حضرت زینب(س) را ادامه دهیم اصلاً خوشایند نیست که صدایتان را نامحرم بشنود. ایشان در جمله آخر وصیت نامه خود پشتیبانی از ولایت فقیه را در راس همه امورقراردادند.« پشتیبان ولایت فقیه باشید که اسلام پیروز است.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 بشارت شهادت محسن نورانی از زبان شهیدهمت ، محسن را خواست و به او گفت : « محسن، تو به شهادت💔 مي رسي. » محسن كه كمي جا خورده😳 بو د ، گفت ، « چطور مگه ؟ ادامه داد : « من خواب ديدم كه تو به شهادت ميرسي💯 ، شهادتت هم طوري است كه اول اسيرت مي كنن و بعد از اينكه آزار و شكنجه ات دادن♨️ و تو خواسته هاي اونها رو برآورده نكردي💪 ، تو رو تيرباران مي كنن و به شهادت مي رسي💯... سه روز بعد خواب تعبير شد. در عمليات والفجر 3 در مرداد 62 و درآزاد سازي مهران ، ماشين تويوتايي🚖 كه سرنشينان آن نوراني، برقي، پكوك و چند نفر ديگر از پاسداران لشگر 27 بودند در منطقه قلاجه به كمين منافقين خورد .پس از آن منافقين ناجوانمردانه سرنشينان تويوتا را به رگبار بستند😔 همه سرنشينان جز يك نفر جلوي چشم👀 يكديگر در حاليكه زخم هاي عميق گلوله برداشته بودند با تير خلاص، به شهادت رسيدند ...😞 منافقین👿 بالاي سر محسن كه هنوز نيمه جاني داشت ، آمده و از او خواسته بوند كه را به آنها بگويد. سپس توهين كند🚫 ، امّا محسن كه ديگر رمقي نداشت ، بر امام درود فرستاده بود😇. كومله با مشاهده اين صحنه ، تيري به پيشاني محسن زده و بعد از آن بدنش را تيرباران كرده بودند.😭 . 🕊🕊
هرروز بلکه هرروز و‌شب نماز استغاثه به امام زمان بخوانیدو هرروز صبح زیارت آل یاسین را با توجه و تضرع بخوانیدو اگر موفق به ترک شدید این توسلات را رها نکنید و‌خیالتان به ترک چندروزه مطمئن نشود باید دست از توسل و تضرع برندارید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یابن الحسن... سلام آقاجان سه شنبه شده یک نگاه کن فکری به حال و روز من بی پناه کن یوسف ندیده ها همه جمعند دورهم فکری برای آمدن از عمق چاه کن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای مسجد خورشید فلک صحن و سرایت محراب گل و آینه ایوان طلایت 💠 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى @khademe_alzahra313
✅به امام زمان قسم تا به امروزیك نگاه حرام نكرده‌ام سید شجاع الدین جعفری، برادر سعید، نقل می‌کند: «شبی كه مرحوم آقا‌سعید در بامداد آن، شهید شدند دسته‌ی ما عملیات داشتیم. یكی دو ساعت به غروب مانده بود كه آقا‌ سعید به من گفتند: «آقا شجاع برویم غسل كنیم.» نزدیك محل استقرار ما در قره بلاغ یك موقعیتی بود به نام چم امام حسن(ع) كه از سر شاخه‌های رود الوند به حساب می‌آمد، آب زلالی داشت و عمقش هم تقریباً به اندازه یك نفر بود . در مسیر تا چم امام حسن (ع) آقا ‌سعید با من صحبت می‌كرد. از اهمیت امر به معروف و نهی از منكر و لزوم پرهیزکاری سخن می‌گفت. ...صحبت هایمان تا زمان بیرون آمدن از آب ادامه یافت. توصیه هایی به من فرمود از جمله آنكه گفت : «شاربت بلند شده آن را كوتاه كن» و فرمود كه: «تو الان در سِنّی قرار داری كه در معرض نگاه حرام هستی. چشمانت را پاك نگهدار و از گناه دوری كن» عرض كردم: «آقا سعید روزگار طوری نیست كه بشود تقوا را آنطور كه شما می‌گویید نگه داشت. صبح كه از منزل بیرون می‌آئیم كسانی را می‌بینیم كه حجابشان را درست رعایت نمی‌كنند » آقا ‌سعید همانطور كه سرش را با حوله خشك می‌كرد، پرسید: «سن شما بیشتر است یا من؟» گفتم: شما. حوله را از روی صورتش كنار زد و گفت: «به وجود مقدس امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) تا به امروزیك نگاه حرام نكرده‌ام» این قسم بزرگترین قسم سعید بود و چنان این حرف را محكم زد كه اشك در چشمانم حلقه بست @khademe_alzahra313
نصفه شبا اگه از خواب پریدی همینجوری نگیر باز به خواب ... ب این فک کن کی کارت داشته که بلندت کرده ـــ☺️ حداقلش رو‌کن به قبله بگو صل الله علیک یا اباعبدالله💔
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
دانایی دانایی: 🔹آیت الله قاضی(ره) : 🔰اشراف در #قیامت 🔴در قیامت #اشراف آن کسانی هستند، که #نماز_شب
💠برای سعادت دنیوی و اخروی نماز شب را دریابیم❗️ 🌺آیت الله جواد آقا ملکی تبریزی: 🌕شب که انسان می خوابد ملائکه موکل بر انسان، او را بیدار می کنند برای نماز شب و بعد چون انسان اعتنا نمی کند و دوباره می خوابد باز او را بیدار می کنند! ❇️این بیداری ها از روی مصادفه و اتفاق نیست، بلکه بیداری های ملکوتی است که به وسیله فرشتگان انجام می گیرد! 🔖اگر انسان استفاده کرد و برخاست، آنها تقویت و تایید می کنند و روحانیت می دهند؛ و اگر نه متاثر می شوند و کسل می گردند؛ 🌺میرزا جواد ملکی تبریزی می‌فرمود: ✴️اگر از خواب برخاستید آن ملائکه را نمی بینید، أقلاً به آن ها سلام کنید و تحیت و تکریم بگویید و تشکر نمایید! 📚 طبیب دل ها، صادق حسن زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا