eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
612 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 خادم. @Amraei0 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 أَلسلامُ عَلى المَدفُونینَ بِلا أَکفان سلام بر آن دفن شدگان بدون کفن💔 بھ نیت زیارتش هرصبح مۍخوانیم♥ 💫 | صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰااَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟ 🍀 صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟ |🍃 🌷|| صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟|| ✨ السلام علے من الاجابھ تحت قبتھ 💗.• السلام علے من جعل اللھ شفاءفے تربتھ 💛.•
❄️🍃🌹🍃❄️ 🌹طرح ختم قران کریم🌹 به نیت سلامتی وتعجیل در فرج صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹
══🦋══════ ✾ ✾ ✾ ❤️❤️ 🌺شیعه از هجرِ رُخت جامِ بلا می نوشد 🌸خرّم آن سینه که دروصلِ شمامیکوشد 🌺بار الها ..همه یِ عمر سلامت دارش 🌸کوثری را که از ان آبِ بقا می جوشد 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد هیچ‌ کس حدس نمی‌زد که چنین سر برسد پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات یک دو قطره ضرری داشت به برسد؟ 💔🥀 🚩
‍ ✍آیت‌الله قاضۍ(ره): محال است انسانی به جز از راه سیدالشهدا(ع) به مقام توحید برسد. شریان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهدا(ع) است و پیشکار این فضیلت هم حضرت عباس(ع)است. 🚩
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌺🌹🥀🌸🌻🥀🌺🌹🌸🥀🌺🌹 فصل ششم قسمت2⃣2⃣1⃣ پیراهن نمدار و لب
زندگینامہ سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌸🌼🌻🌸🌼🌻🌸🌼🌻🌸🌼🌻 فصل ششم قسمت 3⃣2⃣1⃣ ای بابا اینا حواسشون به خودشون هست،خودشون تو سنگرهای بتونی ضد گلوله کنار بیسیم می نشینند و چهار تا بچه محصل رو می فرستند جلو....😌😏 الله اکبر، الله اکبر و خلاصه یک دیوار گوشتی از بچه های مردم....و ڗیلا دیگر طاقت شنیدن نداشت و میخواست جیغ بکشند و هرچه دلش میخواهد به این ها که بدتر از هر عقرب🦂🦂و بدتر از هر مار🐍🐍 و موری بودند بگوید، ولی نمی توانست.نتوانست و باز هم سکوت کرد.سکوت می کرد و می رفت جایی که این ها نباشند و این صداها را نشنود اما بودند و می شنید.😞 دکتر وقتی دید وضعیت تنفس و سینوزیت حاج همت بدترشده است او را مجبور کرد که حداقل چند ساعتی در بیمارستان بماند تا به او یک سرم قندی وصل کند . ویتامینcبه او بزند و ڪمی او را سرپا نگه دارد.😔 گفت:((حاجی نباید تکان بخوری آ.و گرنه حالت بدتر می شود ، و او می گفت چشم.))😢 اما همین که سرم اش تمام شد و دکتر دنبال کاری رفت، فوری بیمارستان را ترک کرد و به منطقه رفت.😉😌 یکی دو بار بدنش جوش های بدی زده بود.جوش های چرکی یی که آبسه کرده بودند.دکتر می گفت:باید این ها را تخلیه کنم و گرنه اصلا نمی توانی حرکت کنی فلج می شود.😢 حاجی تسلیم دکتر،روی تخت دراز کشید.😐 دکتر گفت:تا وقتی کاملا خوب نشدی نباید حرکت کنی.😢 حاج همت گفت:چشم.😌 ادامه دارد....🌸🌸🌸 @khademe_alzahra313
•• میگفت : از هیئت اومدی بیرون چشمت بھ نامحرم خورد سرت رو ننداختی پایین ؛ باختی ! +راست میگفت ؛) @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_437703252.mp3
8.55M
🎙حجت الاسلام عالی اهمیت و چرایی روضه های خانگی و پیشینه آن. ✅ توصیه اهل بیت که خودشان انجام می دادند ✅ هرجا که ذکر اهل بیت انجام بشه ملائک رفت وآمد دارند ☑️ 🎵صوتی @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻🎶خانم‌رباب‌دائم‌زمزمه‌میکرد -گلی‌نشکفته‌از‌گلشن‌گرفتی تمام‌عمرمو‌دشمن‌گرفتی -الهی‌حرمله‌دستت‌قلم‌شه کبوتربچمو‌از‌من‌گرفتی ــــــــــــــــ👶💔😭ـــــــــــــــ اخ‌بمیرم‌براشش‌ماهه‌ارباب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خودشو از سوریه میرسوند به مجلس روضه خانگی! 🔻روایتی جذاب از سیره سردار سلیمانی برای برگزاری روضه خانگی ساده در ماه محرم ☜【 روایتگری_شهدا ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قلمت بشکند ای تاریخ اگر ننویسی که قانون‌مداران چه کسانی بود و خوشگذران‌های بحران‌ها چه کسانی! قلمت بشکند اگر ننویسی یک بیماری فراگیر به ایران آمد عده‌ای به توصیه‌ها گوش ندادند و از شمال خود نگذشتند ولی آن‌طرف که همیشه هجمه‌ها علیه هیئتی‌ها بود تمام قد بر قوانین و محدودیت‌ها احترام گذاشتند
من کمتر خریده ام، هر بار میخواستم معطّر شوم، از ته دل میگفتم:«حسین جان» آنگاه فضا معطر میشد‼️:) 🌱قسمتی از وصیت نامه📝
علی به سه امام معصوم علاقه خاص داشت،امام حسین(ع)، امام رضا(ع) و حضرت حجت(عج). ائمه(ع) هم از همان اول که بچه چهار ساله بود عنایت خاصی به این بچه داشتند. ما در کرمانشاه بودیم که علی چهار ساله داشت. این قضیه فکر می کنم به سال 1348برمی گردد. یک شب سراسیمه،علی از خواب بلند شد. (اون موقع خانه ها کوچک و بچه ها نزدیک به هم می خوابیدند.) با سروصدای علی، من و پدرم هم یکدفعه سراسیمه از خواب بلند شدیم و پدرم با نگرانی گفت: علی علی چه شده؟! دیدیم علی با چهره برافروخته و هیجان زده می گوید: آقا نگاه کن همه معصومین و دوازده امام اینجا نشسته اند، حضرت محمد(ص) هم آنجا است و قرآن می خوانند. درحالیکه علی همینطور گریه می کرد، او را در آغوش گرفتیم و سعی می کردیم آرامش کنیم.
برادر شهید می گوید : 👇 👇 پیش بینی شهادت از زمانیکه من به سربازی رفتم رابطه علی با بنده کم شد. قبل از آن، یک بار علی به من گفت: محمد بیا من یک چیزی برایت تعریف کنم، گفتم چیه؟(این قضیه برمی گردد به سال  62) گفت: محمد، امام رضا(ع) به خوابم آمد و گفت که سال آینده اسفندماه میای پیش ما. من راستش به خاطره ایمان ضعیفم آن را باور نکردم و گفتم، علی نگران نباش فکر نمی کنم این اتفاق بیافتد. به هر حال هیچ کس تاریخ مرگ خودش را نمی داند. گفت: حالا من به شما گفتم که بدانی امام رضا را به خواب دیدم و با همدیگر خیلی صحبت کردیم. دقیقاً همین اتفاق افتاد.اسفند سال بعد، علی به شهادت رسید.
برادر شهید می گوید : 👇 👇 علی درخاطره ای برای من تعریف می کرد که یک بار با بچه های مسجد جامع خزانه بخارایی به مشهد رفته بودند. آن موقع هم زمانی بود که من تهران نبودم و خیلی علاقه داشتم که با آنها همراه شوم. بعد علی به اتفاق بچه ها به مسجد جامع گوهرشاد برای شرکت در مراسم دعای کمیل می رود. مشغول دعای کمیل که می شوند علی میگوید: من یکدفعه امام زمان(عج) را دیدم، آمد با من از نزدیک صحبت کرد و به من گفت:علی به بچه ها بگو من الان اینجا هستم و اگر چیزی می خواهند، از من بگیرند. بعد میگوید: من به فرد کناری خودم که مشغول خواندن دعا بود،(آقای حجت رستمی) گفتم: حجت، الان امام زمان(عج) اینجاست و به من میگوید از بچه بخواهید اگر خواسته ای دارند برایشان برآورده کنم. گفت: این را که گفتم، مجلس دگرگون شد. یک روز دعای کمیل بود ومن هم شرکت کردم. یک مقدار دیرتر رسیدم، وسط دعا بود. شروع به خواندن دعا کرده بودم که یکدفعه متوجه شدم صدای کسی از وسط مسجد آمد، داد و فریاد میزد، افتاده بود روی زمین و اسم شهدا رو می برد، اصغر، ناصر و... . نگران شدم و جلو رفتم،علی بود. وقتی دوستان علی، مرا دیدند گفتند: محمدآقا شما ناراحت نباش این اتفاقات در مورد علی خیلی عادی است و ما هر بار این اتفاقات را می بینیم. سپس به او آب دادند و حالش بهتر شد ولی همچنان در حالت خودش بود. باور کنید آنقدر با توجه نماز و دعا می خواند که در آن لحظه انگار هجرت می کرد به آن دنیا و همه را می دید.
  پادگان ابوذر، علی کارهای خطاطی را انجام می‌داد،هنرمند بود در همه چیز.  یه روزتب کرد بعد فهمیدم مسؤولش گفته یک پارچه‌نویسی فوری داریم و او نتوانسته بود به نماز جماعت برسد، به خاطر همین تب کرد!  وقتی علی می‌خواست برای شهادت برود، لباس‌های نو خودش را درآورد، گفت: نکند مال بیت‌المال خراب شود! 
می گفت شنیدم که اگر بعد از نمازت آیه الکرسی و قل هوالله بخوانی نمازت بیشتر قبول می‌شود. هرروز می‌آمد و به یکی از ستون‌ها تکیه می‌داد. کتابی را برمی‌داشت و یک صفحه ازآن را می‌خواند و بعد از کمی تأمل می‌رفت. مدتی مراقبش بودم که متوجه شدم او هر روزهمان کتاب را و همان صفحه را می‌خواند. کارش برایم خنده‌‌دار بود. کنجکاو شدم و ازاو پرسیدم: پسر خوب این چه کاریه که می‌کنی، چرا کتاب را تا آخر نمی‌خوانی؟! گفت: «تا زمانی که نتوانم دستورات و مطالب همان یک صفحه را انجام دهم، صفحه بعد رامطالعه نمی‌کنم.»
طریق پرواز علی با امتیازهای منفی و مثبتی که برای خود درنظر می گرفت، اعمالش را تحت نظر داشت و از این طریق به خود تذکر می داد. او دفتر ثبت رفتارهای روزانه داشت که نامش را "طریق پرواز" گذاشته بود.