eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
614 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 خادم. @Amraei0 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
کارگردان دنیـا خـداست مهم نیست نقش ما ثروتمند است یا تنگدست،،سالم است یا بیمار مهم این است که محبوبترین کارگردان عالم نقشی به ما داده نباید از سخت بودن نقش گله مند بود چرا که سخت بودن نقش نشانه اعتماد کارگردان به شایستگی بازیگر است... ♥️امیدوارم خوش بدرخشید غر نزن گله نکن خدا حکمت همه کارها را میدونه فقط بهش بگو: ای که مراخوانده ای راه نشانم بده... @khademe_alzahra313
عرض سلام وادب خدمت شما همراهان گرامی داستان روایت جانباز مدافع حرم بعد مرگ هست بسیار جذاب و آموزندس😍 ان شاءالله نهایت استفاده رو ببریم باهم😊 شما رو دعوت میکنیم به خوندنش😌 👇👇👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷# قسمت_اول 💠گذر ايام: پسري بودم كه در مسجد و پاي منبرها بزرگ شدم. در خانواده‌اي مذهبي رشد كردم و در پايگاه بسيج يكي از مساجد شهر فعاليت داشتم. 🔻در دوران مدرسه و سال‌هاي پاياني دفاع مقدس، شب و روز ما حضور در مسجد بود. 🔷سال‌هاي آخر دفاع مقدس، با اصرار و التماس و دعا و ناله به درگاه خداوند، سرانجام توانستم براي مدتي كوتاه، حضور در جمع رزمندگان اسلام و فضاي معنوي جبهه را تجربه كنم. 🍃راستي، من در آن زمان در يكي از شهرستان‌هاي كوچك استان اصفهان زندگي مي‌كردم. دوران جبهه و جهاد براي من خيلي زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند. اما از آن روز، تمام تلاش خودم را در راه كسب معنويت انجام مي‌دادم. 🌀مي‌دانستم كه شهدا، قبل از جهاد اصغر، در جهاد اكبر موفق بودند، لذا در نوجواني تمام همت من اين بود كه گناه نكنم. وقتي به مسجد مي‌رفتم، سرم پايين بود كه نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد. 💫يك شب با خدا خلوت كردم و خيلي گريه كردم. در همان حال و هواي هفده سالگي از خدا خواستم تا من آلوده به اين دنيا و زشتي‌ها و گناهان نشوم. ✨بعد با التماس از خدا خواستم كه مرگم را زودتر برساند. گفتم: من نمي‌خواهم باطن آلوده داشته باشم. من مي‌ترسم به روزمرگي دنيا مبتلا شوم و عاقبت خودم را تباه كنم. لذا به حضرت عزرائيل التماس مي‌كردم كه زودتر به سراغم بيايد! 🔅چند روز بعد، با دوستان مسجدي پيگيري كرديم تا يك كاروان مشهد براي اهالي محل و خانواده شهدا راه‌اندازي كنيم. با سختي فراوان، كارهاي اين سفر را انجام دادم و قرار شد، قبل از ظهر پنجشنبه، كاروان ما حركت كند. 🔷روز چهارشنبه، با خستگي زياد از مسجد به خانه آمدم. قبل از خواب، دوباره به ياد حضرت عزرائيل افتادم و شروع به دعا براي نزديكي مرگ كردم. البته آن زمان سن من كم بود و فكر مي‌كردم كار خوبي مي‌كنم. نمي‌دانستم كه اهل‌بيت(ع) ما هيچگاه چنين دعايي نكرده‌اند. آن‌ها دنيا را پلي براي رسيدن به مقامات عاليه مي‌دانستند. 🌱خسته بودم و سريع خوابم برد. نيمه‌هاي شب بيدار شدم و نمازشب خواندم و خوابيدم. بلافاصله ديدم جواني بسيار زيبا بالاي سرم ايستاده. ⭐️از هيبت و زيبايي او از جا بلند شدم. با ادب سلام كردم. ايشان فرمود: «با من چه‌كار داري؟ چرا اين‌قدر طلب مرگ مي‌كني؟ هنوز نوبت شما نرسيده.» فهميدم ايشان حضرت عزرائيل است. ترسيده بودم. اما با خودم گفتم: اگر ايشان اين‌قدر زيبا و دوست داشتني است، پس چرا مردم از او مي‌ترسند؟! 🌾مي‌خواستند بروند كه با التماس جلو رفتم و خواهش كردم مرا ببرند. التماس‌هاي من بي‌فايده بود. با اشاره حضرت عزرائيل برگشتم به سرجايم و گويي محكم به زمين خوردم! در همان عالم خواب ساعتم را نگاه كردم. رأس ساعت 12 ظهر بود. هوا هم روشن بود! 🖋ادامه دارد... @khademe_alzahra313
❣﷽❣ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷 💠موقع زمين خوردن، نيمه چپ بدن من به شدت درد گرفت. در همان لحظات از خواب پريدم. نيمه شب بود. مي‌خواستم بلند شوم اما نيمۀ چپ بدن من شديداً درد مي‌كرد!! 🌀خواب از چشمانم رفت. اين چه رؤيايي بود؟ واقعاً من حضرت عزرائيل را ديدم!؟ ايشان چه‌قدر زيبا بود!؟ 🔻روز بعد از صبح دنبال كار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوس‌ها بودند كه متوجه شدم رفقاي من، حكم سفر را از سپاه شهرستان نگرفته‌اند. سريع موتور پايگاه را روشن كردم و باسرعت به سمت سپاه رفتم. 🔸در مسير برگشت، سر يك چهارراه، راننده پيكان بدون توجه به چراغ قرمز، جلو آمد و از سمت چپ با من برخورد كرد. ⭕️ آن‌قدر حادثه شديد بود كه من پرت شدم روي كاپوت و سقف ماشين و پشت پيكان روي زمين افتادم. نيمۀ چپ بدنم به شدت درد مي‌كرد. راننده پيكان پياده شد و بدنش مثل بيد مي‌لرزيد. فكر كرد من حتماً مرده‌ام. 🔅 يك لحظه با خودم گفتم: پس جناب عزرائيل به سراغ ما هم آمد! آن‌قدر تصادف شديد بود كه فكر كردم الآن روح از بدنم خارج مي‌شود. به ساعت مچي روي دستم نگاه كردم. ساعت دقيقاً 12 ظهر بود. نيمه چپ بدنم خيلي درد مي‌كرد! ✅ يكباره ياد خواب ديشب افتادم. با خودم گفتم: «اين تعبير خواب ديشب من است. من سالم مي‌مانم. حضرت عزرائيل گفت كه وقت رفتنم نرسيده. زائران امام‌رضا(ع) منتظرند. بايد سريع بروم.» از جا بلند شدم. 🍃راننده پيكان گفت: شما سالمي! گفتم: بله. موتور را از جلوي پيكان بلند كردم و روشنش كردم. با اين‌كه خيلي درد داشتم به سمت مسجد حركت كردم. راننده پيكان داد زد: آهاي، مطمئني سالمي؟ بعد با ماشين دنبال من آمد. او فكر مي‌كرد هر لحظه ممكن است كه من زمين بخورم. 🔆كاروان زائران مشهد حركت كردند. درد آن تصادف و كوفتگي عضلات من تا دو هفته ادامه داشت. بعد از آن فهميدم كه تا در دنيا فرصت هست بايد براي رضاي خدا كار انجام دهم و ديگر حرفي از مرگ نزنم. هر زمان صلاح باشد خودشان به سراغ ما خواهند آمد، اما هميشه دعا مي‌كردم كه مرگ ما با شهادت باشد. 🌱در آن ايام، تلاش بسياري كردم تا مانند برخي رفقايم، وارد تشكيلات سپاه پاسداران شوم. اعتقاد داشتم كه لباس سبز سپاه، همان لباس ياران آخرالزماني امام غائب از نظر است. 🖋ادامه دارد... @khademe_alzahra313
یابن الحسن..🌹 ▪️بر سر نی،سر جدّت به عقب برگشته طفل افتاده ز پا،منتظر توست بیا... 🌿به رسم هرشب انتظار،تجدید بیعتی دوباره با مولای غریبمان میخوانیم: الهی عظم البلا..⚡️ @khademe_alzahra313
😉 💢کار هر شبش بود! با اینکه از صبح تا شب کار و درس داشت و فعالیت می کرد، نیمه های شب هم بلند می شد نماز شب می خواند...❣ 💎یک شب بهش گفتم: «یه کم استراحت کن. خسته ای» 💠با همان حالت خاص خودش گفت: «تاجر اگه از 💰سرمایه اش خرج کنه، بالاخره ورشکست میشه، باید سود بدست بیاره تا زندگیش بچرخه، ما هم اگه قرار باشه نماز شب نخونیم ورشکست میشیم.» 🌷 🎋💐🍃💐🎋 @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ سر صبح بردن نام حسین بن علی می‌چسبد: السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🙏 🙏 به سلیمان جهان ازطرف مور سلام 🏴 @khademe_alzahra313
سلام_امام_زمانم 💚 هرصبح بہ رسم نوڪرے از ما تورا سلام اے مانده در میان قائله تنها،تو را سلام ما هرچہ خوب و بد، بہ درِخانہ‌ے توییم از نوڪران مُنتظر آقا تو را ســلام 🌸 اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ 🌸 @khademe_alzahra313
امروز را با نفس گرمتان آغاز مےڪنیم🌱 🍁آنـان همه از تبار بـاران بودند ، رفتنــد ولے ادامـه دارند هنــوز ....💔 🕊 @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴 ها مهمان پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم هستیم ... 🌼🌱اعمال مستحبی امروز را تقدیم به وجود مقدس پیامبر وپدر و مادر بزگوارشان میکنیم السّلام علیک یا مولای یا رسول الله ورحمة الله و برکاته 🌿🌿💚🌿🌿💚🌿🌿💚 @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: 💎 از رنج و غم‌ها به وسیله صدقه جلوگیری کنید تا خداوند رنج‌تان برطرف کند و شما را بر دشمنان‌تان پیروز سازد. 📗نهج‌الفصاحه @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حرکت جالب یک جوان عراقی وقتی به او گفته می شود که از بین این پرچم ها یکی را انتخاب کن تا بجای مردم آن کشور زیارت کنی‌‌‌... وی با انتخاب پرچم ایران خطاب به دشمنان ایران می گوید: اینها تاج سر شما هستن...از خشم بمیرید اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ @khademe_alzahra313
👌عزیزی خاطره ای میگفت : از خاک شلمچه اوردم به خانه مان🕊 مادرم عصبانی شد😡 گفت: این خاکا شیمیایی ان و فلان😤 ریخت خاکو تو باغچه و درخت سیبی که سالها میوه نمیداد اون سال سیب هاش عطر گل محمدی میدادن🌹🍎 گریه میکرد😭 سیب ها رو بغل میگرفت و میخوابید 💚.. بوی سیب عطر حرم ...🍎🍏 @khademe_alzahra313
‏قلمت بشکند تاریخ! اگر ننویسی، یک بیماری فراگیر به ایران آمد؛ عده‌ای به توصیه‌ها گوش ندادند و جلوی بیمارستان شروع به شعار دادن و شعر خواندن کردند! ولی از آن‌طرف که همیشه هجمه‌ها علیه هیئتی‌ها بود تمام قد به قوانین و محدودیت‌ها احترام گذاشتند... @khademe_alzahra313
AUD-20201005-WA0032.mp3
2.85M
🍃برای منی... 🍃برای توام... 🎤محمدحسین_پویانفر @khademe_alzahra313
🌱حاج اسماعیل دولابی:🌱 در دنیا هرچه خوبی کنید در اصل به خودتان خوبی کرده اید ، اگر دست فقیر و گرفتاری را بگیرید در اصل به خودتان کمک کرده اید. هر خیر و خوبی در دنیا از شما صادر شود به خود شما بازمیگردد. @khademe_alzahra313
🍁 آسمون قلب آدم‌های پاک، وسعتی داره به اندازه‌ دلتنگی‌ها ... به اندازه‌ آرزوهای قشنگ ... 💕 برای همین، کافیه دلت، هواییِ یه حرم پر از نور بشه تا با پَر محبت، سمتش پرواز کنی 🕊 امروز با یه سلام ساده، همسفر مهربون ما باش: 💚 اللهّـــمَ صَلّ عَلی عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّتكَ عَلی مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری اَلصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَّة زاكيَةً مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَـرادِفَـــه كاَفْضَل ما صَلّيَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🌸🍃 @khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
❣﷽❣ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_دوم 💠موقع زمين خوردن، نيمه چپ بدن م
❣﷽❣ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷 💠تلاش‌هاي من بعد از مدتي محقق شد و پس از گذراندن دوره‌هاي آموزشي، در اوايل دهه هفتاد وارد مجموعه سپاه پاسداران شدم. 🔻اين را هم بايد اضافه كنم كه؛ من از نظر دوستان و همكارانم، يك شخصيت شوخ، ولي پركار دارم. يعني سعي مي‌كنم، كاري كه به من واگذار شده را درست انجام دهم، اما همۀ رفقا مي‌دانند كه حسابي اهل شوخي و بگو بخند و سركار گذاشتن و... هستم. 🌱رفقا مي‌گفتند كه هيچ‌كس از هم‌نشيني با من خسته نمي‌شود. در مانورهاي عملياتي و در اردوهاي آموزشي، هميشه صداي خنده از چادر ما به گوش مي‌رسيد. 🔆مدتي بعد، ازدواج كردم و مشغول فعاليت روزمره شدم. خلاصه اين‌كه روزگار ما، مثل خيلي از مردم، به روزمرگي دچار شد و طي مي‌شد. روزها محل كار بودم و معمولاً شب‌ها با خانواده. برخي شب‌ها نيز در مسجد و يا هيئت محل حضور داشتيم. 🌀سال‌ها از حضور من در ميان اعضاي سپاه گذشت. يك روز اعلام شد كه براي يك مأموريت جنگي آماده شويد. ⭕️سال 1390 بود و مزدوران و تروريست‌هاي وابسته به آمريكا، در شمال غرب كشور و در حوالي پيرانشهر، مردم مظلوم منطقه را به خاك و خون كشيده بودند. 🔻آن‌ها چند ارتفاع مهم منطقه را تصرف كرده و از آن‌جا به خودروهاي عبوري و نيروهاي نظامي حمله مي‌كردند، هر بار كه سپاه و نيروهاي نظامي براي مقابله آماده مي‌شدند، نيروهاي اين گروهك تروريستي به شمال عراق فرار مي‌كردند. 🔸شهريور همان سال و به دنبال شهادت سردار جان نثاري و جمعي از پرسنل توپخانه سپاه، نيروهاي ويژه به منطقه آمده و عمليات بزرگي را براي پاكسازي كل منطقه تدارك ديدند. 🖋ادامه دارد... @khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
❣﷽❣ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_سوم 💠تلاش‌هاي من بعد از مدتي محقق ش
❣﷽❣ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷 💠عمليات به خوبي انجام شد و با شهادت چند تن از نيروهاي پاسدار، ارتفاعات و كل منطقه مرزي، از وجود عناصر گروهك تروريستي پژاك پاكسازي شد. 🔻من در آن عمليات حضور داشتم. يك نبرد نظامي واقعي را از نزديك تجربه كردم، حس خيلي خوبي بود. 🍃آرزوي شهادت نيز مانند ديگر رفقايم داشتم، اما با خودم مي‌گفتم: ما كجا و توفيق شهادت؟! ديگر آن روحيات دوران جواني و عشق به شهادت، در وجود ما كمرنگ شده بود. 🔷در آن عمليات، به خاطر گرد و غبار و آلودگي خاک منطقه و... چشمان من عفونت کرد. آلودگي محيط، باعث سوزش چشمانم شده بود. اين سوزش، حالت عادي نداشت. ⭕️پزشك واحد امداد، قطره‌اي را در چشمان من ريخت و گفت: تا يك ساعت ديگه خوب مي‌شوي. ساعتي گذشت اما همين‌طور درد چشم، مرا اذيت مي‌كرد. ✨چند ماه از آن ماجرا گذشت. عمليات موفق رزمندگان مدافع وطن، باعث شد كه ارتفاعات شمال غربي به كلي پاكسازي شود. 🌀نيروها به واحدهاي خود برگشتند، اما من هنوز درگير چشم‌هايم بودم. بيشتر، چشم چپ من اذيت مي‌كرد. حدود سه سال با سختي روزگار گذراندم. 🔸در اين مدت صدها بار به دكترهاي مختلف مراجعه كردم اما جواب درستي نگرفتم. تا اين‌كه يك روز صبح، احساس كردم كه انگار چشم چپ من از حدقه بيرون زده! 🖋ادامه دارد... @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یابن الحسن..🌹 ▪️بر سر نی،سر جدّت به عقب برگشته طفل افتاده ز پا،منتظر توست بیا... 🌿به رسم هرشب انتظار،تجدید بیعتی دوباره با مولای غریبمان میخوانیم: الهی عظم البلا..⚡️ @khademe_alzahra313