eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
614 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 خادم. @Amraei0 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
رفتید ولے به یاد ما مےمانید در خاطر سرخ لاله ها مےمانید سر باختگان ره عشق اے #شهدا ما رفتنے هستیم و شما مےمانید...💔🕊 #شهید_محمدابراهیم_همت🌹 #اللهم_الرزقنا_شهادت😭 #صبحتون_شهدایے✨ @khademe_alzahra313
🍃🌺 داشت محوطه رو آب و جارو میکرد. به زحمت جارو رو ازش گرفتم. ناراحت شد و گفت: بذار خودم جارو کنم، اینجوری بدیهای درونم هم جارو میشن ... کار هر روز صبحش بود، کار هرروز یه #فرمانده‌ی_لشکر ... #شهید_محمدابراهیم_همت 🌷 @khademe_alzahra313
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 📜خاطرات شهدا ✅سجایای اخلاقی شهید ✍بنقل از مادر شهید از خصوصیات اخلاقی اش هرچه بگویم، کم گفتم. 👌 او از بچه گی در خانواده ی ما، بلاتشبیه، مانند یک قرآن بود.😍✨📖 صبح که می خواستم بلندش کنم، لحاف را از رویش پس نمیزدم، با یک بوسه بیدارش می کردم.☺️😘 طوری که گاهی وقت ها پدرش اعتراض می کرد و می گفت: «خجالت بکش زن، این دیگه بزرگ شده.»😕 سه ماه تعطیلات تابستان که می شد، می گفت: «من خوشم نمیاد برم توی کوچه و با این بچه ها بشینم، وقتمو تلف کنم. میخوام برم شاگردی.»😄👨‍🔧 🙄 می گفتیم: «آخه برای ما زشته که تو بری شاگردی. بری شاگرد کی بشی؟😒» می گفت: «میرم شاگرد یه میوه فروش می شم.😌🍇🍐» می رفت و آن قدر کار می کرد که وقتی شب به خانه می آمد، دیگر رمقی برایش نمانده بود.😢🤕 به او می گفتم: «آخه ننه، کی به تو گفته که با خودت این طوری کنی؟»😮 می گفت: «طوری نیست، کار کردن به نوع عبادته، کیه که زحمت نکشه و کار نکنه؟» 😁✌️ می گفت: «✨حضرت علی این همه زحمت می کشید! نخلستون ها رو آب میداد، درخت می کاشت، مگه ما به این دنیا اومدیم که فقط بخوریم و بخوابیم.»🤔🙄 این بچه آرام و قرار نداشت. یک وقتی هایی که من خانه نبودم، جارو را برمی داشت و خانه را جارو می کرد یا رختها را می شست👕👖🚿🍴🍽. 🙄😳 اخلاق و رفتارش طوری بود که همیشه همه ازش راضی بودند.😊😍👌 🔴این داستان کاملا واقیست برگرفته از👇 👌 🔴زندگینامه شهید همت @khademe_alzahra313
😔💔 ﷽ پنجشنبه استـــــ #فاتحــه میخوانــم نه براے " تــو " براے " خـــــودم " ڪه جامـــاندم از #شهادتــ... #شهید_محمدابراهیم_همــــت بازپنجشنبه_ویاد_شهدا_باصلوات @khademe_alzahra313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 #خدایا_ما_را_همتی_فرما تا همّت شویم، چرا که همّت، همّت کرد تا همّت شد... #شهید_محمدابراهیم_همت🌷‌‌ شادی روح شهدا #صلوات #اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم #دعا_ی_هر_روز #اللّهُمَّ_اجْعَلْ_عَواقِبَ_امُورِنا_خَیْراً @khademe_alzahra313
شما آفتابید،هر صبـح🌤 می‌تابید بر پنجره‌ی خیالم🌱 و نور می‌پاشید✨ روی سایه‌ی تنهایی‌ام💔 امروز را عاشقـــــانه بتابید ...💫 #شهید_محمدابراهیم_همت #روزتون_متبرڪ_به_نگاه‌شهید🌹 @khademe_alzahra313
🌸سیره شهدا 🌸 سرما و اورکت حاج همت 🌷سال62 ما از پادگان #دوکوهه بہ #قلاجه منتقل شدیم در اردیبهشت ماه هوای قلاجه یک مقدار سرد بود. ما اورکت هایے کہ در پادگان دوکوهه داشتیم. 🌷برای استفاده برادرها بہ آنجا انتقال دادیم حاج همت یک شب بہ قلاجه تشریف آورده بودند و ما در خدمت ایشان بودیم. #حاج_همت از سرمای قلاجه مےلرزید. پیشنهاد دادم که حاج آقا یک اورکت بیاوریم تا تنتان کنید ایشان فرمودند: 🌷کہ هر وقت من چشمم بہ این بسیجے ها افتاد و بین آنها یک نفر بدون اورکت نبود آن وقت من هم اورکت تنم مےکنم. تا توی تن این برادرها اورکت نباشد من بہ خودم اجازه نمےدهم بہ عنوان فرمانده لشکر اورکت تنم کنم. #شهید_محمدابراهیم_همت @khademe_alzahra313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 #خدایا_ما_را_همتی_فرما تا همّت شویم، چرا که همّت، همّت کرد تا همّت شد... #شهید_محمدابراهیم_همت🌷‌‌ شادی روح شهدا #صلوات #اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم #دعا_ی_هر_روز #اللّهُمَّ_اجْعَلْ_عَواقِبَ_امُورِنا_خَیْراً @khademe_alzahra313
📜خاطرات شهدا ✅سجایای اخلاقی شهید ✍بنقل از مادر شهید از خصوصیات اخلاقی اش هرچه بگویم، کم گفتم. 👌 او از بچه گی در خانواده ی ما، بلاتشبیه، مانند یک قرآن بود.😍✨📖 صبح که می خواستم بلندش کنم، لحاف را از رویش پس نمیزدم، با یک بوسه بیدارش می کردم.☺️😘 طوری که گاهی وقت ها پدرش اعتراض می کرد و می گفت: «خجالت بکش زن، این دیگه بزرگ شده.»😕 سه ماه تعطیلات تابستان که می شد، می گفت: «من خوشم نمیاد برم توی کوچه و با این بچه ها بشینم، وقتمو تلف کنم. میخوام برم شاگردی.»😄👨‍🔧 🙄 می گفتیم: «آخه برای ما زشته که تو بری شاگردی. بری شاگرد کی بشی؟😒» می گفت: «میرم شاگرد یه میوه فروش می شم.😌🍇🍐» می رفت و آن قدر کار می کرد که وقتی شب به خانه می آمد، دیگر رمقی برایش نمانده بود.😢🤕 به او می گفتم: «آخه ننه، کی به تو گفته که با خودت این طوری کنی؟»😮 می گفت: «طوری نیست، کار کردن به نوع عبادته، کیه که زحمت نکشه و کار نکنه؟» 😁✌️ می گفت: «✨حضرت علی این همه زحمت می کشید! نخلستون ها رو آب میداد، درخت می کاشت، مگه ما به این دنیا اومدیم که فقط بخوریم و بخوابیم.»🤔🙄 این بچه آرام و قرار نداشت. یک وقتی هایی که من خانه نبودم، جارو را برمی داشت و خانه را جارو می کرد یا رختها را می شست👕👖🚿🍴🍽. 🙄😳 اخلاق و رفتارش طوری بود که همیشه همه ازش راضی بودند.😊😍👌 🔴این داستان کاملا واقیست برگرفته از👇 👌 🔴زندگینامه شهید همت @khademe_alzahra313
🕊 یک شب خواب حاج همت را دیدم؛ دقیقا در موقعیتی که در پایان‌بندی اپیزودهای مستند « » هست!🤩 با بسیجی‌هایی که در فیلم کنار ماشین🚎 تویوتا منتظر حاج همت ایستاده‌‌اند تا با او دست بدهند، ایستاده بودم. با قدم‌های تند رسید کنار تویوتا. من دستم را جلو بردم و با او دست دادم و حاجی را در آغوش گرفتم☺️ تا معانقه کنم. هنوز دستش توی دستم بود که گفتم: «دست ما را هم بگیرید» و توی دلم نیتم از این حرف طلب شهادت بود💔... که در جوابم گفت: «دست من نیست!»❗️ از همان شب این خواب و حرف برایم مسأله شده بود و مدام فکر می‌کردم چطور ممکن است برآورده شدن چنین حاجتی دست شهدا نباشد.🤔 همیشه فکر می‌کردم شهدا باید دست آدم را بگیرند تا باب شهادت به روی آدم باز شود.👌 این قضیه بود تا یک شب که در خانه مهمان‌شان بودم خوابم را برای محمودرضا تعریف کردم. گفت: «راست گفته خب. دست او نیست!» بعد گفت: «من خودم به این رسیده‌ام و با اطمینان و یقین می‌گویم؛ هرکس شهید شده، خواسته که شهید بشود.😇شهادت شهید فقط دست خودش است.☝️ 🌹 @khademe_alzahra313
شما آفتابید،هر صبـح🌤 می‌تابید بر پنجره‌ی خیالم🌱 و نور می‌پاشید✨ روی سایه‌ی تنهایی‌ام💔 امروز را عاشقـــــانه بتابید ...💫 🌹 @khademe_alzahra313
از شهید همت به مـلت‌ایـران مبادا ضعف برخے مسئولان شما را ضعیف ڪند...🌱 مبادا دنیا زدگے برخے مدیران شما را از هواداری انقلاب دور ڪند...☝️ 😇ما رزمندگان تا آخرین نفس پای انقلاب هستیم شما چطور❓
رفـــــیق جانم... باور ڪنند یا نه من، تو را از عمق جان باور دارم!!! دوباره در ابتدای راه... از این نقطه ی آغاز... 🌱 نگاهم را به مرامت دوخته ام!💔 تویی ڪه از بهشت خدا هوای زمین را داری✨ سلام ! سلام بر تو ای ابراهیم✋ 🌹 @khademe_alzahra313
❤️❤️ جاذبـہ . . . هـمان چشـمهـای توست نگــــاهـم كن كہ بی تــو در زمين و آســـمان معلّق خـــواهــــم ماند . . . ۲۷_محمدرسوالله روزتون متبرک به نگاه شهید❤️ @kheiybar
همین که تو هر صبح در خیال منی ؛ 🌱 حالِ هر روزِ من خوب است😍 🌹 @khademe_alzahra313
به او گفتم: کار درستي نیست دائم زن و بچه ات را از این طرف به آن طرف میکشى، بیا یک خانه برایت بخرم ...🙂 گفت: نه، حرف این چیزها را نزن دنیا هیچ ندارد، شما هم غصه مرا نخور، خانه‌ی من عقب ماشینم است، باور نمیکنی بیا ببین...😕🙂 همراهش رفتم در عقب ماشین را باز کرد؛ سه تا کاسه، سه تا بشقاب یک سفره پلاستیکی دو تا قوطی شیر خشک بچه و یک سری خورده ریز دیگر...😶 گفت: این هم خانه!!! را گذاشته‌ام برای دنیا دارها، خانه هم باشد برای خانه دارها....😇☺️ راوی: مــادر سردار شهیـــد 🌹 @khademe_alzahra313
🕊 یک شب خواب حاج همت را دیدم؛ دقیقا در موقعیتی که در پایان‌بندی اپیزودهای مستند « » هست!🤩 با بسیجی‌هایی که در فیلم کنار ماشین🚎 تویوتا منتظر حاج همت ایستاده‌‌اند تا با او دست بدهند، ایستاده بودم. با قدم‌های تند رسید کنار تویوتا. من دستم را جلو بردم و با او دست دادم و حاجی را در آغوش گرفتم☺️ تا معانقه کنم. هنوز دستش توی دستم بود که گفتم: «دست ما را هم بگیرید» و توی دلم نیتم از این حرف طلب شهادت بود💔... که در جوابم گفت: «دست من نیست!»❗️ از همان شب این خواب و حرف برایم مسأله شده بود و مدام فکر می‌کردم چطور ممکن است برآورده شدن چنین حاجتی دست شهدا نباشد.🤔 همیشه فکر می‌کردم شهدا باید دست آدم را بگیرند تا باب شهادت به روی آدم باز شود.👌 این قضیه بود تا یک شب که در خانه مهمان‌شان بودم خوابم را برای محمودرضا تعریف کردم. گفت: «راست گفته خب. دست او نیست!» بعد گفت: «من خودم به این رسیده‌ام و با اطمینان و یقین می‌گویم؛ هرکس شهید شده، خواسته که شهید بشود.😇شهادت شهید فقط دست خودش است.☝️ 🌹 @khademe_alzahra313
خيلي عصباني بود ... سرباز بود و مسئول آش‌پزخانه كرده بودندش.😐 ماه رمضان آمده بود و او گفته بود هركس بخواهد روزه بگيرد، سحري به‌ش مي‌رساند.🙂 ولي يك هفته نشده، خبر سحري دادن‌ها به گوش سرلشكر ناجي رسيده بود. او هم سرضرب خودش را رسانده بود و دستور داده بود همه‌ي سربازها به خط شوند😕 و بعد، يكي يك ليوان آب به خوردشان داده بود😤 كه «سربازها را چه به روزه گرفتن و حالا بعد از بيست و چهار ساعت بازداشت، برگشته بود آشپزخانه با چند نفر ديگر، كف آشپزخانه را تميز شستند و با روغن موزاييك‌ها را برق انداختند و منتظر شدند ،🙊 براي اولين بار خدا خدا مي‌كردند سرلشكر ناجي سر برسد ناجي در درگاهِ آش‌پزخانه ايستاد. نگاه مشكوكي به اطراف كرد و وارد شد. ولي اولين قدم را كه گذاشته بود، تا ته آشپزخانه چنان كشيده شده بود كه كارش به بيمارستان كشيد ...!😂👌 پاي سرلشكر شكسته بود و مي‌بايست چند صباحي توي بيمارستان بماند😏 ؛ تا آخر ماه رمضان، بچه‌ها با خيال راحت روزه گرفتند....🙂😂 💛 ❤️ @khademe_alzahra313
❤️🍃❤️ أنظروا في عيون الشهداء ترون بعضا من جمال الجنة بہ چشماے شهدا نگاه کنید!... بعضے از زیبایے های بهشت را ببینید...💫💙 روزتون متبرک با یاد شهیــــد @khademe_alzahra313
مثلِ عکس رُخ مهتاب ڪه افتاده در آب✨ در دلم هستی و🌱 بین مـن و تـو فاصله‌هاست ....💔 🌹 @khademe_alzahra313
مثلِ عکس رُخ مهتاب ڪه افتاده در آب✨ در دلم هستی و🌱 بین مـن و تـو فاصله‌هاست ....💔 🌹 @khademe_alzahra313
خورشید ردای صبح به تن کرده و بر پیکره ی دنیا نور می پاشد✨ بگو؟؟؟ کجای جهان نشسته ای که آفتاب ، امروز، از سمت تو🌿 طلوع کرده...!😍 🌹 @khademe_alzahra313
تمام گلهایِ دنیا را توی گلدانِ کوچک قلبم کاشته ام .🌿 عطر لبخند تو اما ☝️ چیزی بیشتر از این حرفهاست...😍 🌹
🌱🌈🌸 •|... ﷽... • 💠 حلقه‌ی‌ ازدواج 💍 🔰حلقه ی ازدواج من هزار تومن💵 قیمتش بود. ابراهیم به من گفت: من حلقه ی طلا✨ و پلاتین نمیخوام❌ اگه صلاح بدونین،من فقط یه انگشتر بر می دارم☺️ یک بر داشت به قیمت ۱۵۰تومان. 🔰آن موقع مخالفت کرد و می گفت: زشته برای ما که حلقه ی ۱۵۰تومنی بر داره. تو آبروی مارو بردی‌😶 گفتم: مگه چی شده⁉️ گفت: آخه کی تاحالا برای دامادش حلقه💍 ۱۵۰تومنی گرفته؟ زشته بابا،می خندن به ادم 🔰وقتی به خانهٔ مان زنگ زد📞 موضوع را با او در میان گذاشتم، با صحبت کرد. به او گفت: آقای بدیهیان،این از سرم هم زیاده.شما دعا کنین که من بتونم توی زندگی، حق همین انگشتر رو هم ادا کنم👌 باقی اش دیگه دست خدا و مصلحت اوست. 🔰سَرِ حرفش هم ایستاد. همیشه و در حلقه اش را دست میکرد و خیلی به آن توجه داشت😍 وقتی در یکی از عملیات ها،حلقه شکست💔، رفت و انگشتر با همین عقیق و همان رکاب خرید و دستش کرد. 🔰خندیدم و گفتم: حالا چه اصراریه⁉️ اینقدر نسبت به این حلقه ؟ گفت:«این حلقه توی زندگی،سایه ی یه مرد یا یه زنه👤 من دوست دارم همیشه بالا سرم باشه❤️ این حلقه همیشه در ، تو رو یادِ من میاره و من محتاج اون هستم.می فهمی شدن یعنی چی؟ ✍راوی: همسر شهید 🌷
🔴 گونی های نان خشک را چیده بودیم کنار انبار، وقتی فهمید خیلی عصبانی شد. پرید به ما که: «دیگه چی؟ نون خشک معنی نداره»😶 از همان موقع دستور داد تا این گونی ها خالی نشده، کسی حق ندارد☝️ نان بپزد و بدهد به بچه ها. تا مدتها موقع ناهار و شام، گونی ها را خالی می کردیم وسط سفره، نان های سالم تر را جدا می کردیم و می خوردیم.🙂😑 @khademe_alzahra313