eitaa logo
کمیته‌خادمین‌شهدا‌استان‌فارس
1.3هزار دنبال‌کننده
794 عکس
776 ویدیو
38 فایل
کانال رسمی کمیته‌مرکزی‌خادمین‌شهدا‌استان‌فارس اطلاع رسانیِ اخبار،برنامه‌هاوگزارش فعالیت‌ ها صفحه ما در اینستاگرامkhademfars.ir آیدی خادم کانال @khademfars_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5994517234058266726.mp3
2.13M
بیاین‌ارتباطمونو‌ با‌شهدا‌بیشتر‌کنیم.. . . @khademfars
بر حاشیه برگ شقایق بنویسید گل تاب فشار در و دیوار ندارد (س) 🏴
4_5816958415548714110.mp3
448.5K
شهیدا به امام‌زمان راست گفتن.. -هَذَا يَوْمُ الْجُمُعَةِ- @khademfars
کمیته‌خادمین‌شهدا‌استان‌فارس
🌸
Ahu Saglam - Gulumcan.mp3
5.32M
@khademfars بر حاشیه برگ شقایق بنویسید گل تاب فشار در و دیوار ندارد
سلام بر شهدایی که بی نشان رفتند برای عاشق زهرا مزار بی معناست 🏴 خبر دادند که عراق روی تپه 175 پاتک کرده است. با تعدادی از بچه‌ها آماده رفتن شدیم. حبیب هم پای ماندن نداشت و با ما راهی شد. پایین تپه، دست در جیبش کرد و هرچه در جیب‌هایش بود را درآورد و به من داد. یک جیبی کوچک، یک انگشتر و کلید منزلشان، بعد پیراهنش را هم در آورد با زیر پوش به سمت تپه دوید. ساعتی بعد خبر شهادتش و ماندن پیکرش را به من دادند. وقتی جنازه حبیب ماند، با خودم گفتم چرا هر چه داشت را به من داد و با جیب‌های خالی ‌از هر نشانه‌ای رفت! * راوی: سردار محمد نبی رودکی* عاشق همیشه رنگ و بویی از معشوق دارد... مثلا بی نشان ماندن گمنام ماندن جاویدالاثر http://Eitaa.com/khademfars
Shab1Fatemieh2-1397[03].mp3
15.6M
در میزنند زهرا مرو ؛ اینبار من میرم با هر صدای در زدن صدبار میمیرم @khademfars
کمیته‌خادمین‌شهدا‌استان‌فارس
این خاطره را از دست ندهید! عاشق حضرت زهرا(س) بود, میگفت: کاش میشد مثل خانم گمنام باشم! 🌷 درمحور شیاربجلیه روی تپه ماهورها ، دیدم شهیدی افتاده به صورت اسکلت کامل با استخوان هایی سفید و براق! شهید لباسی برتن داشت که به کلی پوسیده بود . وقتی شهید رابلند کردم ، دنبال پلاک شهید گشتم وپلاک را پیداکردم. بسیار خوانا بود، سپس جیب شهید را گشتم و یک کارت نارنجی رنگ خاک گرفته از جیب شهید در آوردم. روی کارت را دست کشیدم تا اسم روی کارت مشخص شود. نوشته بود:"سید محمد حسین جانبازی ، فرزند سهراب ، ازاستان فارس" یک باره از خواب بیدارشدم وپیش خود گفتم : این خواب هم حتماٌ مثل خوابهای دیگر است و احتمالاً از پرخوری بوده . خلاصه زیاد جدی نگرفتم ولی شماره پلاک ونام شهید راکه هنوزبه یادداشتم ، دردفترچه ام یادداشت کردم. راوی:برادر نظر زاده 🌷 مدتی بود در منطقه کار می کردیم, اما هر چه می گشتیم چیز کمتری پیدا می کردیم. شب شهادت حضرت زهرا(س) بود. بچه ها متوسل شدند به خانم حضرت زهرا که دست خالی برنگردیم. یکی از بچه های تفحص گفت من خواب دیدم در این منطقه شهیدی به اسم سید محمد حسین جانبازی پیدا می کنیم! سریع شناختم, گفتم من می شناسم, از نیروهای من بود اما یادم نمی اید سید باشد. کار را شروع کردیم. غروب بود که در یک شیار شهیدی پیدا کردیم, لباس کامل و استخوان ها پوسیده. شماره پلاکش همان بود که دوست ما نوشته بود. روی کارتی اسمش نوشته شده بود"محمدحسین جانبازی" گفتیم همه چیز درست است اما این که سید نیست! گفتیم, این شهید با توسل به حضرت زهرا(س) پیدا شد, حتما خانم به ایشان توجه داشته و ایشان را جز اولاد و فرزندان خود پذیرفته اند! راوی:قاسم مهدوی 🌷روزی یکی از دوستانم گفت: امروز در مراسمی خاطره ای از تفحص شهیدی به اسم محمدحسین جانبازی گفتند! تنم به عرق نشست, گفتم اما برادر من که مفقود است! گفت:منبع خاطره روزنامه جمهوری اسلامی مهر سال ۷۲ بود. روز بعد سریع رفتم سراغ ارشیو روزنامه های سال ۷۲، پیدایش کردم, همه چیز درست بود, اما دو سال از این تفحص می گذشت اما به ما خبر نداده بودند. سریع با ستاد تفحص تماس گرفتم, شماره پلاک را دادم, گفتند پیدا شده و معراج تهران است! زنگ زدم معراج شهدا تهران. گفتند بله این شهید اینجاست! گفتم پس چرا به ما خبر ندادید! گفتند: نمی دانیم! گویی خواست خود محمد حسین بود, که دو سال دیگر, حتی با اینکه شناخته شده بود مثل مادرش گمنام باشد. روز میلاد امام حسین(ع) بود که در شیراز تشییع شد. راوی:مهراب جانبازی(برادر شهید) 🌾🌷🌾 تولد:۱۳۳۹-شیراز شهادت:۱۳۶۵/۲/۲۴ تفحص:اوایل سال ۷۲ تشیع:۱۳۷۴/۹/۳۰ مزار شهید در قطعه یا مهدی ادرکنی گلزارشهدای شیراز هست http://Eitaa.com/khademfars
1_1032604841.mp3
9.59M
مقاومت جواب می دهد. روایتگری متفاوت خرمشهر . . حتما فایل های صوتی را ذخیره کنید. (بعد از مدتی ایتا آن ها را پاک می کند.) @khademfars
🌸بمناسبت شب یلدا🌸 یک بار فکر کنم 6 یا 7 ساله بود. در همین خیابان جمهوری من و غلام علی داشتیم جایی می رفتیم. من از یک مغازه برایش بستنی خریدم ولی غلام علی لب به بستنی نزد گفتم چرا مادر بستنی ات را نمی خوری؟ گفت: شاید بچه ای بستنی را دست من ببیند و خودش پول نداشته باشد بستنی بخرد، دلش بشکند. نقل از مادرشهید غلامعلی پیچک ⛔ اما در همین مملکت داشته ها؛ سفره ها و.... را در فضای مجازی در معرض دید قرار میدهند، انگار نه انگار که خیلی ها دستشون خالیه. شب یلدا مراقب باشیم. همین. @khademfars
‌شمـاممکنـه‌صـدسـال‌عمـرکنـی‌امـا شھـادت‌طلبـانـه‌زنـدگـی‌کنـی وقتـی‌شمـاشھـادت‌طلبـانـه‌زنـدگی‌میکنـی دلیلـی‌نـداره‌بـدرفتـاری‌کنـی اصـلامیبینـی‌مـادر‌چقـدرحـق‌بـه‌گردنـت‌داره؟! نمیخـوادبخـونـی‌ یـاکسـی‌بـرات‌توضیـح‌بـده‌بلکـه‌بھت‌توصیـه‌کنـه گـوش‌بــدی‌یاگـوش‌نـدی میبینـی‌مـادرت‌بـه‌گردنـت‌حـق‌داره چی‌میشـه‌آدم‌ببینـه‌پـدرش‌بـه‌گردنـش‌حق‌داره شرمنـده‌پدرشـه چجوری‌میشـه‌آدم‌ببینـه‌ایـن‌رو وقتـی‌کـه‌دیگـه‌نمیخوادزنـدگـی‌کنـه میخوادشھیـدمیشـه، مشاعـرش‌بـازمیشـه . @khademfars
چه شود گر ز رحمت بسیار؛ حاجت ما را روا کند زهرا(س) @khademfars
هنرمندی که در هنگام نقاشی حرم امام حسین(ع) بشهادت رسید. از زبان همرزم شهید : به شهید بزرگوار، حاج منصور خادم صادق قول داده بودم که در مقری که ایشان فرمانده آنجا بود، تصویری از بارگاه آقا ابا عبدالله (علیه السلام)، همراه با سلام به حضرت بکشم. محمدجواد در تبلیغات لشکر بود و کارهای نقاشی را انجام می داد. می خواست برای عیادت از برادرش که تازه مجروح شده بود به شیراز برود، او را راضی کردم تا برای این امر با من همراه شود. قرار شد محمدجواد بارگاه آقا را نقاشی کند و من هم سلام آن را بنویسم. نزدیکی های غروب کار ما تقریبا تمام شد. محمدجواد که پرچم رنگ می کرد گفت: «حیف است، این پرچم باید قرمز خونی رنگ بشه»! هنوز جمله اش تمام نشده، صدای سوت خمپاره پیچید. به خاطر خرده های بتن سنگر که بر اثر موج انفجار کنده شده بود، عینکم شکست، همه چیز را محو می ­دیدم. اما چیزی که دیدم تنم یخ کرد. ترکشی بزرگ به پیشانی محمدجواد بوسه زده و خون سرش بر بالای گنبد آقا، درست در محل پرچم پاشیده شده بود. شهادت ۱۳۶۴/۱۲/۱۲ @khademfars مزار شهید در گلزارشهدای شیراز قطعه دوم خیبر ردیف ۱۷ میباشد
یلدا حکایت میکند شب زنده داری مادران شهیدان را.... http://Eitaa.com/khademfars
4_5845885290870212687.mp3
554.8K
هیچگاه فراموش نمیکنیم حاج قاسم سلیمانی @khademfars
کمیته‌خادمین‌شهدا‌استان‌فارس
سلام. این کتاب را از دست ندهید و به دوستان هم معرفی کنید 🌸 ❗معرفی کتاب کربلای شلمچه 🔆محوریت این اثر خاطرات سردار حاج محمد باقر( منوچهر) رنجبر در مورد عملیات های کربلای4 ،5 و 8 است که با چند خاطره بلند از رزمندگان گردان امام مهدی(عج) لشکر فجر و حدود 60 خاطره کوتاه از سایر رزمندگان لشکر 19 فجر [ تحت عنوان توضیحات متن] به رشته تحریر در آمده است. 🔆برشی از کتاب: چند قدم که رفتم، با دیدن مین هایی که در اثر اصابت خمپاره از میدان مین به روی جاده افتاده و در بین آب و گل ها بی نظم افتاده بود، از دویدن منصرف شدم و به کانال برگشتم. چند قدم که رفتم، باز با دیدن دوستانم که در اثر تیربار دشمن در کانال پرپر می شدند به روی جاده برگشتم. قدم دوم را که روی جاده برداشتم، با صدای انفجاری زیر پایم به هوا پرتاب شدم و با کمر روی یک مین والمری افتادم. خوشبختانه مین والمری عمل نکرد اما باعث درد شدیدی در کمرم شد. بوی شدید باروت و خون را در گلویم حس می کردم. می دانستم اتفاقی افتاده است، اما دردی در پایم حس نمی کردم. می ترسیدم به پایم نگاه کنم. بالاخره خم شدم و پایم را بالا آوردم، دیدم پوتین سمت چپم کامل له شده و انگشتان و نیمی از کف پایم قطع شده است. جلو پایم ریش ریش شده بود و خونریزی شدیدی داشت... 🔆روش سفارش با تخفیف: خرید اینترنتی از طریق لینک زیر: http://ketabefars.ir/product-41 🌸 @khademfars