فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی
در پایان شب
به زندگی من و عزیزانم
سلامتی و تندرستی عنایت فرما
و تمام مریضها را شفا عنایت فرما
خدایا
میدانی که در این شبها
دلمان بیشتر از همیشهبه تو نیاز دارد
پس دلمان را بیشتر به نور خود منور گردان
امشب براتون سلامتی آرزو میکنم
ان شاءالله هیچ خانهای
مریض و مریض دار نباشه
مواظب خودتون باشید
شبتـ🌙ـون منـور به نـور خـدا🌟
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
🌈به نام خداوند بخشنده مهربان🌈
صبح را با نام خدایی
که محتاج یاری و رحمت او
توجه و عشق او
گذشت و عفو او هستیم
آغاز میکنیم
رحمت خدا شامل حالتون
🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃
🌸 الهـی بـه امیـد تــو 🌸
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🔹🔶🔹🔶🔹
🔶🔹🔶🔹
🔹🔶🔹
🔶🔹
🌼🍃 وَمَا بِکُمْ مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجَْرُونَ
ثُمَّ إِذَا کَشَفَ الضُّرَّ عَنکُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنکُم بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ🍃🌼
🌸🍃و آنچه از نعمت دارید، پس از خداوند است. (به علاوه) هرگاه نگرانى و بلا به شما رسد، تنها به سوى او ناله مىکنید.
اما همین که نگرانى و مِحنت را از شما برطرف کرد، ناگهان گروهى از شما نسبت به پروردگارشان شرک مى ورزند. (و عوامل و افراد دیگرى را در دفع بلا مؤثر مى دانند) 🍃🌸
{سوره ی نحل ، آیه ۵۳ }
💠 نکته ها :
«ضُر» به نگرانى گفته مى شود که از فقدان نعمت ناشى مى شود و «تجئرون» از «جؤار» به معناى ناله و استغاثه است.
مضمون این آیه در آیات دیگر قرآن نیز تکرار شده است، چنانکه در آیهى ۶۷ سوره اسراء مىفرماید: «و اذا مسّکم الضُّر فى البحر ضلّ من تدعون الاّ ایاه فلمّا نجاکم الى البّر اعرضتم و کان الانسان کفوراً» هرگاه در وسط دریا با خطرى مواجه شوید، جز او هر چه را در خیال خود مىخواندید، محو شود، ولى همینکه او شما را به خشکى رساند، روىگردان شده و کفران نعمت مىکنید.
پیامبراکرم مىفرماید: «من لم یعلم ان للَّه علیه نعمة الاّ فى مطعم او ملبس فقد قصر عمله و دنى عذابه»، هر کس نعمت خداوند را تنها در خوراک و پوشاک بداند، هم در عمل کوتاهى کرده و هم به قهر خدا نزدیک شده است.
💠 پیام آیه :
۱-نعمتهاى الهى را، نتیجه تلاش و تحصیل ومدیریّت خود، یا شانس و تصادف نپندارید. «ما بکم من نعمة فمن اللَّه»
۲- همه نعمتها، حتّى آنچه که در نظر شما ناچیز است، به اراده الهى به شما داده شده است. «من نعمة»
۳- هم نعمتها از اوست، هم در خطرها، تنها پناهگاه اوست. «فمن اللَّه ، الیه تجرون»
۴- بلا و سختى، خداپرستى فطرى را زنده مى کند. «اذا مسکم الضرّ فالیه تجرون»
۵ - انسان ضعیف است و با کوچکترین تماس سختى ومصیبت، درمانده مى شود. «اذا مسّکم...»
۶- نعمت ها از اوست، امّا سختى ها و ضررها از ماست. «نعمة فمن اللَّه، مسّکم الضّر»
۷- ایمان و استغاثه به خداوند، نباید موسمى و مقطعى باشد. «اذا کشف الضُّر...فریق منکم... یُشرکون»
۸ - رفاه وآسایش، زمینه ى غفلت از یاد خدا و شرک گرایى است. «کشف الضُّر ... یشرکون»
۹- توجّه به خدا، چون فطرى است عمومى است. «الیه تجرون»، امّا شرک تنها در مورد بعضى است. «فریق ...یشرکون»
۱۰- «کشف ضرّ» و برطرف شدن مشکلات را از هر قدرتى جز خدا بدانیم شرک است. «کشف الضُّر ... بربّهم یشرکون»
#آیه_های_نور
💠خادم
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
#ادمین_بانو
#صبحتبخیرمولایمن
🏝مهدی جان
در آشوب فتنه و بلا
عدهای تو را گم میکنند
و عدهای تو را پیدا میکنند ...
ما را
از عاشقان یابنده خود قرار بده!!🏝
⚘اَلسَّلامُ عَلَیْکَ فى آناءِ لَیْلِکَ وَاَطْرافِ نَهارِکَ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّةَ اللَّهِ فى اَرْضِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا میثاقَ اللَّهِ الَّذى اَخَذَهُ وَ وَکَّدَهُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَعْدَ اللَّهِ الَّذى ضَمِنَهُ
سلام بر تو در تمام آنات و دقایق شب و سرتاسر روز
سلام بر تو اى بهجاى مانده از طرف خدا در روى زمین،
سلام بر تو اى پیمان محکم خدا که از مردم گرفت و سخت محکمش کرد⚘(آلیاسین)
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
شبهه: ویژه دهه فجر
🔘 متن شبهه:
مگر انقلاب نکردید تا این دستبوسی ها نباشد پس چرا دست رهبر را می بوسید؟
در روایات آمده که بوسیدن دست کسی جایز نیست مگر پیامبر و وصی پیامبر.
🔆پاسخ شبهه:
1⃣ برخی ازاعمالی دو پهلو هستند. به عبارتی فعل یکی است ولی اشخاص و نیت ها، اعمال را متفاوت می کند.
🔹مثلا بریدن با چاقو توسط ارازل و اوباش و با نیت ضربه زدن می شود گناه، ولی بریدن توسط جراح با نیت جراحی و سلامتی می شود عمل نیک.
پس نیت ها و اشخاص همیشه در اعمال تاثیرگذار است.
2⃣ دست بوسیدن نشانه احترام و محبت است. همان طور که پدر و مادر ارزششان این قدر بالا است که بوسیدن دستشان جایز است، به همین اندازه و چه بسا بیشتر امام (ره) و مقام معظم رهبری یا بزرگان دیگر جایگاهشان نزد خیلی از افراد بالا است.
3⃣ به علاوه هیچ گاه امام ره یا رهبری به زور و جبر نگفته اند باید حتماً دستشان بوسیده شود، بلکه هر کسی که دوست داشته دست بزرگان دین را بوسیده، مثل خیلی ها که دستبوسی والدین را دوست دارند.
3⃣ پیشوای یک جامعه پدر جامعه است و اگر کسی از باب علاقه دست او را ببوسد اشکال ندارد.
4⃣ اشکال اینجا است شخصی اجبار کند یا دنبال این باشد که دست او را ببوسند، مثل شاه که در مراسمات رسمی، باید و اجبار بود خم می شدند و دستبوسی می کردند. آیا کسانی که دست شاه را می بوسیدند به خاطر محبت بود؟ یا به خاطر ترس، چاپلوسی، طمع، ترفیع درجه و...
5⃣ دست امام و رهبری را از روي عشق و علاقه می بوسند. دیدار های ایشان مثلا با خانواده های شهدا و جانبازان را نگاه کنید ایشان خودشان پیش قدم می شوند و دیگران را در آغوش می گیرند با روی گشاده نه با غرور .
6⃣ پس بوسیدن به نیت پرستش نباید باشد. اسلام گفته است که بوسیدن دست پدر و مادر و سادات اشکالی ندارد و حتی توصیه شده است.
برای نمونه امام صادق (ع) می فرمایند: "سر و دست كسي را نبايد بوسيد به جز رسول خدا، يا كسي كه با بوسيدن سر و دست او رسول خدا (ص)قصد و اراده شود.
( اصول كافي، ج۲)
7⃣ پس یک حکم استثنایی آمد:
جز رسول خدا يا كسي كه با بوسيدن او، رسول خدا اراده شود سادات فرزندان رسول خدا(ص) هستند، علما و پیشوایان دینی وارثان و محافظان دین اند.
8⃣ ولی فقیه حاکم شرع است و مشروعیتش را از حکم خدا و کلام معصوم می گیرد، چرا که امام صادق(ع)می فرمایند:
"رد و انکار حکم حاکم اسلامی رد و انکار ماست و رد و انکار ما رد بر خداست که حد شرک برخداست"
(کلینی ؛الکافی،ج۱).
9⃣ در نتیجه بوسیدن دست سید، عالم دین و ولی فقیه هیچ اشکالی ندارد اگر با بوسیدن آنها بوسیدن سر و دست رسول خدا (ص) قصد شود.
🔟 حضرت امام(ره) هم سید بود، هم ولی فقیه دینی، لذا بوسیدن دست ایشان یا سایر فقها و رهبر معظم هیچ اشکالی ندارد. ولی شاه ملعون نه سید بود، نه عالم دینی و نه حاکم اسلامی، بلکه عمله دست دشمن بود.
🔰جودوَکَرَمحضرتعلی(علیهالسلام)
حضرت علی(علیهالسلام) در مدینه باغی داشت که همه کس را آرزوی آن بود، و آن را به ده هزار دینار فروخت و جمیع [پول] آن را در مسجد به فقرا و مساکین بخش نموده به خانه آمد، در حالتی که وجه وعده ای غذا از آن نمانده بود. حضرت فاطمه(علیهاالسلام) گفت: تو می دانی که حَسَنین دو روز است که چیزی نخورده اند، و من و تو نیز همان حال داریم، از این باغ مرا یک رَطْلْ آرد جو نصیب نبود؟ گفت: جماعتی که ذِلّ سؤال در چهره ایشان مشاهده نتوانست کرد مانع آمدند که از آن چیزی به خانه آورم.
#ماه_رجب
#امام_علی_ع
#جودوَکَرَم_حضرت_علی_ع
#فضائلومناقبحضرتامیرالمؤمنین
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
🔰جودوَکَرَمحضرتعلی(علیهالسلام) حضرت علی(علیهالسلام) در مدینه باغی داشت که همه کس را آرزوی آن بو
🔰شجاعتحضرتعلی(علیهالسلام)
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) شجاع ترین خلق اللّه بود، ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه (ج 1، صص 29 و 28) می گوید: پادشاهان فرنگ و رومْ صورت آن حضرت را در عبادت خانه های خود کشیده اند و می کشند و به شمشیری که حمایل می کنند، نام او را نقش می نمایند و ملوک دیلم صورت او را در سینه های خود به جهت و واسطه فتح و نصرت و تیمن و تبرک می کشیده اند و در شمشیر پادشاهانْ صورت آن حضرت بوده است و کفار به هر مذهبی که باشند از نام او استمداد می جویند.
#ماه_رجب
#امام_علی_ع
#شجاعت_حضرت_علی_ع
#فضائلومناقبحضرتامیرالمؤمنین
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
💠گویند زنی زیبا و پاک سرشت به نزد حضرت موسی عليهالسلام، كليمالله، آمد و به او گفت: «ای پیامبر خدا، برای من دعا کن و از خداوند بخواه که به من فرزندی صالح عطا کند تا قلبم را شاد کند.»
حضرت موسی ع دعا کرد که خداوند به او فرزندی عطا کند. پس ندا آمد: «ای موسی، من او را عقیم و نازا آفریدم.»
حضرت موسی ع به زن گفت: «پروردگار میفرمایند که تو را نازا آفریده است.»
پس زن رفت و بعد از یک سال بازگشت و گفت: «ای نبی خدا، برای من نزد پروردگار دعا کن تا به من فرزندی صالح عطا کند.»
بار دیگر حضرت موسی دعا کرد که خداوند به او فرزندی ببخشد. دوباره ندا آمد: «من او را عقیم و نازا بیافریدم.»
موسی به زن گفت: «خداوند عزوجل میفرماید تو را نازا بیافریده.»
بعد از یک سال، حضرت موسی همان زن را دید در حالی که فرزندی در آغوش داشت.
از زن پرسید: «این نوزاد کیست؟»
زن جواب داد: «فرزند من است.»
پس موسی ع با خداوند صحبت کرد و گفت: «بارالها، چگونه این زن فرزندی دارد در حالی که تو او را عقیم و نازا آفریدی؟!»
پس خداوند عزوجل فرمود: «ای موسی هر بار که گفتم «عقیم»، او مرا «رحیم» میخواند. پس رحمتم بر قدر و سرنوشت پیشی گرفت
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
27.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ معنای #لا_صلاة_در_روایات چیست؟
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
🌹🌿🌹🌿🌹
🌿🌹🌿🌹
🌹🌿🌹
🌿🌹
🌹
|📄🙃 #تایم_رمان |
♥️ #رمان_عشق_با_طعم_سادگی
🖇 #قسمت_33
بازم دلم رفت برای خانومی گفتنش!
دستهاش جلو اومدو برای اولین بار روی موهام نشست ...موهایی رو که باز از روی حرص و
عصبانیت بهم ریخته بودم رو مرتب کردو برد زیر شال و من به جای بیقراری انگار بازم به آرامش
رسیده بودم!
دنباله شال روی شونه ام انداخت و من باهمه عشق نگاهش کردم و بچگانه گفتم: ممنون
لبخندی زد گرم گرم مثل گرمی آفتاب اول بهار که کنار نسیم سردو خنک لذت داشت وجودم و
گرم کرد!
_بریم توی خونه هوا سرده
بلندشد و من خاک پشت شلوارش رو تکوندم... نزاشت ادامه بدم و دستم رو گرفت و کشید تا بلند
بشم و قفل کرد انگشتهاش رو بین انگشتهام... امشب انگاری شب برآورده شدن آرزوهای من
بود!
_خلوت کردین ؟
هم زمان با هم به در ورودی نگاه کردیم و امیرمحمدی که با امیرسام بغلش و نفیسه کنارش آماده
رفتن بودن
امیرعلی_دارین میرین داداش؟
امیرمحمد نگاه از روی دستهای گره کرده ما گرفت_آره فقط اومده بودیم مامان بزرگ وبابابزرگ
رو ببینیم شام خونه بابای نفیسه دعوتیم!
نگاه نفیسه به من اصلا مثل سرشبی نبود انگاری زیادی دلخور بود به جای من! این اولین دیدار
رسمیمون بود بعد از جلسه عقدکنون ... عجب جاری بازیی شده بود امشب!
چند قدم نزدیکتر اومدن که لبخندی به صورت نفیسه زدم ...عادت نداشتم به دلخوربودن و
دلخوری!
_کاش میموندین برای شام؟
سلام به مامان بابا برسونین ...
یک تای ابروش از روی تعجب بالا رفت بابد انتظاراخم داشت از من
_ ان شالله یک فرصت دیگه !!
چشم بزرگیتون رو
بازم لبخند زدم و گونه سرخ و سفید امیرسام رو بوسیدم
_خداحافظ خوشگل خاله!
امیر محمد به لحن بچگانه و لوسم با امیرسام خندید و با یک خداحافظی از ما دور شدن و نگاه ما
هم بدرقه اشون کرد!
انگشتهام آروم با انگشتهای امیرعلی فشرده شد
_دلت بزرگه !
با پرسش چرخیدم به سمت صورتش تا منظورش رو بفهمم!
انگشت سردش نوازشگونه کشیده شد پشت دستم
_باهمه دلخوریت از حرفهایی که شنیده بودی
نزاشتی ناراحت بره با اینکه حق باتوبودو بی احترامی نکرده بودی!
از تعریفش غرق خوشی شدم و با یک نفس عمیق بلند نگاهم رو دوختم به آسمون سیاه و توی
دلم گفتم خدایا به خاطر کدوم خوبی اینجوری پاداشم دادی امشب! شکرت!
_ بیزارم از کینه هایی که بی خودی رشد می کنن و ریشه میدووندن و همه احساس قلبت رو می
خشکونن...
وقتی که میشه راحت از خیلی چیزها گذشت کرد!
لبخندی زدو دوباره انگشتهام بین دستش فشرده شد
_دستهات یخ زده بریم تو خونه!
https://eitaa.com/khademngoo
🌹🌿🌹🌿🌹
🌿🌹🌿🌹
🌹🌿🌹
🌿🌹
🌹
|📄🙃 #تایم_رمان |
♥️ #رمان_عشق_با_طعم_سادگی
🖇 #قسمت_34
با ورودمون به هال آروم دستهامون از هم جدا شدمتوجه چشم و ابرو اومدن عطیه شدم که طبق
معمول نگاهش زودتر از همه ما رو نشونه رفته بود به خصوص دستهامون رو! کنارش روی زمین نشستم و زانوهام رو بغل کردم انگار تازه متوجه سرمای بدنم میشدم واقعا حوالی لحظه هایی که امیرعلی بود همیشه هوا گرم بود و مطلوب به خصوص که امشب حسابی هم
گرمت می کرد لبخندها و نگاهی که داشت تغییر می کرد!
لرزش نامحسوسی کردم از این تغییر دمای یکهویی هوای سر بیرون و گرمای زیاد خونه!
عطیه_حقته ...آخه حیاطم جای کنفرانس گذاشتنه؟
دستهام رو به هم کشید،دست راستم که اسیر دست امیرعلی بودحسابی گرم بود
_چی میگی تو؟
چشمکی زدو بامزه گفت:میبینم جاری جونت حسابی رفته بود رو اعصابت؟
چشمهام و ریز کردم
_تو از کجا فهمیدی؟
نیشخندی زد
_از لبخندهای ژکوند نفیسه وصورت آتیشی تو!چیه درباره اشتباه تو که به امیرعلی جواب مثبت دادی صحبت می کرد؟
چشمهام گرد شد که خندید
_اونجوری نکن چشمهات رو قبل اینکه بیایم خواستگاریت این شازده
خانوم به مامان گفته بود بی خودی نیایم خواستگاری عمرا دایی یک یکدونه دخترش رو به ما بده!
باور نمی کردم نفیسه این حرفها رو به عمه گفته باشه بازم حرص خوردم و پوف بلندی کشیدم
_دخترخانوما میاین کمک
به عمه که توی چهارچوب در با سفره واستاده بود نگاه کردم و بلند شدم ...رفتم نزدیک و بی هوا
صورتش رو بوسیدم_چرا که نه!
مامان باسینی پر از کاسه های ترشی نزدیک شد و به اینکار بچگانه ام که عمه رو هم به خنده ای
با خوشحالی انداخته بود خندید ... بی هوا صورت مامان رو هم بوسیدم که عطیه تنه ای به من زد
_همچین بدم میاد از این دخترهای لوس خودشیرین
دهنش رو جمع کرد و بلند گفت: مامان بزرگ بیاین ببوسمتون تا این محیا جای من و تو قلب همه
اشغال نکرده
من هم همراه مامان و عمه خندیدم و دور از چشم مامان که همیشه اماده به خدمت بود برای دادن
درس اخالق و توبیخم برای رفتارهای بچگانه!... برای عطیه شکلکی درآوردم ولب زدم _حسود هرگز نیاسود!
البته از شکلکهای مسخره عطیه هم بی نصیب نموندم !
با بوق دوم صدای امیرعلی تو گوشی پیچید و اینبار اون زودتر سلام کرد
_سالم محیا خوبی؟ چیزی شده؟
از تو آینه به قیافه پنچرم نگاه کردم _سلام...حتما باید چیزی شده باشه من به آقامون زنگ بزنم
صدای خنده کوتاهش رو شنیدم که حتم دارم به خاطر لحن لوسم بود!
بی مقدمه گفتم: امیرعلی امروز اولین کلاسمه!
امیرعلی_خب به سلامتی!موفق باشی
لحن گرمش لبخند نشوند روی لبهام _استرس دارم
امیرعلی_ استرس؟چراآخه!؟
_از بس دوشب پیش محیط جدید محیط جدید کردی اینجوری شدم دیگه،چیکار داشتی خودم داشتم با خیال اینکه مثل مدرسه است و وقتی معلم میاد همه برپا می کنیم و بایه گروه سرودهماهنگ میگیم به کلاس ما خوش آمدید!
میرفتم دانشگاه دیگه،حالا ببین ترس انداختی به جونم!
خندید از ته دل و به شوخی گفت: محیا نکنی این کارو ها بهت می خندن اونجا مبصر ندارین بگه
برپا و برجاها یه بار تو نگی ها؟!
اینبار من خندیدم
_خیلی بدجنسی امیرعلی حالا شب میای دنبالم؟
کلاسم تا ساعت هشت و نیمه!
لحنش جدی شد_ ماشین ندارم می دونی که!
شیطون گفتم: میدونم یعنی نمیشه ماشین عمو احمدو بپیچونی بیای دنبالم
بازم خندید به شیطنتم ولی آروم
_باشه ببینم بابا لازم نداشت میام!
ذوق زده گفتم:مرسی امیرعلی عاشقتم
سکوتش و صدای نفسهاش که معمولی و آروم نبود بهم فهموند بازم سوتی دادم و بی مقدمه ابراز
علاقه کردم
اینبار خجالت نکشیدم مگه ابراز علاقه به شوهر هم مقدمه می خواست
_کار دیگه ای نداری خانومی؟
لحن مهربون و خانومی گفتنش بی شک نشونه ابراز علاقه بی پروای من بود_نه ممنون فقط برام
دعا کن راست راستی استرس دارم..
_استرس نداشته باش بی خودی! درسته محیطش با مدرسه فرق داره ولی همون محل یاد گرفتن
و علم آموزیه.چندتا صلوات بفرست آروم میشی
بی اختیار صلوات فرستادم زیر لب به همراه وعجل فرجهمی که هیچ وقت جا نمی انداختمش بعد
از صلوات!راست می گفت عجیب این ذکر آرامش میپاشید به روح و قلب آدم!
_ممنون امیرعلی واقعا آروم شدم،ببخشید مزاحمت شدم
_مزاحم نیستی برو ان شالله موفق باشی و یک روزی مثل امروز خوشحال باشی از گرفتن مدرکت
ذوق کردم از این دعای ساده اش که نشون میداد واقعیه و از ته قلب گفته!گاهی حتی باید ساده
دعا کرد!
_بازم ممنون و خداحافظ
امیرعلی_ خداحافظ موفق باشی
دکمه قطع گوشی رو که لمس کردم و تماس قطع شدنفس عمیقی کشیدم و گوشی رو به قلبم
چسبوندم و باز ذکر صلوات بود که زیرلبی می گفتم!
راست می گفت امیرعلی محیط دانشگاه فرق داشت سلب میشد از آدم اون آزادی و شیطنتهای
دخترونه ای که توی مدرسه بود!! اینجا باید خانوم میبودی،وقتی هم که خانوم باشی دیگه هر
نگاهی هرز نمیره روت
باورود استاد وبلند شدن همه به احترامش یاد صح
🌹🌿🌹🌿🌹
🌿🌹🌿🌹
🌹🌿🌹
🌿🌹
🌹
|📄🙃 #تایم_رمان |
♥️ #رمان_عشق_با_طعم_سادگی
🖇 #قسمت_35
بی اختیار لبخند جاخوش
کرد کنج لبم و باهمه وجود دعا دعا می
کردم بعد از دوروز ندیدن امیرعلی امشب بتونم ببینمش
به هوای این تاریکی شب و کلاسی که اینموقع تموم میشد!
نگاهم رو چرخوندم و روی ماشین عمو احمد ثابت نگهش داشتم و تقریبا پرواز کردم سمت
ماشین معلوم نبود از کی امیرعلی منتظرمه که به صندلی تکیه داده بودو چشمهاش بسته بود!
روی صندلی کمک راننده جا گرفتم و با همه وجودم گفتم:سلام
چشمهاش بازشدو لبخندی زد _سلام کلاس خوب بود؟
با خنده سرم رو به دوطرف تکون دادم_ای بدنبود
نگاهی به ساعت ماشین کرد و بعد استارت زد_کلاست خیلی دیر تموم میشه ...نباید همچین
کلاسی رو برمیداشتی که به شب بخوری
این یعنی دل نگرانم بود دیگه؟!
منم دوست ندارم ولی ترم اول, خود دانشگاه برات انتخاب واحد میکنه
_راست می گی حواسم نبود!
_البته میتونم حذف بکنم درسهایی رو که نمی خوام...
بعد هم مغموم گفتم: اگه به من بود همه کلاسهای کله سحرو نصفه شب رو حذف می کردم
خندید_اونوقت فکر کنم یک هفت هشت سالی طول بکشه لیسانس بگیری!
همونطور با صورت درهمم سر تکون دادم _بهتر...مگه حتما باید سر چهارسال تمومش کرد
انگار چیزی یادم افتاده باشه بی هوا چرخیدم و ذوق زده دستهام رو بهم کوبیدم_راستی امیرعلی
ممنون که اومدی
چشمهاش گرد شد و من به قیافه ترسیده ومتعجبش خندیدم و بعد لب چیدم_خب چیه ؟!
با خنده سرتکون دادولی سکوت کرد...بقیه مسیر توی سکوت گذشت اما من عجیب دوست داشتم
همین سکوت رو کنار امیرعلی!
با توقف ماشین نگاهم رو از روبه رو گرفتم_ممنون نمیای خونه؟
کمی روی صندلیش چرخید روبه من _نه ممنون سلام برسون
دستم رو جلوبردم تا باهاش دست بدم که فقط به دستم نگاه کرد
اعتراض آمیز گفتم: امیرعلی
_ببین محیا چیزه!!
https://eitaa.com/khademngoo
هدایت شده از مصطفی محجوب
#ارسالی_مخاطب
پویش بزرگ #پرچم_افتخار 🇮🇷
ارسالی از: علیرضا علیجان
شهر #قم
🔹شما هم با پیوستن به این پویش و نصب پرچم بر سر در منزل خود، و ارسال عکس آن برای ما، به قید قرعه جایزه بگیرید😍...👇
👉 @Zeytoon_313
👉 @Zeytoon_313
👉 @Zeytoon_313
📌توضیحات و شرایط کامل را در پیام پین شده در کانال مطالعه کنید.
#دهه_فجر
#گروه_فرهنگی_زیتون
@zeytoon_mahjoob
هدایت شده از مسجد جامع الغدیر 🇵🇸
#پویش | #ایران_قوی 🇮🇷
💠 نازنین فاطمه قراباغی
🎈 #دهه_فجر مبارک باد 😍🎉
@masjed_alghadir_birjand
📲 پویش ما رو به دوستانتون هم معرفی کنید.