🔴 #حجاب از دیدگاه رهبری
🔸عظمت زن به این نیست که بتواند چشم مردها را، هوس هوسرانان را به خودش جلب کند؛ این افتخاری برای یک زن نیست؛ این تحقیر زن است.
🔸عظمت زن آن است که بتواند حجب و حیا و عفاف زنانه را که خدا در فطرت زن به ودیعه نهاده است؛ حفظ کند.
مهربان معبودم
شب خود و دوستانم را
به تو میسپارم
آرزوهایم زیاد است
اما نابترین آرزویم نعمت سلامتیست
برای همه عزیزان و هموطنانم
✨🌸✨صبور باشیم✨🌸✨
مشکلات هم تاریخ انقضاء دارند
سحر نزدیک است
امشب براتون
سلامتی آرزو میکنم
ان شاءالله همیشه
سلامت و شاداب باشید
شـ🌙ـب بخیـر دوستـان🌟
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
روز بزرگداشت دانشمند شهير امامی
《خواجه نصير الدين طوسی》
ابو جعفر محمد بن محمد معروف به
خواجه نصیرالدین طوسی و ملقب به
استاد البشر و محقق طوسی در سال
۵۹۷ قمری در طوس به دنیا آمد
وی در ابتدا علوم عقلی و نقلی
و حكمت مشاء را آموخت
و در سالهای بعد ریاضیات، فقه، فلسفه
نجوم و ادبیات را خواند به طوری كه
در علوم روز به تبحر و استادی تمام رسيد
وی چند سال پس از واقعه حمله سپاهيان
چنگيزخان مغول به قلعه اسماعيليه پناه برد
و در آنجا نيز از تألیف و نگارش باز نايستاد
با غلبه سپاه مغول بر اسماعيليان
خواجه نصيرالدين به خدمت هلاكوخان
مغول پيوست و با استفاده از نفوذ خود
از كشتار مردم و دانشمندان و تخريب آثار
فرهنگی و علمی و غارت شهرها و روستاها
جلوگیری نمود
پس از فتح بغداد و سقوط عباسیان
خواجه نصير مأموریت يافت تا رصدخانه
مراغه را ترتيب دهد
او جماعتی از رياضيدانان بزرگ گرد آورد
و كار احداث رصدخانه را در سال ۶۵۷ قمری
آغاز كرد
خواجه با اين كار عالمان بزرگ زمان را
كه پراكنده بودند در یک مكان جمع كرد
و همچنين كتابخانهای عظيم در محل
رصدخانه مراغه احداث نمود
اين عالم سترگ برای تهيه كتابهای
مورد نظر كتبی از بغداد، شام و شمال آفريقا
و اطراف و اكناف ایران فراهم نمود
و كتابخانهای با بيش از چهارصد هزار
جلد كتاب ايجاد كرد
عمر خواجه از اين پس در خدمات علمی گذشت
خواجه نصيرالدين یکی از بزرگتربن
بنيانگذاران كلام شيعه و پيشاهنگ بزرگ
فلسفه مشّاء بود و ضمن تائید حكمت ابنسينا
به شرح مشكلات اشارات پرداخت
وی همچنين آثار متعددی را در علوم
مختلف به نگارش درآورد كه اخلاق ناصری
تجريد العقايد، ذيج ايلخانی، اوصاف الاشراف
اساسُ الاقتباس و تذكرة نصیریه
و بيش از شصت اثر ديگر در اصول دين
اخلاق، منطق، هندسه، هيئت، نجوم
و عروض و شعر از آن جملهاند
خواجه نصيرالدين سرانجام در سال
۶۷۲ در ۷۵ سالگی شانزده سال پس از
تأسیس رصدخانه درگذشت و در كاظمين
به خاک سپرده شد
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
سـلام همراهان گرامی🌷
روزتــون بخیـر و شـادی
جمعـهها کانال تعطیل میباشد
میتونید از مطالب بالا استفاده کنید
ان شاءالله در کنار خانواده و عزیزانتون
لحظههاتون پر از شادی و آرامش باشه
در پنـاه خـدای مهـربان🌹🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃جمعـهها بهـار صلوات هست
دهانمـان را خوشبـو کنیـم
به ذکر شریـف صلـوات
بر حضـرت محمـد ﷺ
و خانـدان مطهـرش🍃🌸
(🌸)اَللّهُـمَّ
✨(🌸)صَـلِّ
🌸✨(🌸)عَـلىٰ
✨🌸✨(🌸)مُحَمَّـدٍ
🌸✨🌸✨(🌸)وَ آلِ
✨🌸✨🌸✨(🌸) مُحَمَّـدٍ
🌸✨🌸✨(🌸)وَ عَـجِّلْ
✨🌸✨(🌸)فَرَجَهُـمْ
🌸✨(🌸)وَ اَهْـلِکْ
✨(🌸)اَعْدَائَهُـمْ
(🌸)اَجْمَعِیـن
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
هدایت شده از گالری مکرمه شاپرک🦋
اویز گلدون طرح گره نخودی
مناسب برای گلدان های گرد و بزرگ
قیمت با احترام ۱۵۰۰۰۰ ت
فروش هنرهای دستی مکرومه بافی بانو جان
لینک کانال برای حمایت @macrumetabib
https://wa.me/message/NRLPI2X44EHPN1
بزن رو لینک و وارد واتساپم شو و سفارش بده 😍
هدایت شده از گالری مکرمه شاپرک🦋
دیوار کوب زیبا
قیمت با احترام ۳۵۰۰۰۰
فروش هنرهای دستی مکرومه بافی بانو جان
لینک کانال برای حمایت @macrumetabib
https://wa.me/message/NRLPI2X44EHPN1
بزن رو لینک و وارد واتساپم شو و سفارش بده 😍
چندمین روز از ماه، متولد شده اید؟!
1) خیلی کنجکاوید
2) متعادل و دوست داشتنی
3) رفتارتان دیگران را به اشتباه می اندازد
4) پیش از عمل کردن فکرمیکنید
5) از تغییر لذت میبرید
6) بسیار بخشنده اید
7) خیلی به تغییرات حساسید
8) شخصیت شاد و رفتار دوستانه ای دارید
9) نمیدانید چگونه باید خود واقعیتان را نشان دهید
10) فرد مسئولی هستید
11) بخشنده و دارای روحیه ای لطیف هستید
12) شما پر انرژی و شوخ طبع هستید
13) فردی صادق و ساده گیر هستید
14) گاهی اطرافیانتان را فراموش میکنید
15) دوست دارید در مرکز توجه باشید
16) حس ششم بی نظیر
17) اصلا فضول نیستید
18) فوق العاده ارام و باشخصیت
19) مدیر درجه یک
20) زیادی همه چیز را جدی میگیرید
21 ) شما کنجکاو هستید
22) انسان بی نظیری هستید
23) هرگز آنگونه که دیگران می خواهند زندگی نمیکنید
24) بسیار مثبت نگر
25) هدفمند و جدی
26) به تغییرات مثبت پاسخ میدهید
27) گاهی بدبین و بسیار حساس
28) به راحتی می توانید موفق شوید
29) به حس ششم خود اعتماد کنید
30) دوست دارید همسرتان در کنترلتان باشد
31) اعتماد بنفس بالا🍀🗞
هدایت شده از آرشیو دعاهای سحرگاه
4_5839471349919123212.pdf
164.7K
حتماهمه بخونن
مخصوصااونها که مشکل دارندیادلشون میخواد زندگیشون معنی وشیرینی پیدا کنه...
#نماز شب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃
یک روز دیگر
یک برکت دیگر
و فرصت دیگر برای زندگی
خدایا تو را سپاس
بخاطر روزی دیگر و آغازی نو
با نام تو آغاز میکنیم
🌸 خـدایـا بـه امیـد خـودت 🌸
💠خادم
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
#ادمین_بانو
🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🔹🔶🔹🔶🔹
🔶🔹🔶🔹
🔹🔶🔹
🔶🔹
🌼🍃 وَمَنْ يَكْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّمَا يَكْسِبُهُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا🍃🌼
🌸🍃هر که گناهی کند به خود زیان رسانده، و خدا دانا و کارش از روی حکمت است. 🍃🌸
{سوره ی نساء ، آیه ۱۱۱ }
💠 نکته ها :
گناه که تجاوز از مرز قانون الهى است، صفاى دل و تقواى روح و عدالت را از بین مىبرد واین بزرگترین خسارت است. علاوه بر آنکه در نظام هستى و سنّت هاى الهى، نتیجه ظلم به مردم، دیر یا زود به خود ظالم مى رسد. «فانّما یکسبه على نفسه»
💠 پیام آیه :
۱- هر گناهى در روح و جان انسان، اثر مستقیم دارد. «یکسبه على نفسه»
۲- انسان مجبور نیست وگناه را با سوء اختیار واراده خود انجام مى دهد.«یکسب»
۳- آنچه در روح اثر سوء دارد، نیّت سوئى است که گناه را به دنبال دارد، نه صرف عمل بى قصد. «یکسب»
۴- در بازگرداندن آثار بد گناه به گناهکار هیچ خطائى رخ نمىدهد و کارى حکیمانه است. «علیماً حکیماً»
۵ - کار حکیمانه مشروط به آگاهى و علم است. «علیماً حکیماً»
#آیه_های_نور
💠خادم
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
#ادمین_بانو
#صبحتبخیرمولایمن
🏝هرصبح
وقتی در هجوم دلواپسیها
بیدار میشوم،
دلم را روی دستان یاد شما
میگذارم و آرام میشود
مثل پرندهای که
به لانه بازمیگردد...
من در پرنیان مهر شما،
پرامید و خوشبختم...
شکر خدا که
شما را دارم....🏝
⚘وَاَشْهَدُ اَ نَّکَ حُجَّةُ اللَّهِ اَنْتُمُ الاَْوَّلُ وَالاْ خِرُ وَاَنَّ رَجْعَتَکُمْ حَقُّ لا رَیْبَ فیها...
و گواهی میدهم که تو حجت خدایی، شمایید اول و آخر و مسلماً بازگشت شماحق است که شکی در آن نیست⚘(آلیاسین)
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#سلام_امام_زمانم
#السلام_علیک_یا_اباصالح_المهدی_عج
💠خادم
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
#ادمین_بانو
🔆 متن شبهه:
زنگ خطر برای یک ملت عواقب قرارداد بسیار بدتر از چیزی ست که فکرکنیم و یک مقام امنیتی که نمیتواند نامش را فاش کند میگوید : هرچه باشد ما ایرانی هستیم و غیرت به خاک نمیگذارد سکوت کنیم ولی ما چند نفر مخالف بودیم اما کاری از دست مان برنیامد
تنها کار ما برای کشور بیداری مردم است
وی می گوید : فریب عادی انگاری صداوسیما را نخوریم در قرارداد چین همین موضوع کافی ست که جمهوری اسلامی مفاد و متن آن و جزییات را کاملا پنهان کرده است اگر حیله ای در کار نبود پنهان کاری هم نیاز نبود
ورود ۳۰۰۰۰ سرباز چین به کشور یعنی دقیقا اشغالگری... ( متن شبهه خلاصه شده)
🔆 پاسخ شبهه:
1️⃣ روسیه و چین با صنعت صلحآمیز هستهای ایران مشکل ندارند. در بوشهر با ما همکاری دارند. اما آمریکا و اروپاییها ۲۰ سال است دارند میگویند حتی حق نصب یک سانتریفیوژ را هم ندارید بساط هستهای خود را جمع کنید والّا یا حمله نظامی میکنیم یا در تأسیسات هستهای خرابکاری راه میاندازیم.
2️⃣ روسیه و چین با موشکهای پیشرفته دفاعی ایرانی مشکلی ندارند. حتی حاضر به همکاری نظامی و فروش S300 و S400 هستند. ولی آمریکا و سه کشور اروپایی روی برد موشکهاو پهپادهای ما و اینکه بالستیک و غیربالستیک باشند مسئله دارند وبا کمترین آزمایشات موشکی ما واکنش نشان میدهند . آنها به دنبال تحریم تسلیحاتی ایران نیز هستند.
3️⃣ روسیه و چین به دنبال روابط با احترام متقابل و حفظ منافع مالی دو طرف هستند اما آمریکا و اروپا با راهاندازی جنگ رسانهای دنبال تحریک اقوام و مذاهب و ایجاد آشوب و تجزیه ایران و تغییر رژیم هستند.
4️⃣ آمریکا و سه کشور شرور اروپایی ۴۰ سال است ملت ایران را تهدید و تحریم و تحقیر میکنند حتی جلوی ورود داروی مورد نیاز بیماران خاص را میگیرند. اما روسیه و چین نفت ایران را میخرند و یک منفذ تنفسی برای ملت ایران برای خنثی کردن تحریمها پدید آوردهاند.
5️⃣ روسیه و چین با تهدید به وتو در شورای امنیت سازمان ملل، تحریمهای تسلیحاتی ایران را لغو کردند. اما آمریکا و سه کشور اروپایی با تهدید دیگر اعضای شورای امنیت دنبال تحریم تسلیحاتی ایران بودند.
6️⃣ آمریکا و سه کشور اروپایی با ۲۶۰ کانال تلویزیونی و ماهوارهای شبانهروز ایران را بمباران تبلیغاتی میکنند و در برنامههای تلویزیونی خود آموزش نظامی میدهند که مردم چگونه به خیابانها بریزند و شورش کنند. اما در روسیه و چین حتی یک کانال تلویزیونی و رادیویی علیه ایران فعالیت ندارد.
7️⃣ آمریکا و سه کشور اروپایی پناهگاه منافقین ، سلطنتطلبها ، ضدانقلاب ، دزدها و غارتگران ملت ایران شده است./ پولهای ما را بلوکه کردند/ اما روسیه و چین نهتنها پذیرای ضدانقلاب نبودند بلکه با حمایت از ملت و دولت ایران در مجامع جهانی کارنامهای روشن از یک روابط معقول و متعارف و مشروع از خود به جای گذاشتند.
8️⃣ آمریکا و سه کشور شرور اروپایی با حمایت و ساخت القاعده و داعش دنبال تجزیه کشورهای اسلامی و انهدام ارزشهای الهی و با خاک یکسان کردن حرمین ائمه و بزرگان شیعه در عراق و سوریه بودند. آنها قصد داشتند پس از فتح عراق و سوریه توسط داعش به ایران حمله کنند! صدها تن از جوانان ایران در مبارزه با داعش در عراق و سوریه برای حفظ امنیت ملی در مصاف با آمریکا و ارتش ناتو به شهادت رسیدند اما روسیه در سوریه در کنار رزمندگان ما ظاهر شد و چین با مداخلات نظامی آمریکا و اروپا در غرب آسیا مخالفت کرد.
9️⃣ آمریکا و شرکای اروپایی او دورتادور ایران پایگاه نظامی درست کردند و مرتب ملت ایران را تهدید نظامی میکنند و عوامل و نفوذیهای آنها در داخل مشغول ترور و خرابکاری هستند. اما روسیه و چین نهتنها اطراف ما.. و در مرزهای ما آرایش نظامی و جنگی ندارند بلکه همکاری نظامی دارند و مانور مشترک برگزار می کنند و با قدرتیابی ایران و نفوذ منطقهای تهران و پیشرفتهای نظامی ایران نهتنها مشکلی ندارند،بلکه از آن استقبال هم میکنند و ایران قدرتمند را در مرزهای همکاریهای خود لازم میدانند.
🔟 چین و روسیه با پیشرفتهای علمی ایران مشکلی ندارند با صنعت ساخت ماهواره و پرتابگر آن نهتنها مشکل نداشتند گاهی همکاریهایی هم داشتند اما آمریکا و سه کشور اروپایی با پیشرفتهای علمی ایران با چشم حقد ، حسد و حقارت نگاه میکنند. هر موشک ماهوارهبر یا هر ماهوارهای را که پرتاب کردیم شروع به جوسازی و سیاهنمایی علیه پیشرفتهای علمی جوانان ایران کردند.
13.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌾 فهم عمیق دین
#استاد_خیرآبادی
🌹🌿🌹🌿🌹
🌿🌹🌿🌹
🌹🌿🌹
🌿🌹
🌹
|📄🙃 #تایم_رمان |
♥️ #رمان_عشق_با_طعم_سادگی
🖇 #قسمت_60
گریه ام کمتر شد
-بهتری خانومم ؟!
با صدای دورگه ای گفتم:
_خوبم
آروم من و از خودش جدا کرد
– ببین با چشمهات چیکار کردی؟
دست کشید روی گونه هام و اشکهام و پاک کرد
_آخه با این حال و روزت چطوری ببرمت خونمون
...جواب مامانم و چی بدم ؟
بازم تکرار کردم
-خوبم !
پوفی کرد
- معلومه ...یه دقیقه بشین الان میام
با پیاده شدن امیرعلی چشمهام رو بستم ...
دیگه توانی تو بدنم نمونده بود!
- بچرخ صورتت رو آب بزنم!!
نگاه گیجم رو دوختم به امیر علی که در سمت من رو باز کرده بود و با یک شیشه آب معدنی منتظر
نگاهم می کرد
پاهای سستم رو بیرون از ماشین گذاشتم و خم شدم ...
مشت پر آب امیرعلی نشست روی صورتم
...سردی آب شکه ام کرد و نفسم رفت
-یخ زدم امیر علی!
دستش مثل یک نوازش کشیده میشد روی صورتم
-از عمد آب سرد گرفتم ...حالت و بهتر میکنه!
دوباره مشتش رو پر آب کردو به صورتم پاشید و بعد هم آب ریخت روی دست هام ... باد سردی که به صورت خیسم می خورد حالم و بهتر میکردمثل یک شک بود برام که احتیاج داشتم بهش!
-بهترشدی ؟
با تشکرو یک لبخند مصنوعی در جواب نگاه منتظر امیرعلی گفتم :
آره خوبم
-میخوای بری عقب دراز بکشی؟
به نشونه منفی سر تکون دادم و پاهام رو آوردم تو ماشین
-نه می خوام کنارت باشم
لبخندی به صورتم پاشیدو بابستن در؛ ماشین و دور زدو پشت فرمون نشست
سرم حسابی بی هوا بود و امیر علی زیر چشمی نگاهش به من...چشمهام رو با انگشت اشاره و
شصتم فشار دادم
– میشه سرم و بزارم روی پات؟؟!
با تعجب نگاهم کرد
- اینجا؟
به جای جواب چرخیدم و سرم و روی پاش گذاشتم ...
-اینجا اذیت میشی محیا بهت گفتم برو عقب
صدام بازم لرزید توجه نکردم به حرفش
-پات اذیت میشه؟
- نه چشمهات و ببند ...سرت درد می کنه؟
فقط سر تکون دادم و امیر علی مشغول رانندگی شد...
عطیه مشکوک چشمهاش و ریز کرد
– گریه کردی؟ باز با امیر علی بحثت شده؟ چیزی گفته؟
بی حوصله گفتم:
_بی خیال عطیه مهلت جواب دادن هم بده
یک تای ابروش و داد باالا
– خب بفرمایین ببینم چیه؟
کف اتاق امیر علی باهمون چادر دراز کشیدم
–هیچی ...
عطیه- آره قیافه ات داد میزنه چیزی نیست ...
امیرعلی کجاست میرم از اون بپرسم
-جون محیا بی خیال شو..
بالاخره رضایت دادو اومد توی اتاق
- از زیر دست مامان بابا فرار کردی از جواب پس دادن به من
نمی تونی
سرگیجه داشتم ...
چشمهام رو فشار دادم روی هم...
هول هولکی باعمه و عمو سلام احوال پرسی
کرده بودم تا به حال و روزم شک نکنن ولی عطیه تیز بود!
-چی شده محیا؟؟!
#ادامه_دارد...
https://eitaa.com/khademngoo
🌹🌿🌹🌿🌹
🌿🌹🌿🌹
🌹🌿🌹
🌿🌹
🌹
|📄🙃 #تایم_رمان |
♥️ #رمان_عشق_با_طعم_سادگی
🖇 #قسمت_61
با صدا امیر علی نیم خیز شدم
- هیچی!
عطیه مشکو ک پرسید
-چی شده امیرعلی؟خانومت که جواب پس نمی ده...
نکنه دختر دایی ام رو
دعوا کرده باشی!...
امیر علی خندید ولی خوب میدونستم خنده اش مصنوعیه چون چشمهاش داد میزد هنوز نگران منه!
– اذیتش نکن بی حوصله است
عطیه
- اونوقت چرا؟!
امیرعلی کلافه پوفی کردکه من آروم گفتم:
_اگه دهن لقی نمی کنی من با امیرعلی رفتم غسالخونه
هین بلندی گفت و چشمهاش گرد شد و داد زد
-دیوونه شدی؟
دستم و گرفتم جلوی بینیم
- هیس چه خبرته...
دیوونه هم خودتی!
عطیه سرزنشگر رو به امیرعلی گفت:
این مخش عیب برمیداره تو چرا به حرفش گوش کردی ؟
-من ازش خواستم
عطیه
–تو غلط کردی
امیرعلی اخطار آمیز گفت:
_عطیه!!!
عطیه
- خب راست می گم نمی بینی حال و روزش و؟!
امیر علی خم شدو کمک کرد چادرم و در بیارم
-خوبم عطیه شلوغش نکن فقط یکم سرگیجه دارم بهم یک لیوان آب میدی؟
نگاه خصمانه و سرزنش
گرش و به من دوخت و بیرون رفت
امیر علی روی دوپاش جلوم نشست و دکمه های مانتوم رو باز کرد و مقنعه ام رو از سرم
کشید...
نگاهش روی گردنم ثابت موند:
-چیکار کردی با خودت محیا؟!
نگاهم روچرخوندم تا گردنم رو ببینم ولی نتونستم ...
انگشتش که نشست روی گردنم با حس
سوزش خودم و عقب کشیدم و یادم افتاد اون موقعی که احساس خفگی می کردم چنگ انداختم
به گلوم!
نگاهش سرزنشگر بود که گفتم: اول هوای اونجا خیلی خفه بود ...من...
با لحن ملایمی گفت:
_قربونت برم آخه این چه کاریه کردی؟!
آروم لب زدم
_خدا نکنه ...
با بلند شدن صدای اذون که نشون میداد وقت نماز ظهره ...
دستم رو کشید تا بلند بشم
-پاشو وضو بگیر نماز بخون دلت آروم میگیره
کنار شیر آب نشستم و به صورتم آب پاشیدم ...
نسیم خنک موهام و به بازی گرفته بود...حالم خیلی بهترشده بود
به سادگیِ
جمله دوستت دارم بودکارای امیرعلی..
-اونجا چرا باباجان برو آشپزخونه وضو بگیر سرما می خوری!
لبخندزدم به عمو احمدی که سجاده به بغل می رفت تا توی هال نماز بخونه
– همینجا خوبه ..
آب خنک بهتره عمو با لبخند مهربونی در هال و باز کرد
- هر جور راحتی دخترم ...
التماس دعا!
-چشم شماهم منو دعا کنید!!
حتما بابایی گفت و در هال رو بست ...
انگشت اشاره ام رو امتداد دماغم کشیدم تا فرق باز کنم...
عطیه همیشه به این کار من میخندید و مامان می گفت خدابیامرز مامان بزرگمم همینجور فرق
باز می کرده برای وضو... !!
یاد مامان بزرگ دوباره امروز رو یادم آورد ...
سرم و تکون دادم تا بهش فکر نکنم ...
ولی با دیدن صابون سبزو پرکف کنار شیر دوباره تخته غسال خونه و صابون پرکفی که اونجا بود یادم اومد ...!
معده ام سوخت و مایع ترش مزه و زرد رنگی رو بالا آوردم ...
صدای هول کرده عمه رو شنیدم...
-چیه عمه؟چیشدی؟!
نمیتونستم خودم رو کنترل کنم و همونطور عق می زدم..
عمه شونه هام رو ماساژمی داد
-بیرون چیزی خوردی؟ نکنه مسموم شدی ؟
با خودم گفتم کاش مسمومیت بود!
بهتر که شدم آب پاشیدم به صورتم
-خوبم عمه جون ببخشید ترسوندمتون!!
شروع کردم به آب کشیدن دور حوضچه
-نمی خواد دختر پاشو برو تو خونه رنگ به رو نداری!
- نه نه خوبم ...
میخوام وضو بگیرم!!
https://eitaa.com/khademngoo
🌹🌿🌹🌿🌹
🌿🌹🌿🌹
🌹🌿🌹
🌿🌹
🌹
|📄🙃 #تایم_رمان |
♥️ #رمان_عشق_با_طعم_سادگی
🖇 #قسمت_62
عمه:
_ مسموم شدی؟!!
نگاه دزدیدم از عمه
- نمی دونم از صبح زیاد حالم خوب نبود
عمه
_جوشونده می خوری؟
جوشونده حالم مگه با جوشونده های ضد تهوع عمه خوب میشد؟ !
-اذیت نشین بهترم!
عمه رفت سمت آشپزخونه
- چه تعارفی شدی تو الان برات درست میکنم!!
کلافه نفس کشیدم چه بد بود نقش بازی کردن !
چادر رنگی رو روی سرم مرتب کردم و زیر لب اذان و اقامه می گفتم
امیرعلی نماز بسته بودو
من با نگاهم قربون صدقه اش می رفتم...
دست هام رو تا نزدیکی گوشم بالا آوردم...
یاد کردم بزرگی خدا رو و نماز بستم....
با بسم الله گفتنم انگار معجزه شدو همه وجودم آروم!
نمازم که تموم شد سجده شکر رفتم و با بلند شدنم امیر علی جوشونده به دست رو به روم و نزدیک نشست...!!
-قبول باشه!
لبخندی زدم
–ممنون قبول حق
اخم ظریفی کرد
-حالت بد شد؟
-چیز مهمی نبود عمه شلوغش کرد
دل نگران گفت:
چرا صدام نزدی؟
خوشحال از دل نگرانی های امروزش گفتم:
_ خوبم امیرعلی باورکن!!
– مطمئن باشم ؟؟
سرم و چرخوندم
–آره مطمئن مطمئن ...مرسی که هستی و دل نگران !
نگاهش رو به چشمهام دوخت موج میزد توی چشمهاش محبت! ...
-نمازت رو بخون ...
جوشونده رو هم بخور!!
شب شده بود و من با چادر بعد خوندن نماز عشا بی حال کف اتاق افتاده بودم ..
نهار نتونسته بودم بخورم و خدا رو شکر عمه گذاشته بود به پای مسمومیتم ...
ولی چشم غره های عطیه که به من و
امیر علی می رفت نشون میداد که میدونه چرا نمی تونم نهار بخورم !...
فکر می کردم توی معده
ام یک گوله آتیشه ...
معده ام خالی بودولی همش بالا می آوردم ...
فشارم پایین بود و همه رو دل
نگران کرده بودم به خصوص امیرعلی رو که همش زیرلب خودش و سرزنش می کرد!!
امیر علی وارد اتاق شدو تلفن همراهش رو گرفت سمتم
–بیا مامانته...
گوشی رو به گوشم چسبوندم صدام لرزش داشت به خاطر حال خرابم
- سلام مامان!!
صدای مامان نگران تر از همه
- سلام مامان چی شده؟؟
بیرون چیزی خوردی؟
-نه ولی حالم اصلا خوب نیست!
-صبحم که میرفتی رنگ به رو نداشتی مادر...
چشمهام رو که از درد معده روی هم فشار میدادم و باز کردم ...
امیرعلی تو اتاق نبود...
بازم بغض کردم
_ مامان میاین دنبالم؟
-نه مامان عمه ات زنگ زد اجازه خواست اونجا بمونی طفلکی امیرعلی خیلی دل نگرانته...
دوست داره پیشش باشی خیالش راحت تره ...
شب و بمون با اون حال خرابمم خجالت کشیدم
ولی یک حس خوبی هم داشتم...
_آخه...!
-آخه نیار مامان بمون ...
امیرعلی شوهرته دخترم این که دیگه خجالت نداره
دلم ضعف رفت برای این صحبتهای مادر دختری که مثل همیشه از پشت تلفن هم مامان درک کردحالم رو ...
بی هوا گفتم:
_دوستتون دارم مامان!
مامان خندید
_منم دوستت دارم ...
کاری نداری؟!
-نه ممنون!
مامان
- مواظب خودت باش سلامم برسون
چشم آرومی گفتم و بعد خداحافظی کردم و تماس قطع شد...
آهسته دستم رو پایین آوردم و
نگاهم روی تلفن همراه ساده و معمولی امیرعلی موند!
با صدای باز شدن در اتاق سربلند کردم و امیر علی اومد تو اتاق و کنارم نشست:
-چیزی می خوری برات بیارم؟!!
به نشونه منفی سر تکون دادم و خجالت زده گفتم:
_ببخشید دست خودم نیست نمی دونم چرا اینجوری شدم،همش توی ذهنم...
نزاشت ادامه بدم:
– چرا ببخشید؟! درک میکنم حالت رو
عزیزِمن خودم هم اینجوری بودم فقط یکم خوددارتر...
سرم و به شونه اش تکیه دادم
- تو خواستی من شب اینجا بمونم؟؟
دست کشید به موهاش
-آره ...ناراحت شدی؟!
-نه ...فقط خجالت می کشم!
خنده کوتاهی کرد
–قربون اون خجالتت بشه امیرعلے!
https://eitaa.com/khademngoo