eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.8هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.3هزار ویدیو
161 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام جوایز مسابقات ۲۲ بهمن هست که با تاخیر واریز شد از همه بابت تاخیر در واریز عذر میخوایم
هر کس از برندگان که مونده اعلام کنه که جوایزشون پرداخت بشه @banooy_mohajer_62A62 در ضمن برندگان شعرخوانی و کلیپ سازی تا شب اعلام میشه با تشکر
شیطان بیکار ننشسته، دائم در تلاش هست تا افکار و امواج منفی برات ارسال کنه، تو نباید به اون امواج منفی، اهمیت بدی. اون فکر گناه از طرف تو نیست، بلکه از طرف شیطانه و مطمئن باش اگر چند دقیقه تحمل کنی بهش بهاء ندی، میره 🌷 ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍📣 : ⛳️ 🏡 🔵 بازی جذاب دوز باچشم بسته ✅اهداف این بازی :👇👇 🌀افزایش دایره لغات ذهن کودک 🌀تقویت روحیه همکاری وتعاون 🔴بالابردن دقت و تمرکز ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 💠 دیروز رفتم یه سوپر مارکت باکلاس تخم‌مرغ بخرم.گفت:نداریم داره. پرسیدم: چرا خودتون نمیارید؟ گفت: بعضی چیزهارو نیاوردیم تا صاحب مغازه روبرویی که یه مسن هست، بتونه با آرامش کاسبی کنه. 💠 فرمول قشنگی یاد گرفتم با همسرم به این نتیجه رسیدیم که نوع پوشش، خوراک و ما باید به گونه‌ای باشد که عامل ایجاد توقعات و تصمیمات غلط در زندگی اطرافیان ما نشود و سبک زندگیمان روحیه و سازش را در زندگی همسران دیگر نابود نکند. 💠 چقدر شیرین است که گاه کریمانه از خود بگذریم تا زندگی و کاسبی صفات خوب در دیگران بگیرد. ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ هـر شــ🌙ــب 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ کنار شومینه نشسته بودم کتاب میخوندم و قهوه تلخی رو مزه مزه می‌کردم تو اون لحظه از هر دل مشغولی‌ای فارغ بودم و غرق در حس آرامش و گرمی بودم که یکدفعه دلم استنشاق هوای تازه طلب کرد نادیده‌اش گرفتم ولی اون سماجت کرد برام خوشایند نبود که حتی قدمی از این گرما و حس دلچسب فاصله بگیرم به هر حال سماجت های دلم جواب داد و منو از جام بلند کرد به اتاقم رفتم به پنجره نزدیک شدم پرده رو کنار زدم از پشت شیشه به آسمون نگاه کردم که مشت مشت دونه‌های ریز و سفید برف رو خیلی آروم پیشکش شهر می‌کرد پنجره رو باز کردم سرمو بیرون بردم چشمامو بستم و چند تا نفس عمیق کشیدم و ریه‌هامو از هوای سرد زمستون پر کردم یهو لرزیدم سرمو آوردم تو خواستم پنجره رو ببندم که یه چیزی دیدم که باعث شد دوباره سرمو بیرون ببرم با یه فرقون که توش دو تا جارو و یه بیل و یکمی هم برگ و آشغال چیپس و پفک و بستنی بود نزدیک می‌شد اندامش خمیده بود یه کلاه مشکی کاموا سرش بود لباس تنش انگاری یه روزی نارنجی بود ولی حالا خاکی رنگ شده بود آرامش چشماش رو از اون فاصله می‌شد لمس کرد بوی عطر مهربونیش به مشام می‌رسید آروم و با قدم‌های نرم نزدیک می‌شد رسید جلوی خونه فرقونش و کنار جوب روی زمین گذاشت یکی از جاروهاشو برداشت و شروع کرد: خش، خش، خش ... تو سکوت خیابون با جاروی بلندش موسیقی دلنشینی رو داشت اجرا می‌کرد بی اختیار بهش زل زده بودم افکارم کم کم از خواب بیدار شدن به جنب و جوش افتادن تصادم افکارم تو میدون بزرگ شهر ذهنم گرد و خاکی به پا  کرده بود افکاری که درود می‌فرستاد به شرافت اون آدم و امثالش افکاری که در عجب بود از قامت مردونه‌ای که خم می‌شد تا زباله‌ای رو از روی زمین برداره افکاری که جملاتی رو به زبونم آورد: نارنجی پوش شهر دلت شاد، تنت سلامت سفره‌ات پر از روزی نزدیکه عیده کمک با پاکبان‌های زحمتکش شهر فراموش نشه ‌✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
در رحمت خدا همیشه باز است و فانوس قشنگش همیشه روشن فکرت را از همه این اما و اگرها دور کن ترس و ناامیدی و تردید را به خاک بسپار و امید و صبر را راه زندگی‌ات قرار بده شبتـ🌙ـون آرام در پناه خـدا🌟 ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا