🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🍃🌺🍃
🌺
#یادآوری:
تلاوت سوره واقعه در شب جمعه سفارش شده است.
امام صادق (ع) فرمودند:
هر كس در هر شب جمعه سوره واقعه را بخواند، خداوند وی را دوست بدارد و نیز دوستی او را در دل همه مردم اندازد و در طول عمرش در این دنیا بدبختی و تنگدستی نبیند و آسیبی از آسیبهای دنیا به او نرسد و از همدمان امیرالمؤمنین (ع) باشد و این سوره خصوصیتی نسبت به امیرالمؤمنین(ع) دارد كه دیگران با وی در آن شریك نیستند.
آثار و بركات سوره مبارکه واقعه:
۱) رفع فقر و تنگدستی💚
۲) ایجاد بركت🌺
۳) محبوبیت💕
۴) آسانی مرگ و بخشش اموات🍃
هنگام تلاوت من رو از دعای خیرتون محروم نفرمایید.
🌹🌹 التماس دعای شهادت 🌹🌹
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
#هوالعشق #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_هفتاد_و_دوم 🌸🌸🌸❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🌸🌸🌸 چشمام رو باز ميكنم.
#هوالمحبوب
#رمان_مذهبی _ازجهنم_تابهشت
#قسمت_هفتاد_و_سوم
🌸🌸به روايت حانيه ………
چشمام رو باز میکنم ، جلوی در خونه بودیم و امیرحسین داشت زنگ میزد .
کلافه دستی تو موهاش میکشه و به سمت ماشین برمیگرده با دیدن چشم های باز من لبخند زورکی میزنه و میگه نیستن ، کسی در رو باز نمیکنه. بی هیچ حرفی دستم رو تو کیفم میبرم تا کلید رو پیدا کنم. با لمس جسم فلزی سرد به یاد تصمیمی که گرفتم میوفتم ، تمام وجودم یخ میزنه و دوباره تمام بدنم به شروع به لرزیدن میکنه. در یک تصمیم آنی و با لحنی که سعی در کنترل لرزشش داشتم رو به امیرحسین میگم_ میشه..... میشه.... باهم حرف بزنیم ؟
امیرحسین _ الان حالتون خوب نیست ، بریم خونه ما یکم استراحت کنید بعد که بهتر شدید حرف میزنیم ، اتفاقا منم کارتون دارم.
با جدیت میگم_ همین الان.
امیرحسین تعجب میکنه و باشه ای رو آروم زمزمه میکنه. ماشین رو دور میزنه و از سمت راننده سوار میشه.
_ برید یه پارک نزدیک لطفا.
امیرحسین _ چشم.
حرکت میکنه. مسیر در سکوت کامل توام با استرس و نگرانی میگذره. به اولین پارکی که میرسیم ، پارک میکنه، پیاده میشه و در رو برای من هم باز میکنه.
امیرحسین _ میتونید بیاید.
هنوزهم راه رفتن برام سخت بود ، پاهام بی حس بودن اما نمیتونستم بیش از این وابسته بشم ، به تکون دادن سر اکتفا میکنم ، دستم رو به در میگیرم و سعی میکنم که بدون تلو تلو خوردن رو پاهام بایستم. به سمت اولین نیمکت حرکت میکنم و امیرحسین هم دنبالم میاد ، نگرانی کاملا تو چهرش معلوم بود ، دیگه خبری از لبخندی که هروقت باهم بودیم زینت همیشگی چهرش بود خبری نبود.
کنارم روی نیمکت میشینه، فاصلمون کمتر از دفعه های گذشته بود . بی مقدمه با صدایی که میلرزید میگم_ ما به درد هم نمیخوریم.
دنیا رو سرم آوار میشه ، صدا ها گنگ میشن و همه جا تار. اما تمام سعی خودم رو میکنم که ظاهرم ، بی قراری درونم رو فریاد نزنه.
به سمت امیرحسین برمیگردم ، متعجب به زمین خیره شده ، یه دفعه با صورتی که از خشم سرخ شده بود و صدایی که سعی تو کنترلش داشت میگه_ میشه از این شوخیا نکنید ، در این حد جنبم بالا نیست.
_ من ، من ، شوخی نمیکنم.
امیرحسین _ میشه واضح حرف بزنید ؟
یاد عصبانیتش تو دربند میوفتم ، بغضم بی اجازه میشکنه و اشکام دوباره جاری میشن ، سریع اشکام رو کنار میزنم و.بریده بریده میگم _ یعنی.....ه..م...ه چی تم...و...مه .....
رو به روم روی زمین زانو میزنه ، سرم رو میندازم پایین. دستش رو زیر چونم میزاره و سرم رو بالا میاره. بهش نگاه نمیکنم ، میدونم طاقت نمیارم. با صدای تحلیل رفته ای میگه _ منو نگاه کن. حانیه.
چشمام رو روهم فشار میدم دوباره میگه _ منو....ننگاه کن.
چشمام رو باز میکنم ، لب هام رو روهم فشار میدم تا بغضم دوباره نشکنه. چشماش پر اشک میشه و بریده بریده میگه _ چی شده خانومم ؟ چرا این چندوقته اینجوری شدی؟ چی شده حانیه؟ چیرو داری از من پنهان میکنی ؟
سرش رو روی زانوم میزاره و شونه هاش میلرزه.
مرد من داره گریه میکنه؟ من باعث گریش شدم؟
هرکس از اونجا رد میشد با تعجب بهمون نگاه میکرد اما برای من مهم نبود ، برای من مهم مردی بود که همه زندگیم بود و الان داشتم از دست میدادمش ، فقط همین.
_ امیرحسین. میشه....میشه.... منو ببری خونه؟
بدون هیچ حرفی از جاش بلند میشه ، حتی نگاهم نمیکنه ، به سمت ماشین حرکت میکنه و منم دنبالش راه میوفتیم.
مسیر پنج دقیقه ای در سکوت سپری میشه.
میرسیم ، دستگیره رو میکشم و در ماشین رو باز میکنم.
امیرحسین _ امروز هیچ اتفاقی نیفتاده.
_ فقط همه چی تموم شد.
امیرحسین _ بعدا حرف میزنم .
در ماشین رو آروم میبندم ، کلید رو از تو کیفم در میارم ، در رو باز میکنم وارد میشم ، در رو میبندم و همون جا پشت در روی زمین میشینم و این بغض لعنتی رو میشکونم.
زندگی بدون امیرحسین برای من معنی نداشت. اما راه دیگه ای نداشتم ، داشتم چوب اعتماد بی جام رو میخوردم.
با صدای زنگ آیفون سریع بلند میشم ، اشکام رو پاک میکنم و در رو باز میکنم ، با دیدن فاطمه خودم رو تو بغلش میندازم و دوباره هق هق گریم بلند میشه.
فاطمه_ حاانیه....چی شده ؟
_……………
فاطمه_ دختر دارم دق میکنم خب بگو چی شده؟؟؟؟
_ هیچی....دلم....گرفته.
فاطمه_ وای حانیه. مردم .
از بغلش میام کنار ، اشکام رو پاک میکنم ، لبخند بی جونی میزنم و میگم_ منم الان اومدم بیا بریم تو.
فاطمه_ نه ممنون.باید برم ، کلاس دارم. اومدم کتابت رو بدم.
_ عجله نداشتم که. قابلیم نداشت
فاطمه_ فدات شم عزیزم. عصر میای بریم امامزاده صالح؟
_ وای اره. اخ جون.
فاطمه_ آقاتون نمیان؟
دوباره بغض میکنم ، لبم رو گاز میگیرم و میگم_ برو بچه پرو .
لبخند گشادی میزنه ، خداحافظی میکنه و میره.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
من و يك لحظه جدايي؟ نتوانم!
بي تو من زنده نمانم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بامــــاهمـــراه باشــ
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_هفتاد_و_چهارم
❣❣❣❣❣❣🌸🌸🌸❣❣❣❣❣❣
با سردرد بدي از خواب بيدار ميشم ، هوا تاريك شده بود ، گوشيم رو از روي عسلي كنار تخت برميدارم و روشن ميكنم.
دو تا پيام.
آرمان _ سلام جيگر. چي شد؟ چه كردي؟ وارد عمل بشم يا حل شد؟
اميرحسين_ سلام. خوبي؟ بابت امروز عذر ميخوام زياده روي كردم. بهتر شدي؟ هروقت خواستي بگو باهم حرف بزنيم.
ديگه حوصله گريه نداشتم ، لب هام رو روي هم فشار ميدم تا بغضم سر باز نكنه. بدون مكث براي اميرحسين تايپ ميكنم _ خواهش ميكنم ، ببينيد آقاي حسيني من و شما به درد هم نميخوريم ، من هيچ علاقه اي به شما ندارم . همين. همه چي تمومه. اميدوارم خوشبخت بشيد.
هق هق گريه فضاي اتاق رو پر ميكنه ، سريع وارد صفحه پيام آرمان ميشم ، تمام نفرتم رو سرش خالي كنم.
_ اره عوضي اره تموم شد. پست فطرت. تموم شد ، زندگيمو ازم گرفتي ، تموم شد. برو گمشو. برو بمير .
گوشي رو پرت ميكنم و صداي شكستن چيزي در سكوت اتاق طنين انداز ميشود و بعد صداي هق هق گريه من.
مني كه مجبور به گذشتن بودم ، مجبور به گذشتن از كسي كه شده بود همه زندگيم.
ولي كش دادن به اين موضوع فقط و فقط باعث اذيت شدن هردومون ميشد.
به اتاق اميرعلي ميرم ، در ميزنم و وارد ميشم. طبق معمول مشغول كتاب خوندن بود.
اميرعلي_ سلام.
_ عليك. امير . يه خواهش داشتم ازت.
اميرعلي_ بفرما خانوم بي اعصاب.
_ من.....من....من بع اين نتيجه رسيدم كه من و آقاي حسيني به درد هم نميخوريم. ميخوام.....ميخوام تو اين رو به مامان و بابا بگي.
اميرعلي چند ثانيه به من نگاه ميكنه و بعد يه دفعه با صداي بلندي ميخنده.
_ عه. چته؟
سريع جدي ميشه و ميگه _شوخي جالبي نبود.
_ امير. من كاملا جديم.
اميرعلي_ هيچ معلوم هست چي ميگي؟
_ اره اره معلومه. نميخوام به زور ازدواج كنم.
اميرعلي_ زور؟ كي زورت كرده بود؟ اصلا اصلا يه دفعه چي شد؟ شما كه خوب بوديد باهم.
_ ميشه بيخيال شي؟ من به خود آقاي حسيني گفتم، تصميم قطعي رو هم گرفتم.
بدون اينكه منتظر هيچ حرف یا عکس العملی بایستم از اتاق خارج میشم ، دیگه حتی اشکی هم برام نمونده که بخواد بیاد.
.
.
.
امیرعلی به مامان و بابا میگه ، اوضاع خونه بهم میریزه، رابطه همه با من سرد میشه ، آرمان مدام سوهان روحم میشه و یک هفته از جدایی امیرحسین میگذره ، من ذره ذره ذوب میشم بدون اینکه از اطرافیانم کسی باخبر بشه.
.
.
.
.
بند های کتونیم رو میبندم و خودم رو با دو به در حیاط میرسونم ، با دیدن بی ام وه آرمان حال خرابم خراب تر ميشه ، بي توجه به سمت خيابون حركت ميكنم.
دنبالم راه ميوفته و مدام بوق ميزنه. اعصابم خورد ميشه ، با عصبانيت برميگردم به طرفش و باصداي بلندي داد ميزنم ، ها؟ ها؟ چيه ؟ زندگيمو خراب كردي بس نبود ؟
آرمان_ عه. چته ؟ رم كردي؟
_ خفه شو. گمشووو
آرمان_ اومدم بگم دارم ميرم تركيه ، يه كار كوچيك دو سه روزه دارم ، برميگردم. وقتي برگشتم ميام خاستگاري. باي.
سوار ماشين ميشه و ميره. صداي جيغ لاستيك هاي ماشين سوهان روحم ميشه و من فقط سرجام مي ايستم و به جايي كه آرمان بود خيره ميشم.
من اگه بميرم هم حاضر نيستم با آرمان ازدواج كنم. بيخيال كلاس به خونه برميگردم ، به اتاق پناه ميبرم. ياد صوت زيارت عاشورا خوندن اميرحسين تو شلمچه ميوفتم ، ميگفت منبع آرامشش زيارت عاشورا هست ، تاحالا امتحانش نكرده بودم ولي اگه ميتونست اميرحسينم رو آروم كنه مطمئنا ميتونست آرامش من رو هم تضمين كنه.
مفاتيح رو از تو كتابخونه بر ميدارم. از فهرست ، زيارت عاشورا رو پيذا ميكنم.
زيارت عاشورا ميخوانم به رسم عاشقي_ السلام و عليك يا ابا عبدالله......
.
.
.
سر از سجده برميدارم ، اشك هام مهر رو خيس كردن ، واقعا كه زيارت عاشوراء اربابم آرامش محض بود.
با صداي پيام به سمت گوشيم ميرم ، رمزش رو باز ميكنم. يك پيام خوانده نشده از پرنيان _ سلام حانيه جون. ببخشيد مزاحمت شدم. چرا چرا اينكارو كردي؟ به خدا داداشم داره داغون ميشه، تو اين يه هفته نه خواب و خراك داره نه باكسي حرف ميزنه. فقط مطمئن دليلت چيزي به جز نبود علاقه هست ، فقط ميخواد دليلت رو بدونه.
ظاهرا اين آرامش ادامه دار نبود، اميرحسين من به خاطر من ، حالش بد بود. نميتونستم بشينم و كاري نكنم ، نميتونستم بي تفاوت باشم. سريع حاضر ميشم ، ساعت 3 بعدازظهر بود. پاورچين پاورچين از اتاق بيرون ميام. ظاهرا همه خواب بودن . سوييچ ماشين بابا رو برميدارم و بيرون ميرم ، پيش به سوي منزل عشق. توراه هرچي شماره اميرحسين رو ميگيرم، صداي خانومي كه خاموشي دستگاه رو اعلام ميكنه ، رو مغزم رژه ميره. بلاخره ميرسم........
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
افسوس دست روزگار خیلی زود
آهنگ جدائی را می خواند.
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_هفتاد_و_چهارم
#ح_سادات_کاظمی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
بچه که بودیم
کتاب دینی یک جمله داشت.
که چرا شیعیان دست از امید نمیکشند و یا لباس جنگشان را در نمیآورند.
دلیلش دو عبارت بود.
اعتقاد به پایانی سبز
و باور به خونی سرخ
سرخ و سبز باورهای دیرینه ماست.
پرچم هزارههای دور و نزدیک ماست.
ما که میدانیم اگر این باغ به گل نشیند.
نشانش چشمی سرخ است و دستی از برکت، سبز.
ما که میدانیم اگر روزی پرچمی بلند شد.
باور سرخش به سبزی فردایش میرساند.
ما که میدانیم اگر آقایمان زودتر برگردد.
شاید به آن "بلای عظیم مادرانه" با مرهم رسیدیم.
اگر آقایمان برگردد. شاید مادر یک خواب راحت داشته باشد و پس از آن سحری برسد...
#سلام آرامش مادر
#نکات_قرانی
🔻همه انسان ها در شبانه روز در حال امتحان هستند ،امتحان الهی،
نتیجه امتحان در آخر مهم است🔺
💠سوره مبارکه الزلزلة آیه ٧
فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَيرًا يَرَهُ﴿٧﴾
پس هر کس هموزن ذرّهای کار خیر انجام دهد آن را میبیند!💠
🌹تقوا این است که ما مراقب حرفمان، مراقب کارمان، مراقب جهتگیریمان، مراقب رفتارمان باشیم.
کوچکترین اعمال ما ثبت میشود؛ «فمن یعمل مثقال ذرّة خیرا یره. و من یعمل مثقال ذرّة شرّا یره».(سوره الزلزله آیه های ٧ و ٨)
⚠️اعمال ما، گفتار ما، الفاظ ما همه ثبت میشود؛ بعد ما را به سؤال و جواب میکشند. دادگاه عدلی وجود دارد که در آن دادگاه عدل باید انسان جواب بدهد.⚠️
در جواب میمانیم. تقوا یعنی همین را رعایت کنیم، همین را مواظبت کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
پویش سراسری دلنوشته ای به حاج قاسم
دلنوشته های خود را در قالب تایپ به آیدی زیربفرستید
@syed_ebraheam
برای شرکت در این پویش عضو کانال زیر بشید.
https://eitaa.com/joinchat/901382199C1d3375cc92
مهلت ارسال آثار تا 4 دی ساعت 24 امشب
به بهترین آثار برگزیده جوایزی اهدا خواهد شد.
نفر اول:50 هزار تومان
نفر دوم:25هزار تومان
نفر سوم:25هزار تومان
سئوالات مسابقه این هفته #درمحضر قران😍🤩
1-در چه موقعیتی خداوند اجازه عدم اطاعت از والدین را داده است ؟
2-حدیثی از امام رضا (علیه السلام) درباره شکرگزاری از والدین ؟
تا فردا ساعت 19 فرصت دارین تا پاسخ هاتون رو به ایدی زیر بفرستین 😊
@GOMNAM543
سلام
برای دسترسی سریع به مطالب قرانی کانال تربیتی خادم با لینک زیر وارد شوید و جواب سوال رو بدید
https://eitaa.com/joinchat/2290810967C863388cd72
هر هفته پنجشنبه مسابقات قرانی
جایزه برنده به قید قرعه به مبلغ ۲۵۰۰۰ تومان
موفق باشید
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
●|قرار جدیدهرشب♡
| اِلھى عَظُمَ الْبَلاَّءُ ...|
#علیفانی
هدایت شده از روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
#ختمصلوات
⚘سلام علیکم؛وقتتون بخیر⚘
🏴 در آستانه ایام فاطمیه ، ختم صلواتی به نیت سلامتی و تعجیل در فرج یوسف زهرا(س) و شفای بیماران و حاجت روایی اعضای بزرگوار؛ در کانال تربیتی خادم برگزار می گردد⚘
🏴 دوستان بزرگوار می توانید از هم اکنون تا غروب جمعه ۵ دی ؛تعداد صلوات ها را به آی دی زیر(مسئول شمارش ختم کانال تربیتی خادم) ارسال فرمایید👇👇
@syed_ebraheam
🌹سپاس از همراهی شما بزرگواران🌹
💎سعادتمند و حاجت روا باشید.💎
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
🍃به نام خدا 🍃
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
❗️هشدار❗️ ـــــــــــــــــــــ❗️هشدار❗️
روز موعود نزدیک است😍
آیا برای ظهور آماده ای ؟🤨
از امام زمان عج چیزی میدونی ؟🧐
میدونی اگه امام زمان ظهور کنه چه اتفاق های میفته ؟ 🤔
فتنه های آخر الزمان چطور ؟🧐
وظایف من در زمان غیبت چیه
و هزاران سوال دیگه ...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
اگه نمیدونی اشکال نداره هنوز فرصت داری برای یادگیریشون 🤓
✨💫هنوز هم میتونی یکی از یارای امام زمان باشی 😎🤩
پس همین الان بیا تو کانال منتظران ظهور تا بیشتر با امام زمانت آشنا بشی🤗
جواب سوال هات اینجاست👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4119003223C04e415fac8
این پیام رو برای دو تا از دوستات بفرست تا اونها هم به جواب سوالاتشون برسند .
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
با عرض سلام به اعضای فهیم کانال تربیتی خادم
نیازمنده چند نفر برای فعالیت در کانال می باشیم
هر کس مایل باشد به آیدی زیر مراجعه کنه
@syed_ebraheam
#صبحتبخیرمولایمن
گهگاه که
یاد ندبه خوانی میافتی
با خودت میگویی
چقدر از قافله دور ماندهای!!
وقتی میبینی
عدهای هر صبح جمعه
به ضریح انتظار
دخیل بستهاند
و با چشمانی
سرشار از چشمههای اشک
و دستانی گره شده
به ضریح
غربت مولایشان را
ندبه میکنند ...
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
.
🌹 میلاد پیامبر مهربانی حضرت مسیح (علیه السلام) یار امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مبارکباد💐💐💐💐💐💐
🌼جایگاه ممتاز حضرت مسیح در فرهنگ اسلام
🌸علامه فقیه مرحوم کاشف الغطاء این چنین بیان میدارد
اگر ما تعریف و تمجیدی که قرآن مجید در خصوص حضرت مسیح علیه السلام و مادر مکرمشان حضرت مریم مقدس علیها السلام بیان داشته را نداشتیم جهان بشریت به عظمت و قداست حضرت مسیح علیه السلام دست نمی یافت،
چرا که اگر قرار بود برای شناخت جایگاه و موقعیت حضرت مسیح علیه السلام به اناجیل رجوع می کردیم قلم شرم می نمود که در توصیف حضرت آن مطالب را بیان نماید.🥀
این در حالی است که خداوند متعال با عبارتی نیکو حضرت عیسی بن مریم علیه السلام را می ستاید
و به بزرگی و عظمت از ایشان یاد کرده و ایشان را مایه مبارکی و
برکت معرفی می فرماید:
✨« قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا وَ جَعَلَنی مُبارَكاً
أَیْنَ ما كُنْتُ وَأَوْصانی بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ ما دُمْتُ حَیًّا✨
📝مریم،آیات31و 30
ناگهان عیسى زبان به سخن گشودو
گفت:
«من بنده خدایم او كتاب (آسمانى)به من داده و مرا پیامبر قرار داده است!
و مرا هرجا كه باشم...
🌸در زمان ظهور آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حضرت مسیح(سلام الله علیه) نزول خواهند کرد
و در رکاب آن بزرگوار و پشت سر آن بزرگوار اقامه نماز خواهند نمود
و این به مفهوم خاتمیت و خاتم الاوصیاء بودن آن بزرگوار است
و در روایت آمده که آن بزرگوار به حضرت مسیح(سلام الله علیه) احترام نموده
و مسیح(سلام الله علیه) گوید،
کسی را نرسد که بر ائمه اهل البیت(سلام الله علیهم) تقدم بجوید و حق تقدم با شماست
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
هدایت شده از گمنام
📌 متن آیات تفسیر سوره مبارکه بقره
🔖 آیه: ۶۲
📚 مفسر: علامه جوادی آملی
✅ آیه ۶۲ سوره بقره:
«ان الذین آمنوا والذین هادوا والنصاری والصابئین من آمن بالله والیوم الآخر وعمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم ولا خوف علیهم ولا هم یحزنون»
کسانی که (به پیامبر اسلام) ایمان آوردهاند، و کسانی که به آئین یهود گرویدند و نصاری و صابئان، هر گاه به خدا و روز قیامت ایمان آورند، و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است؛ و هیچگونه ترس و اندوهی برای آنها نیست.
هدایت شده از گمنام
📇 خلاصه متنی تفسیر سوره مبارکه
🔖 آیات: ۶۳-۶۴
📚 مفسر: علامه جوادی آملی
1⃣ در شمارش نعم خدا بر بنی اسراییل به اینجا میرسیم که خدا میفرماید ما کوه طور را بر بالای شما بلند کردیم و از شما میثاق و #عهد گرفتیم.
2⃣از این آیات مشخص است که از یهودیان عهدی جدای از عهد عمومی انسانها در #عالم_زر گرفته شده است. در آیات دیگر، از عهدهای دیگری که خدا گرفته سخن میگوید مانند عهد از همه انسانها، عهد از آدم و حوا و ... عهد مورد بحث ما از بنی اسراییل طبق قرآن، «عهدی غلیظ» بوده لذا با تعهدی که خدا در ازل از همه انسانها گرفت یا تعهد عقلی یا تعهد از طریق وحی فرق میکند چون هر سه اینها مشترک بین همه انسانهاست اما بنی اسراییل بوسیله راه چهارمی این عهد را با خدا بستند
3⃣این تعهد خاص بخاطر یک سری #نافرمانی های بنی اسراییل است و چون خدا قرار بود عذابی بدان جهت بر بنی اسراییل بفرستد با استغاثه بنی اسراییل خداوند عذاب مذکور را بواسطه نشان دادن معجزه مذکور و گرفتن این عهد، از بنی اسراییل برداشت.
4⃣رفع طور چه بود؟ رابطه رفع طور با این عهد چیست؟ ظاهر آیه گوید کوه طور را خدا از زمین کند و بالای سر بنی اسراییل برد. دلیل عقلی خلاف این ظاهر وجود ندارد. آیه دیگر گوید بالا بردن این کوه، بدین صورت بود که ما کوه را بر بالایشان، نَطق کردیم یعنی طوری بلند کردیم که استحکام کوه از آن گرفته شد و آماده ریزش شد لذا تکانش دادیم و بنی اسراییل ترسیدند هر لحظه کوه بالای سرشان متلاشی شود.
5⃣حال کسی که این نشانه بزرگ را ببیند حتما #میثاق_غلیظ و سنگینی خواهد بست و خدا دیگر از آنها چیزی نمیپذیرد. خدا با این معجزه آنها را بزور مومن نکرد چون ایمان تنها با وحی و عقل حاصل میشود. حالا کسی که دست از این دو #حجت_درونی بردارد خدا با یک نشانه بزرگ به آنها میگوید که اگر به آن حجتها برنگردید فلان عذاب بزرگ نازل خواهد شد.
6⃣عهد این بود «آنچه به شما داده شد را با قوت و قدرت بگیرید» یعنی احکام و #دینی که برایتان آمد را محکم دریافت کرده، حفظ کنید و بدان عمل کنید نه اینکه بگویید «سمعنا و عصینا». وقتی شنیدید بگویید اطاعت خواهیم کرد.
7⃣از معصوم پرسیدند این قوت که خدا به آن دستور داد چیست؟ فرمود هم #قوت_فهم و قلب است هم قوت بدنی. یعنی هم با فهم عمیق بگیرید که خودتان و دیگران را هدایت کنید و هم شهوتی نتواند شما را بلرزاند لذا فرمود «و لا تهنوا». اگر دین با تعبد و تقلید بدست آید یا خودش بعدا دین را با چند شبهه از دست می دهد و یا دیگران را نمیتواند هدایت کند.
8⃣دعب بنی اسراییل، شکستن و #نقض_عهد بود و هست. خدا گوید ما حتی کوه را هم بالای سر شما نگاه داشتیم اما #نگاه_حسی و مادی شما به همه چیز باعث شد باز هم عهد سنگینی که بستید را شکستید. پیامبر اسلام هم مبتلا به عهدشکنی های یهودیان بود لذا چون قلوب این یهودیان با قلوب بنی اسراییل مشابهت داشت خدا آن را برای یهودیان صدر اسلام می آورد و آنها را مثل هم میداند. (تشابهت قلوبهم)
9⃣پس رفع طور برای این بود که عهد را محکم نگه دارند. اگر بجای #نگاه_حسی، با #نگاه_استدلالی به معجزات نگاه میکردند هیچگاه عهدهاشان را نمیشکستند اما نگاه حسی باعث میشد مرتبا فراموش کنند یامعجزات جدید بخواهند.
0⃣1⃣قرآن به حضرت یحیی هم گوید «خذ العهد بالقوه» این دستور به همه انسانهاست زیرا وقتی این عهد و کتب الهی را با قوت فهم و روح و جسم نگیرند براحتی در برابر شبهات میلغزند و دیگران را هم نمیتوانند از لغزش نگاه دارند.
1⃣1⃣«و الذکروا ما فیه» یعنی به یاد محتوای قرآن باشید، هم متذکر متن و فهم آن باشید و هم مرتبا به آن عمل کنید تا نلغزید. انسان تا زنده است باید بین #خوف_و_رجا باشد، در جوانی بیشتر «خوف» را بیاد داشته باشد و در اواخر عمر «رجا» و امیدش به خدا از ترس بیشتر باشد.
2⃣1⃣لذا هدف از بلند کردن کوه، عذابی بود که قولش داذه شدبود(نساء/۱۵۴) گفت اگر این عهد را محکم نگرفتید این صحنه #رفع_کوه را بیاد داشته و بدانید که عذاب در کمین شماست.
┅┅✿❀🌻﷽🌻 ❀✿┅┅
✍🏻شاکر و صابر
🌻حضرت ایوب را نماد صبر میدانیم.
اما ایشان یکجا از شیطان به خدا شکایت میکند:
✨﷽✨
🌻وَاذْكُرْ عَبْدَنَآ أَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُٓ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ
🌻و بنده ما ایوب را یاد كن، هنگامی كه پروردگارش را ندا داد كه شیطان [به سبب رنج و شكنجهای كه دچارش هستم] مرا سرزنش و شماتت میكند [تا از رحمت تو دلسردم كند.] (۴۱)
📚سوره مبارکه ص آیه شریفه ۴۱
🌻ایوب نبی از چه چیزی خسته شد و زبان به شکایت گشود؟ امام صادق علیه السلام پاسخ این سوال را در روایتی داده اند:
👈🏻شیطان به خدا گفت، چون به ایوب نعمتهای زیادی عطا کرده ای او شاکر است.
🌻خداوند برای اینکه به همه عبودیت و اخلاص ایوب را ثابت کند؛ نعمتها را از او یکی یکی گرفت تا دچار به ابتلا و بیماری شود. تا آن زمان ایوب نبی شاکر بود اما پس از آن به مقام صبر میرسد.
🍁نکته جالب اینجاست که ایوب نبی از یک حرف آزرده خاطر شد، وقتی در بیماری سخت بود، علمای بنی اسرائیل نزد او آمدند و گفتند: ای ایوب چه گناهی کرده ای که خداوند تو را اینگونه عذاب کرده است؟
🌻 این زخم زبان علمای بنی اسرائیل باعث شد ایوب نبی رنجیده شود. او در اوج نعمت، شاکر بود و امتحان شد… و در اوج سختی و از دست دادن نعمت صابر بود و امتحان شد…
👈🏻خدا در هر حال بندگانش را امتحان میکند ( چه با بلا و بیماری مصیبت . چه با نعمت و پست و مقام و همسر و فرزند )
📚علل الشرایع ج ۱
.🤲🏻«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
🌺🌺🌺🌺🌺
🕊 اَللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍﷺ وَآلِ مُحَمـَّدﷺوَ عَجِّـل فَرَجَهُـم🕊بحق حضرت زینب سلام الله علیها
🌻🌻🌻🌻🌻
اللهم اغفر المومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات الاحیاء منهم و الجمیع الاموات
🍃🌸🍃🌸🍃
@khademngoo
بیقراری یعنی...؟.mp3
9.33M
#تلنگری 💌
ـ چرا من در این بازهی زمانی به دنیا آمدم؟
ـ چرا من نیز جزو مردم آخرالزمان، محسوب میشوم؟
ـ دقیقاً نقش من در این بازهی آخرالزمانی چیست؟
ـ جای من در پازل ظهور کجاست؟
#استاد_شجاعی 🎤