eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.8هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.3هزار ویدیو
161 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آذین حرفش را قطع کرد و گفت: - احتیاج به عذرخواهی نیست خانم گیسو سر پایین افتاده اش را بالا گرفت و با تعجب به او زل زد آذین که سکوت حاکم را دید دوباره به حرف آمد - در سنه اولین ملاقاتمون زیاد جالب نبود، اما خب اونقدر هام بد نبود که بخوام دلخور باشم. مطمئنم شما از من خوشتون نمیاد بخاطر همین سعی داشتین آزارم بدین، دلیلش رو نمیدونم، ولی هر انسانی حق انتخاب داره. منم به انتخابتون احترام میزارم... پس خودتون رو درگیر این موضوع نکنید. با اجازه نمیتوانست باور کند که این پسرک شیربرنج هم زبانی به این برندگی داشته باشد، چه خیالاتی در سر پرورانده بود این پسر آنقدر هاهم پخمه نبود. به این باور رسیده بود که نمیشود دیگران را از روی ظاهر قضاوت کرد. دستان ظریف و دخترانه ای از پشت چشمان گیسو را در بر گرفت، گیسوصاحب این دست ها را به خوبی میشناخت با لحنی که خوشحالی درش موج میزد لب به سخن گشود - بالاخره اومدی؟! انگار عادت کردی همه رو سر کار بزاری باهمه آره با منم آره؟۱ نیاز دستانش را از روی چشمهای گیسو برداشت او را به سمت خود چرخاند از دیدن نیاز در این ریخت و قیافه دهانش باز مانده بود، نیاز چرخی زد و گفت: . چطوره؟! خوب شدم؟؟ گیسو دستش را روی دهانش گذاشت ، از شدت خنده رنگ سفید صورتش به سرخی میزد. نیاز اخمی کردو گفت -- خناق بیست و چهار ساعته من وندیدی چته؟ مگه دلقک دیدی اینجوری ریسه میری گیسو خود را جمع و جور کرد و گفت: این چه ریختیه واسه خودت ساختی اخه 💠 خادم ╔═.🍃.═══════╗ 📚 @khademngoo🌼 ╚═══════.🍃.═╝