💠قسمت یازدهم #داستان_ظهور
🔻لباس ضدّ آتش و عصاى شگفت انگيز
✅اكنون همه سربازان و ياران امام در مكّه جمع شده اند. آنها آمده اند تا جان خود را فداى امام كنند.
امام لباس رزم بر تن كرده و آماده حركت به سوى #مدينه شده است.
🔹آيا مى دانى كه #لباس_رزم_امام، همان #پيراهن_يوسف (ع) است؟
🔹به راستى چرا امام اين لباس را به تن كرده است؟
🔸آيا مى دانى لباس امام، لباسى معمولى نيست، بلكه لباسى ضدّ آتش است. ۹۵
تعجّب نكن، بگذار تاريخ آن را برايت بگويم.
✅پيراهن يوسف (ع) در اصل از #ابراهيم (ع) بود.
🔸هنگامى كه #نمرود مى خواست ابراهيم (ع) را به جرم خداپرستى در آتش اندازد، جبرئيل به زمين آمد تا بزرگ پرچمدار توحيد را يارى كند. او همراه خود لباسى از بهشت آورد. به خاطرِ همين لباس، ابراهيم (ع) در آتش نسوخت. ۹۶
پس از ابراهيم (ع)، اين لباس به فرزندان او به ارث رسيد تا اينكه لباس يوسف (ع) شد و باعث روشنى چشمان #يعقوب!
🔸اين لباس نسل به نسل گشت تا پيامبر اسلام و بعد از او امامان معصوم (ع)، يكى بعد از ديگرى به ارث بردند. ۹۷
🔹و اكنون روشن شد كه چرا خداوند اين پيراهن را براى امام زمان نگه داشته است؟
🔹 همسفرم! مگر آتش نمرود بزرگترين آتش آن روزگار نبود؟
يك بيابان آتش كه شعله هاى آن به آسمان مى رسيد!
نمرود با امكاناتى كه در اختيار داشت آتشى به آن بزرگى ايجاد كرد و ابراهيم (ع) را در ميان آن آتش انداخت؛ امّا خدا، پيامبر خود را با آن پيراهن يارى كرد و امروز همان پيراهن در تن امام زمان است.
🔹امام آماده حركت شده است، من دقّت مى كنم تا ببينم امام با چه اسلحه اى مى خواهد به جنگ دشمنان برود.
🔹امام به جاى اسلحه، يك چوب دستى دارد!
با خود مى گويم كه چرا فرمانده اين لشكر، اين چوب را با خود برداشته است؟
آخر ما مى خواهيم به جنگ توپ و تانك و موشك برويم. هر چه فكر مى كنم جوابى براى خود نمى يابم؛ براى همين از يكى از ياران امام سؤال مى كنم كه چرا امام به جاى اسلحه اين چوب دستى را با خود برداشته است؟
🔸او برايم مى گويد: اين چوبى كه در دست امام قرار دارد، همان #عصاى_موسى (ع) است. ۹۸
🔸با اين كه چوب اين عصا هزاران سال پيش، از درخت بريده شده است؛ امّا هنوز تر و تازه است، مثل اينكه همين الآن آن را، از درخت قطع كرده اى. ۹۹
در زمان موسى (ع)، بشر در سحر و جادو پيشرفت زيادى كرده بود و به اصطلاح، فن آورى بشر آن روز، سحر و جادو بود؛ امّا وقتى موسى (ع) عصاى خود را به زمين زد، ناگهان آن عصا به اژدهايى تبديل شد كه همه آن سحر و جادوها را در يك چشم به هم زدن بلعيد.
🔰امروز هم بشر هر چه پيشرفت كرده و هر فناورى جديدى داشته باشد بايد بداند كه امام زمان با همين عصا به مقابله با دشمنان خواهد رفت.
🔸اين عصا، يك عصاى شگفت انگيز است كه هر دستورى را كه امام به آن بدهد، انجام مى دهد. ۱۰۰
🔸تازه حالا فهميدهام كه اين چوب، يك عصاى سخن گو هم هست و با امام سخن مى گويد! ۱۰۱
✅آرى، آنچه كه بشر به دست خود ساخته است توسط اين عصا بلعيده مى شود، تانك باشد يا هواپيما يا موشك، چه فرق مى كند، كافى است امام به عصا امر كند.
🔸قرآن در مورد عصاى موسى (ع) سخن گفته است. آن عصا يك بيابان سحر و جادو را بلعيد، اين نكته را قبول مى كنى چون قرآن اين را مى گويد. پس دور از ذهن نخواهد بود كه اين عصا بتواند هواپيما و موشك را هم ببلعد. ۱۰۲
هنر بشر آن روز سحر و جادو بود، هنر بشر امروز هر چه مى خواهد باشد. اين عصا به اذن خدا مى تواند مقابل آن بايستد.
آيا مى دانى وقتى امام، اين عصا را بر زمين بزند، آن عصا تبديل به چه چيزى مى شود؟
من نمى دانم از چه لفظى استفاده كنم؟
آيا مى توانم بگويم تبديل به اژدهايى بزرگ مى شود؟
مى ترسم بگويى كه اين نويسنده چه حرف هاى عجيب و غريبى مى زند. واقعا نمى دانم چه بگويم؟
🔰هيچ چيز بهتر از اين نيست كه سخن #امام_باقر (ع) را برايت بگويم.
تو كه ديگر سخن آن حضرت را قبول دارى كه فرمود: «چون #قائم ما، عصاى خود را به زمين بزند، آن عصا، شكاف بر مى دارد، شكافى به اندازه فاصله زمين تا آسمان! و آن عصا هر چه را كه مقابلش باشد، مى بلعد». ۱۰۳
🔸به راستى كه خداوند چه حكمت هاى زيبايى دارد و با عصاى موسى (ع)، آخرين ولىّ خود را يارى مى كند. ۱۰۴
💠قسمت شانزدهم #داستان_ظهور
🔻پيش به سوى كوفه
✅آيا تاكنون نام «#سيّدحَسَنى» را شنيده اى؟
🔹او از فرزندان #امام_حسن (ع) است كه در «#خراسان» قيام مى كند و مردم را به يارى امام زمان دعوت مى كند.
#سيّدحسنى شنيده است كه كوفه در تصرّف سُفيانى است براى همين با لشكر خود به سمت كوفه حركت كرده تا سفيانى را شكست دهد و كوفه را آزاد كند.
🔸او پرچم هايى به رنگ #سياه براى لشكر خود انتخاب مى كند و با دوازده هزار نفر به سمت كوفه به پيش مى تازد. ۱۴۰
🔸وقتى اين خبر به سفيانى مى رسد از كوفه بيرون مى رود و اين شهر به تصرّف سيّدحسنى در مى آيد. ۱۴۱
🔹فرار سفيانى از كوفه، يك تاكتيك نظامى است؛ زيرا هدف اصلى او جنگ با امام زمان است، براى همين او مى خواهد قواى خود را براى آن جنگ اصلى نگاه دارد.
✅هنوز به كوفه نرسيده ايم كه خبر فتح كوفه به دست سيّدحسنى به ما مى رسد.
حالا ديگر لشكر حق به راحتى مى تواند وارد اين شهر شود.
خيلى دلم مى خواهد #مسجد_كوفه را ببينم.
لحظه شمارى مى كنم تا هر چه زودتر وارد كوفه شويم؛ امّا لشكر متوقّف مى شود.
به راستى چه خبر است؟
امام دستور داده اند كه لشكر،
همين جا بيرون كوفه متوقف شود.
آن طرف را نگاه كن!
سيّدحسنى با ياران خود به سمت ما مى آيند. او خدمت امام مى رسد و عرض سلام و ادب مى كند.
🔸او به مولاى خود، اعتقاد محكمى دارد؛ امّا براى اينكه يقين ياران او زيادتر شود، خطاب به امام مى گويد: «اگر شما مهدى آل محمّد هستيد، نشانه هاى امامت را به ما نشان بدهيد». ۱۴۲
شايد بگويى #نشانه_هاى_امامت ديگر چيست؟
منظور سيّدحسنى، #عصاى_موسى (ع) و #انگشتر و #عمامه_پيامبر_اسلام است.
🔹امام زمان تمام آنچه را سيّدحسنى تقاضا كرده است به او نشان مى دهد.
🔸سيّدحسنى فرياد مى زند: اللّه أكبر، اللّه أكبر.
همه نگاه مى كنند، او پيشانى امام را مى بوسد. ۱۴۳
🔸و بعد چنين مى گويد: «اى فرزند رسول خدا! من مى خواهم با شما بيعت كنم». ۱۴۴
سيّدحسنى با امام بيعت كرده و پيمان يارى مى بندد. وقتى ياران او اين صحنه را مى بينند، آنها نيز با امام بيعت مى كنند.
ديگر وقت آن رسيده است كه امام وارد شهر كوفه شود.
🔸ياران امام در مسجد كوفه مستقر شده و در جاى جاى اين مسجد خيمه به پا مى كنند. ۱۴۵
امشب اوّلين شبى است كه لشكريان امام به مسجد كوفه آمده اند، آنها تا صبح مشغول راز و نياز با خداى مهربان مى شوند.
🔸آيا مى دانى خواندن نماز مستحبى در اين مسجد به اندازه ثواب يك عُمره (سفر زيارتى خانه خدا) است. ۱۴۶
✅چند روز مى گذرد...
خبردار مى شويم كه امام همراه با گروهى از ياران خود به سمت بيابان هاى اطراف كوفه مى روند. پس ما نيز همراه آنان مى رويم تا ببينيم چه خبر است.
بعد از مدّتى راه پيمايى، امام در وسط بيابان مى ايستد و به ياران خود دستور مى دهد تا در زمين گودالى بكَنند.
بعد از مدتّى، همه متوجّه چيز عجيبى مى شوند.
🔹نگاه كن، دوازده هزار سلاح، آن هم در دل خاك!
🔸آرى، اينها اسلحه هايى است كه خدا براى امام و ياران او آماده كرده است. ۱۴۷
امام به ياران خود دستور مى دهد تا اين اسلحهها را به شهر كوفه ببرند و در ميان لشكريان تقسيم كنند.
ياران همه اسلحهها را برداشته و به سوى كوفه باز مى گردند.