eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.8هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.3هزار ویدیو
162 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
- عابر پیاده چیه خنگ خدا.......اینجارو داشته باش فقط.... سرعتش را کم کرد ، به جوان نزدیک شده شیشه ی سمت خودش را پایین کشید و گفت: جناب!؟ پسر به سمتش برگشت و به نیاز نگاه کرد. نیاز با لبخند ادامه داد: جایی تشریف میبرید؟!! پسر با تعجب به نیاز زل زده بود، نیاز دوباره به حرف آمد خب دیدم پای پیاده این مسیرو طی میکنید هوام گرمه ، خواستم کمکی کرده باشم پسر لبخندی زد، از اینکه دختری مثل نیاز، با او هم صحبت شده، ذوق کرد. این از لبخند پت پهنش مشخص بود. - بله خانم راضی به زحمتتون نیستم. نیاز لبخند دندان نمایی زدو گفت؛ این چه حرفيه وظیفه انسانیم رو انجام دادم. پسر کیفش کوک شد آماده بود تا سوار شود و با گیسو نیاز هم مسیر شود شاید هم به قول امروزی ها بتواند با زبان بازی مخ یکی از این دو دختر را بزند. نیاز، خم شدو از داشبورد بلیط اتوبوسی را بیرون آورد. به سمت پسر گرفت ، پسر بلیط را گرفت و با تعجبی که با اخم در هم آمیخته بود به آن نگاه میکرد نیاز با همان لبخند گفت : یه خیابون اون طرف تر ایستگاه اتوبوسه ، خوش بگذره چشمکی حواله ی پسرک کردو پایش را روی پدال گاز فشرد. ماشین از جایش کنده شد گیسو از شدت خنده سرخ شده بود، بعد از اینکه یک دل سیر خندید و به نیاز گفت: يخدا که یه دیوونه ی تمام عیاری، چه لذتی میبری از آزار دیگران اخه ؟؟ خوشت میاد یکی این بلا هارو سر خودت بیاره؟؟! پوزخندی زد و گفت: هیچکس نمیتونه منو مچل خودش کنه، خودم اینکارم دختر.... پیش قاضی و ملق بازی اخه؟؟!! بعدشم خودت که جواب خودتو با خنده هات دادی میبینی که چه لذتی داره. 💠 خادم ╔═.🍃.═══════╗ 📚 @khademngoo🌼 ╚═══════.🍃.═╝