🌹🌿🌹🌿🌹
🌿🌹🌿🌹
🌹🌿🌹
🌿🌹
🌹
|📄🙃 #تایم_رمان |
♥️ #رمان_عشق_با_طعم_سادگی
🖇 #قسمت_69
با بوق دوم عطیه تلفن و جواب داد
-بله ...سلام!
می دونستم این سلام کردن و بله گفتن طلبکارش به خاطر دیدن شماره خونه ما روی تلفنشون بوده و حدس زده منم!
علیک سالم چته تو؟
-من چمه؟ بگوچیکارم نیست؟! دیوونه شدم ...از صبح بشورو بساب داریم باورکن دست برام
نمونده! شدم عین این پیرزن های هفتاد ساله...آخه یکی نیست بگه مادر من خب وسط سال یک
دستی به سرو روی این خونه بکش که مجبورنشی آخر سال من وبگیری به بیگاری که خونه ات
سرسال نو برق بزنه!
بلند خندیدم به لحن جدی و غرغر کردنش
-درد بی درمون !می خندی واسه من !پاشو بیا کمک ...این همه خودت و برای مامان بابام لوس
می کنی بهت می گن دخترم دخترم ...حداقل یک جایی بدرد بخور دخترم
دوباره خندیدم به اون دخترمی که با حرص گفته بود!
-اتفاقا برای همین زنگ زدم ببینم عمه کاری نداره بیام کمک ؟
-نه بابا چه عجب ! میزاشتی سال تحویل زنگ میزدی دیگه ! حالامی خوام چیکارت کنم؟ حالا که
همه حمالی هاش و من کردم تو می خوای همه رو با خودشیرینی بزنی پا خودت ؟! نه عزیزم لازم
نکرده !
لبهام و تو دهنم جمع کردم-بی ادب ...اصلا گوشی رو بده به عمه
-نچ ...راه نداره ؟!
-کیه عطیه ...باز که چسبیدی به تلفن ! پاشو کارها موند
صدای عمه رو شنیدم و عطیه پوفی کشیدو به عمه گفت: مامان جان دودقیقه استراحتم بد نیست
ها ...
عمه- تو که همش در حال استراحتی مادر مگه چیکار کردی؟
صدای عطیه بالا رفت مثل اینکه این دعواهای زرگری مادر و دختر ی ,دم عید تو همه خونه ها بود!
عطیه- من همش در حال استراحتم ؟آره راست می گین اگه از صبح مثل خر کار کردنم و در نظر
نگیرین بله الان دارم نفس می کشم و استراحت می کنم!
عمه- بی ادب حالاکیه پشت تلفن یک ساعته معطلش داری؟
- -الو خودشیرین هنوز هستی؟
این بار با من بود خنده ام و جمع کردم
- بله هستم حاالا گوشی رو بده به عمه
-یعنی اگه من دستم به تو برسه...
این جمله رو با حرص گفت و به عمه گفت: بفرمایید عروس خانومتون می خوان ببینن نیرو کمکی
لازم ندارین !
بازم خندیدم و از خش خش پشت تلفن فهمیدم که عمه داره گوشی رو از عطیه میگیره!
-سلام عزیز عمه..خوبی ؟ همگی خوبن؟
-سلام ...ممنون همه خوبن سلام دارن خدمتتون ...خسته نباشید !
- مرسی گلم...میبینی این عطیه رو همش درحال غرزدنه! من نمی دونم کی کار میکنه!
عمه نمیدونست من هم دست کمی از دخترش ندارم و به قول عطیه االان دارم خودشیرینی می
کنم! خنده ام رو خوردم.
-می دونم دیر زنگ زدم عمه جون ببخشید ولی اگه کمک لازم دارین بیام
- نه عزیز دلم عطیه هست ...تو همونجا دست کمک مامانت باش اون بنده خدا هم تنهاست
-چشم ولی خلاصه اگه کاری دارین خوشحال میشم
عمه- نه دخترم خیلی ممنون... من باهات تعارف ندارم... سلام به مامان برسون
-چشم بزرگیتون رو شماهم به همگی سلام برسونین
تلفن رو که قطع کردم خنده هایی رو که تو دلم جمع کرده بودم رو بیرون ریختم !
https://eitaa.com/khademngoo