eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.8هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.4هزار ویدیو
165 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آقا سلام روضه مادر شروع شد باران اشک های مکرر شروع شد آقا اجازه هست بخوانم برایتان این اتفاق از دم یک در شروع شد تا ریشه های چادر خاکی مادرت آتش گرفت،روضه معجر شروع شد فریادهای مادر پهلو شکسته ات تا شد فشار در دو برابر شروع شد این ماجرا رسید به آنجا که نیمه شب بی اختیار گریه حیدر شروع شد وقتی رسید قصه به اینجای شعر من ایام خانه داری دختر شروع شد ..... دختر رسید تا خود آن لحظه ای که ظهر یک ماجرا به قافیه سر شروع شد... اللهم صل علی فاطمه و ابیها،بعلها و بنیها وسرالمستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
طبق برنامه ساعت ۱۶:۰۰ روضه مجازی هست
یکم دلای پاکتون رو بهمون قرض بدید... ان شاء الله 10 دقیقه دیگه باوضو کانال باشید 🖤 🖤
تا اینو گوش کنید و دلاتون حاضر شید ما هم اومدیم
بسم نامت که اعجاز میکند...♥️
بِسمِ أَلْلّہِ أَلْرَّحْمَڹِ أَلْرَّحِيم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
خانوم فرمود : ازاینکه کسی دست یتیمی به سر اینها بکشه خودم می خوام بکشم،فضه میگه هر چی خانم گفت:گوش کردم... آب گرم کردم،حسنین و زینبین و آروم می شست... دستش می لرزه،جوان هیجده ساله دستش داره می لرزه! 😭😭 بچه ها رو که شست... غذا رو مهیا کرد...
غذاشون چی بود؟! چند قرص نان ؛ دو پسرهارو فرستاد مسجد نزد پدر ... دختر هارو هم فرستاد خانه فامیل کنار خونه خودش... بعد فرمود فضه آب داریم؟ آره بی بی جان؛ فرمود:می خوام خودمو شستشو بدم... این خونها رو پاک کنم...💔
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
غذاشون چی بود؟! چند قرص نان ؛ دو پسرهارو فرستاد مسجد نزد پدر ... دختر هارو هم فرستاد خانه فامیل کنا
فضه میگه: دیدم هی آب می ریخت ؛ کمک می کرد این پیراهن از بدن جدا بشه...💔😭 پیراهن چسبیده بود به زخم 😭😭 فضه میگه من جرأت نمی کردم،دست بزنم... هی آب می ریخت از زیر پیراهن ؛ بدن و شستشو می داد... می فرمود: امشب اگر علی خواست بشوره،باید همینطوری که خودم شستم بشوره...‌