eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.8هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.4هزار ویدیو
165 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 آخرین پرواز ۶۵۵ ۱۳۶۷ ( سه ژوئیه ۱۹۸۸ میلادی) پرواز مسافر بری شماره ۶۵۵ از تهران به مقصد دوبی پس از توقف بین راهی در به سمت درحرکت بود که با شلّیک یک موشک ۶۶_استاندارد از متعلق به در ارتفاع ۱۲ هزار پایی بر فراز سرنگون شد وتمامی ۲۹۰ سرنشین آن که شامل ۴۶ مسافر غیر ایرانی و ۶۶ کودک بودند جان باختند . 📅 امروز شنبه ☀️ 12 تیر ماه 1400 شمسی ☀️ 🔸 رحلت مرزبان حريم تشيع، علامه شيخ "عبدالحسين اميني" صاحب كتاب "الغدير" (1349ش) 🔸 سرنگوني هواپيماي مسافربري ايران توسط ناوگان آمريكايي در خليج فارس (1367 ش) 🌙 🔸 پايان تأليف تفسير مشهور "مجمع البيان" توسط علامه "طبرسي"(536 ق) 🔸 حمله‏ ي "سلطان محمودغزنوی" به سيستان و انقراض سلسله‏ ي‏ صفاريان(389ق) ❄️ 🔸 كشف فلز نيكل (1751م) 🔸 ثبت اختراع ماشین حروفچینی (لینوتایپ) توسط اتمار مرگتالر (1886) 💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
❤️ کی برمیگردی ؟ 🔹 بعد از انقلاب مدّتی کار شهید صدوقی زیاد شده بود که این سنگینی کار با بیش از هفتاد سال سن برایش سنگین بود . تصمیم گرفت چندروزی به تهران بیاید تا استراحتی کرده باشد . وقتی به تهران رسید به دیدارحضرت امام رفت . ولی همینکه از نزد ایشان برگشت ، به همراهان گفت : آماده شوید برمیگردیم یزد. همراهان تعجب کردند وپرسیدند: حضرت امام دستور دادند برگردید یزد ؟ آیت الله صدوقی گفتند : خیر ، امام نگفتند برگرد یزد ولی پرسید کی برمیگردی یزد ؟ ومن از همین سوال فهمیدم ترجیح می دهند من دراین شرایط حسّاس یزد بمانم . 🔹 ذوب در ولایت یعنی : در جایگاه مرجعیّت باشی ؛ ولی به محضِ استشمام نظر امام ، برای اجابت لحظه ای تردید به خود راه ندهی ! 💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
😂 رفتم گوشی بخرم دیدم قیمتا خیلی بالاس به فروشندهه گفتم ی چیز ساده تر نداری که فقط بشه زنگ زد؟ یه تیکه آهن بهم داد گفت اگه آب بپاشی بهش خوب زنگ میزنه😂 شاااااااااااااااااااادباااااااااااااااشین✋ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💠خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
😂 ‏بابام یه چادر مسافرتی خریده ۳میلیون، هروقت می‌ریم سفر چادره رو می‌ذاره هتل، خودمون می‌ریم تو پارک می‌خوابیم🤨😂 شاااااااااااااااااااادباااااااااااااااشین✋ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💠خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
🔆متن شبهه: در دنیا هیچ کار ناجوانمردانه‌تر از پول گرفتن بخاطر نماز ندیده‌ام. اینکه شما جلو بایستی و نماز بخوانی و دیگران به تو اقتدا بکنند و تو بخاطر همان نماز (که نماز خودت هم هست) از مردم پول بگیری! – محمد نوری‌زاد اگر از همین فردا اعلام شود که هیچ آخوندی اجازه ی پول گرفتن ندارد و سخن خدا را باید مجانی در اختیار مردم بگذارد.. می‌خواهم ببینم چند نفر روحانی باقی می‌مانند که این لباس را حفظ کنند! 🔆 پاسخ شبهه: 1⃣ در مواجهه با هر متنی در فضای مجازی، نام اشخاص مهم نیست و منطقی و عقلانی بودن متن، مهم است. 2⃣ این متن، اشکالی خیلی قدیمی -که بارها پاسخ داده شده- را در قالبی جدید مطرح کرده است. 3⃣ مهم‌ترین استدلالِ متن بالا، این است که دریافت پول برای انجام نمازِ واجبِ خود (امام جماعت) جوانمردانه نیست. خب! پاسخ این است که بنابر فتاوای مراجع، دریافت حق‌الزحمه برای اقامه نماز جماعت جایز نیست؛ هرچند دریافت مبلغی برای کرایه ماشین و یا حق رفت و آمد و یا سخنرانی بعد از نماز اشکالی ندارد. http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa1943 4⃣ ممکن است، منظور مولف محترم این باشد که امام جماعت، نباید هیچ هزینه‌ای (حتی کرایه ماشین) دریافت نماید، آنوقت باید پرسید: پزشکی که سوگند یاد کرده تا به وظیفه اخلاقی، انسانی، صنفی و سازمانی خود در معالجه بیماران عمل کند، پس چرا برای معالجه بیماران پول می‌گیرد؟ آیا پول گرفتن از درد و رنجِ انسانها، ناجوانمردانه نیست؟ حتی برخی از پزشکان برای معالجه، به نقاط دوردست و محروم اعزام نمی‌شوند و اگر هم بشوند حقِ ماموریت، حق ایاب و ذهاب و حق سختی آب و هوا می‌گیرند! 5⃣ تمام اشکالات بالا به معلم و استاد دانشگاه هم وارد است؟ چرا اینان از علم که امری مقدس است، امرارِ معاش می‌کنند؟ چرا اعضای هیئت علمی دانشگاه برای راهنمایی و یا دادن مشورت به دانشجویان، -علاوه بر دریافت حقوق ماهانه-حق‌الزحمه کلان دریافت می‌کنند؟ مگر راهنمایی و آموزش وظیفه ذاتی، اخلاقی، قانونی و سازمانی آنان نیست؟ آیا دریافت حق هزینه رفت و آمد و حق سختی آب و هوا، برای انجام وظیفه ذاتیِ آموزش و راهنمایی ناجوانمردانه نیست؟ 6⃣ مگر امثال نویسنده محترم برای صرف وقت، مطالعه و نگارش چنین متن‌هایی –که دقیقاً بر اساس یک سناریو و اهداف خاص نگاشته، بازنویسی و تکثیر می‌شود- پول نمی‌گیرند؟ مگر وظیفه اخلاقی و انسانی روشنفکران محترم، روشنگری و دفاع از حقوق مردم نیست! پس چرا «دلارهای خارجی» بابت این فعالیت‌ها به حسابشان واریز می‌شود؟ چرا برای مبارزه با جهل و خرافه دین مردم پول می‌گیرند؟ 7⃣ اساساً موزیسین‌ها، هنرمندها و خواننده‌ها، که شعار «هنر برای هنر» و «رواج شادی و آرامش بین مردم» سرمی‌دهند، چرا بابت کنسرت‌هایشان، ده‌ها میلیون‌ تومان از مردم دریافت می‌کنند؟! مگر وظیفه ذاتی، اخلاقی و صنفی یک هنرمند، تبلیغ و ترویج هنر نیست؟! 8⃣ خلاصه آنکه بنابر فقه اسلامی، دریافت پول برای انجام واجبات شرعی –مانند نماز- حرام است، واقعیت این است که اگر قرار باشد پزشکان، معلمان، اساتید دانشگاه و ... برای انجام وظایف ذاتیِ خود، پولی دریافت نکنند، عملاً کسی سراغ این مشاغل نمی روًد اسلام مانند دیگر ادیان، برای امرار معاش مبلغان، راه‌حلی را تدارک دیده و دریافت هزینه رفت و آمد برای نماز جماعت را جایز دانسته است؛ به صورت تجربی در جامعه، بسیاری از روحانیون را می‌بینیم که،بدون هیچ چشم‌داشتی از مردم، به آموزش و راهنمایی مردم می‌پردازند و همین رابطه نزدیک روحانیون با مردم که در میان دیگر اصنافِ فوق‌الذکر دیده نمی‌شود، موجب شده که با نگارش متن‌های بالا بخواهند به این رابطه نزدیک ضربه بزنند. ╔═.🍃.═══════╗ 🌼@khademngoo🌼 ╚═══════.🍃.═╝
31.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫 شگفتی روزگار آیت الله بهلول گنابادی 💫 ╔═.🍃.═══════╗ 🌼@khademngoo🌼 ╚═══════.🍃.═╝
*💥چرا حاج قاسم محل قبر خود را در کنار شهید یوسف الهی انتخاب کرده است؟*!👇👇👇👇 *همراه با خاطرات و کراماتی از شهید حسین یوسف الهی*👇👇👇 *این متن ارزش خوندن داره حتما بخونید*👇👇 *🔹شهید «محمّدحسین یوسف الهی» عارفی است که در در واحد اطلاعات عملیات لشکر 41 ثارالله کرمان ، مراتب کمال الی الله را طی کرد و کمتر رزمنده ای است که روزگاری چند با ایشان زیسته باشد اما خاطره ای از سلوک معنوی و کرامات او نداشته باشد.* *🔹محمد حسین، مصداق سالکان و عارفانی است که به فرموده حضرت امام (ره)، یک شبه ره صد ساله را پیمودند و چشم تمام پیران و کهنسالان طریق عرفان را حسرت زده قطره ای از دریای بی انتهای خود کردند*. *💥خاطراتی خواندنی از این شهید عزیز را با هم مرور می‌کنیم:* *👈به من گفته بود در کنار اروند بمان و جذر و مدّ آب که روی میله ثبت می‌شود را بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد*. *🔹نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط 25 دقیقه.* *🔹بعداً برای این فاصله زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم. وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: "تو شهید نمی‌شوی".* *🔹با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و گفت: چرا آن 25 دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر می‌نوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود.* *🔹در آن شب و در آن جا هیچ کس جز خدا همراه من نبود!* *👈با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق است. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا*. *🔹وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن هر دو چشمش بسته بود! بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت.*.. *🔹امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد...* *👈پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال 62 بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.*  *🔹ساعت 10:00 شب به بیمارستان رسیدیم. با اصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمی‌دانستیم کجا برویم.* *🔹جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمّدحسین یوسف الهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله!* *🔹جوان ادامه داد: حسین گفت: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا!* *🔹وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین سوخته ولی می‌تواند صحبت کند.* *🔹اوّلین سؤال ما این بود: از کجا دانستی که ما آمدیم؟* *🔹لبخندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم!* *🔹محمّدحسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت و... را گفت!* *👈دو تا از بچّه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آنها با لباس غوّاصی در آبها جلو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ برگشتیم.* *🔹محمّدحسین که مسؤول اطّلاعات لشکر41 ثارالله کرمان بود، موضوع را با برادر حاج قاسم سلیمانی ـ فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت.* *🔹حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر می‌شود.* *🔹امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص می‌کنم.* *🔹صبح روز بعد حسین را دیدم. خوشحال بود. گفتم: چه شد؟ به قرارگاه خبر دادید؟* *🔹گفت: نه. پرسیدم: چرا؟!* *🔹مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را*. *🔹با خوشحالی گفتم: الآن کجا هستند؟* *🔹گفت: در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهره اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟* *🔹اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمی‌شد. در ثانی اکبر نامزد داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود*. *🔹اکبر در خواب گفت که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر می‌گردیم.* *🔹پرسیدم: چه طور؟! * *🔹گفت: شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل.* *🔹من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست.* *🔹وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد!* *👈زمستان 64 بود. با بچّه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد شد و بعد از کلّی خنده و شوخی گفت: در این عملیّات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند.* *🔹بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم.* *🔹حسین به همه اشاره کرد به جز من! * *🔹چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیّات والفجر 8 محقّق شد!* *🔹از این ماجراها در سینه بچّه های اطّلاعات لشکر ثارالله بسیار نهفته است. رازهایی که هیچ جا بازگو نشد...* *✅برای مطالعه بیشتر به کتاب نسل سوخته* مراجعه فرمایید. 💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @khademngoo ╰─┅
🔴 💠 زن وشوهر، و ادکلنشان را باید زود به زود عوض کنند. 💠 خوب نیست برای یک مدت طولانی، از یک عطر استفاده کنید! و تازگی باعث می‌شود. 💠 شاید همسرتان با عطر و ادکلن تازه‌تان بهتری برقرار کند! 💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯