🌹🌿🌹🌿🌹
🌿🌹🌿🌹
🌹🌿🌹
🌿🌹
🌹
|📄🙃 #تایم_رمان |
♥️ #رمان_عشق_با_طعم_سادگی
🖇 #قسمت_40
دلم گرم شد از دل نگرانیش
_هیچی نیست ...سرما خوردم
_نمیدونستم ببخشید ...از صبح تعمیرگاه بودم سرمم حسابی شلوغ دیدم امروز به من زنگ نزدی
گفتم شاید قهری که همش تو زنگ میزنی !
لبخند دوست داشتنی روی لبم نشست خوشحال شدم از اینکه یادش مونده بود هرروز من زنگ
میزنم و میشم احوال پرسش!
گفتم: مرسی زنگ زدی حالم زیاد خوب نبودنتونستم وگرنه قهر نبودم میدونم روزها فرصت نداری!
_صدات حسابی گرفته است دکتر نرفتی؟
_نه ...گلوم خیلی درد میکنه
_حالا مهمون نمی خوای ؟
با پرسش و تعجب گفتم: مهمون؟؟
_نزدیک خونه شمام ...راستش ماشین بابا رو گرفته بودم باهم بریم بیرون ...داشتم میومدم اونجا
که از دایی اجازه بگیرم بعد بریم
ذوق کردم از این رفتار امیرعلی دفعه اول بود خب !
با صدای گرفته و پنچری گفتم:حالم خیلی بده!
با خنده گفت : حالا یعنی نیام اونجا؟!
هول کرده گفتم: چرا چرا کجایی االان؟
_پشت در خونه به محسن بگو درو بازکنه
بی حواس موبایل و قطع کردم و هول به محسن گفتم: زود در و بازکن امیرعلی پشت دره
محمد ابرو بالا انداخت_خب حالا...از اون موقع صدات در نمیومد چی شده هوار میزنی حالا
چشم غره ای بهش رفتم_خواهشا مزه نریز
تمام بدنم درد میکرد با زحمت خودم رو روی تختم بالا کشیدم و تکیه دادم به پشتی تخت
...امیرعلی با خنده وارد اتاقم شدو این یعنی باز این محسن خوشمزه گری کرده!
سلام گرمی کردو دستش رو جلوآوردو من دستم رو گذاشتم توی دستش..چینی به پیشونیش افتاد
و دست دیگه اش نشست روی پیشونیم دلم ضعف رفت برای اخمش که حاصل دل نگرانی برای
من بود !
_خیلی تب داری!
محمد_نه بابا چهل درجه که چیزی نیست هنوز به مرحله تشنج نرسیده
چشم غره ای به محمد رفتم وامیرعلی با خنده سر تکون داد
امیرعلی_ پاشو لباس بپوش بریم دکتر ...من خودم به دایی زنگ میزنم
ترسیده گفتم: نه نه لازم نیست خوب میشم
ابروهاش بالا پرید _چه جوری خوب میشی پاشو
_نه امیرعلی خوبم
لبه تخت نشست و نگاهش رو دوخت به چشمهام و آروم گفت: یک دکتر که می تونم ببرم خانومم
رو نمی تونم؟ دوست نداری بامن...
پریدم وسط حرفش و با قیافه پریشونی گفتم:جون محیا ادامه نده میبینی حالم خوش نیست
نگاهش جدی شد_پس چرا هول کردی و نمیای؟
محسن شنید صدای امیرعلی رو _چون از آمپولهایی که قراره نوش جان کنه میترسه
امیرعلی با تعجب خندید_راست میگه؟
با خجالت پتو رو کشیدم روی سرم و با حرص گفتم: آره راست میگه ...خب چیکار کنم ترسه دیگه
هرکسی از یک چیزی می ترسه
محمد طعنه زد_حالا نکه فقط تو ازآمپول می ترسی ...اگه تاریکی شب و مرده ها و جن و پری و
دزد های خیال تو رو فاکتور بگیریم آره راست می گی فقط از آمپول میترسی
با حرص جیغ خفیفی کشیدم وامیرعلی بلند بلند خندید
آروم پتو رو از روی سرم کشیدو چند تاراز موهام براثر الکتریسیته روی هوا موند
_پاشو بریم دختر خوب تبت خیلی بالاست من به دکتر بگم به جای آمپول خشک کننده قوی تر
بنویسه قبوله ؟میای؟
مثل بچه ها لب چیدم_نخیر نمیشه الکی به من وعده نده... باباهم همیشه همین و میگه ولی
وقتی دکتر آمپول مینویسه به زور میبرتم تزریقاتی میگه برای خودته دخترم
امیرعلی می خندید به لحن بچگانه و پر حرصم
_پس الاقل جوشونده بخور!
لب چیدم ولی خوشحال شدم کوتاه اومده!
جوشونده های تلخ بهتر از آمپول بود
_باشه
محسن و محمد از اتاق بیرون رفتن و امیرعلی کمکم کرد دراز بکشم _اینجوری معذبم خب
دستش رو نوازش گونه کشید روی موهام و شقیقه ام... پوست دستش یک کم زبربود ولی اذیتم
نمی کرد و برعکس لذت میبردم از نوازش دستهاش که اولین دفعه بود!
_راحت باش
آروم شده از نوازش دست امیر علی گفتم: ممنون که اومدی
نگاه ازمن دزدید
_دلم برات تنگ شده بود!!
#ادامه_دارد...
https://eitaa.com/khademngoo
🌹🌿🌹🌿🌹
🌿🌹🌿🌹
🌹🌿🌹
🌿🌹
🌹
|📄🙃 #تایم_رمان |
♥️ #رمان_عشق_با_طعم_سادگی
🖇 #قسمت_41
یک گوله آرامش قل خورد توی وجودم و لبخند زدم و و دستش رو که ثابت شده بود روی گونه ام
بوسیدم
اخم مصنوعی کردو بازم اعتراض
_محیا خانوم!
لب چیدم و تخس گفتم: خب چیه ذوق کردم ...
اولین دفعه ایه که دلت برای من تنگ میشه... بعداین همه مدت
نگاهش گم شد توی نگاهم
_ ببخش محیا...میدونم ولی خب من....
یعنی...
پریدم وسط حرفش و نزاشتم ادامه بده قصدم اصلا گله نبود که ناراحتش کنم!برای همین با
شوخی گفتم:منم خیلی دلم برات تنگ شده بود بازم معرفت تو که اومدی دیدنم ! من که هر وقت
دلم تنگ شد فقط بهت زنگ زدم !
لبخند تلخی نشست روی صورتش
– که اونم همیشه من ...
ادامه حرفش رو خورد و پوفی کشید...نمیدونستم یک جمله اینجوری بهم میریزه امیرعلی رو!
-بیخیال گذشته دیگه...باشه؟!
زل زد توی چشمهام
_داره دوماه میگذره از عقدمون و من هنوز یک بار درست و حسابی نبردمت گردش...
خب بابا دیگه نمیتونه مثل قدیم سرپا باشه و کارها گردن منه ...من وببخش محیا
نمیتونم دوران عقد پر خاطره ای برات بسازم مثل بقیه...دیگه حالامیترسم از پشیمون شدنت!
این دومین گوله آرامش بود یعنی الان نفسهام بند شده بود به نفسهاش که میترسید از پشیمونیم
که من مطمئن بودم اتفاق نمی افته؟؟!
آروم گفتم: همین که هستی خوبه ...همین که حس کنم دوستم داری لحظه لحظه هایی رو که
باهات هستم برام میشه خاطره ...من نمی خوام مثل بقیه باشیم می خوام خودمون باشیم...
محیاقربون این گرفتاربودن و خستگیت ...
تکونی خورد از این قربون صدقه رفتن ساده وصمیمیم و لب زد_خدا نکنه
دستش رو که بین دو دستم حصار کرده بودم فشار آرومی دادم و گفتم: همین که با همه خستگیت
اومدی اینجا و همیشه لبخند رو لبته برام دنیا دنیا می ارزه حاضرم همیشه تو خونه بمونم و بیرون
نرم ولی تو باشی و فکرت مال من باشه!مگه فقط گردش رفتن و خوش گذرونی خاطره میسازه
وقتی دلنگرانم میشی برام میشه خاطره!
لبخند محوی صورتش و پر کرد که گفتم: میدونی امیرعلی از وقتی فهمیدم دوست دارم؛ همیشه
بایک رویا خوابیدم ... اینکه تو خسته بیای خونه و دستها و لباسهات کثیف باشه و من کمکت کنم
دستهات رو بشوری... بهت بگم خسته نباشی یک کمم غربزنم چرا لباست کثیف شده... !
آروم خندیدو زیرلبی گفت: دیونه ای ؟! همه دنبال یک شوهر نمونه میگردن که با افتخار کنارش
قدم بردارن اونوقت تو آرزوی شستن دستهای سیاه و لباس کثیفم و داشتی؟
نگاهم رو از چشمهایی که حالا برق میزدن گرفتم و خیره شدم به دکمه های ریز و سفید سر
آستینش
_ افتخار میکنم کنارت قدم بردارم چون میدونم یک شوهر واقعی هستی که میتونم بهت تکیه کنم
...داشتن ظاهر مدو مارک که فقط چشم پرکنه به درد من نمی خوره ...چیزی که من و خوشحال
میکنه اینه که تو باهمون دستهای سیاهت عجله کنی بیای دنبالم برای اینکه من توی شب معطل
نشم...خیالم راحته اگه جایی کارم گره بخوره یا جایی باشم که بترسم و بهت زنگ بزنم سریع
خودت رو بهم میرسونی و من به جون می خرم اون لباسهای سیاه کارت رو که از عجله یادت رفته
باشه دربیاری...میشه برام افتخار که برات مهم بودم !
دستش مشت شد بین دست هام ..نمیدونم چرا کلافه شد !
نگاهش به زانوهاش بود و نفس میکشید عمیق ولی آروم و شمرده ! خواست حرفی بزنه که صدای
محسن بلند شد که در جواب مامان تازه رسیده می گفت _آقا امیرعلی پیش محناست
دستش از بین دستم کشیده شدو ایستاد... خیلی با عجله گفت:ان شالله بهتر باشی ...من دیگه
برمحتی مهلتم نداد برای خداحافظی
دوروز گذشته بود و من هنوز فکر می کردم
چرا اون شب امیرعلی زود گذاشت و رفت و حتی روز
بعد فقط یک احوال پرسی ساده ازم کرد! ...نمیفهمیدم چرا یکدفعه امیرعلی مهربون شده میشدامیرعلی قدیمیه اول عقدمون ...نمی دونم یعنی اون شب من حرفی زدم که ناراحت شد؟!
https://eitaa.com/khademngoo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ اگر کسی امیر المومنین (ع) عنصر وجودیش شد...
📍غصه خوردن دنیا، براش کسر شأن است...
#میلاد_امام_علی
@oshaghroghaye_۲۰۲۲_۰۲_۱۳_۲۰_۳۶_۵۳_۵۲۲.mp3
5.93M
💐 آبروی دنیا عــلـــی
🎙️ کربلایی مهدی رعنایی
#ولادت_امیرالمومنین_علیه_السلام_مبارک🎉
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
35.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کلیپ باعشق بمناسبت امروز اماده شده
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
این کلیپ باعشق بمناسبت امروز اماده شده
ارسالی از اعضای محترم کانال
https://iporse.ir/6182166
سلام دوستای گلم لطفاً روی این لینک کلیک کن و یکی از این اعمال معنوی رو به نیت شهید ابراهیم هادی انجام بدید إن شاء الله عاقبت بخیر بشید و حاجت روا
التماس دعا🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیدوارم
در این شب عید میلاد مبارک
مولای متقیان علی علیهالسلام
صدای همه دردمندان
آرزوی همه آرزومندان
نیاز همه نیازمندان
روی بال فرشتهها به عرش
خدا برسه و در این شبهای
پر نور همه به آرزوهاشون برسن
شبتـ🌙ـون نــور بـاران🌟
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
*فـرق بین مـادر و پـدر*
کسی که از زمانی که چشم باز میکنی
تو را دوست دارد مادر است
و کسی که دوستت دارد بدون اینکه
ظاهر کند پدر است
مادر تو را به جهان تقدیم میکند
پدر تلاش میکند که جهان را به تو تقدیم کند
مادر به تو زندگی میدهد
پدر به تو میآموزد چگونه این زندگی را
احیا کنی
مادر تو را نه ماه در رحم خود نگه میدارد
پدر باقی عمر تو را حمل میکند
مادر به وقت تولدت فریاد میکشد
صدایش را نمیشنوی
و پدر بعد از آن فریاد میکشد
مادر گریه میکند وقتی بیمار میشوی
پدر بیمار میشود وقتی گریه میکنی
مادر مطمئن میشود که گرسنه نیستی
پدر به تو یاد میدهد که گرسنه نمانی
مادر تو را روی سینهاش نگه میدارد
پدر تو را به دوش میکشد
مادر چشمه محبت است
و پدر چاه حکمت
مادر مسئولیت از دوش تو برمیدارد
پدر مسئولیت را در وجود تو میکارد
مادر تو را از سقوط نگه میدارد
پدر میآموزد بعد از سقوط بلند شوی
مادر یاد میدهد چگونه روی پای خود
راه بروی
پدر یاد میدهد چگونه در راههای زندگی
حرکت کنی
مادر کمال و زیبائی را منعکس میکند
پدر واقعیتها و تلاشها را منعکس میکند
مهر مادری را هنگام ولادت حس میکنی
مهر پدری را وقتی پدر شدی حس خواهی کرد
بنابراین مادر با چیزی مقایسه نمیشود
*و پدر تکرار نخواهد شد*
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃
پروردگار من
خدای زیبائیها
خالق تمام ذرات هستی
ای خودت همه عشق
با من باش
با من بمان
که نیاز بینهایتی
به توکل زیباترین نامها
به رسم ادب به نام خدا
🌸 الهـی به امیـد تـو 🌸
💠خادم
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
#ادمین_بانو
🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🔹🔶🔹🔶🔹
🔶🔹🔶🔹
🔹🔶🔹
🔶🔹
🌼🍃وَأَقِیمُواْ الصَّلَو ةَ وَءَاتُواْ الزَّکَو ةَ وَارْکَعُواْ مَعَ الرَّ کِعِینَ 🍃🌼
🌸🍃و نماز را بپادارید و زکات را بپردازید و همراه با رکوع کنندگان، رکوع نمایید.🍃🌸
{سوره ی بقره ، آیه ۴۳ }
💠 پیام آیه :
۱- بعد از دعوت به ایمان، دعوت به عمل صالح است. (آمنوا... َاقیموا)
۲- نماز و زکات، در آئین یهود نیز بوده است. (اقیموا الصلوة و اتوا الزکوة)
۳- رابطه با خدا، از طریق نماز و کمک به خلق خدا، از طریق زکات و همراهی با دیگران، یک مثلّث مقدّس است. (اقیموا، اتوا، ارکعوا)
۴- اصل فرمان نماز، با جماعت است. اساس دین بر حضور در اجتماع و دوری از انزوا و گوشه نشینی است. (وارکَعوا مع الراکعین)
#آیه_های_نور
💠خادم
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
#ادمین_بانو
❤️#سلام_امام_زمانم
اے بهارے ترین آینہ هستے
یوسف ڪنعانے من،سلام
آقا جانم...
بیا و اذان عشق بخوان
تا جهان سراسر مسلمان شود
بیا و «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ....» را فریاد ڪن...
چشم انتظار ماندهام؛
من سر خوشم از لذت این
چشم بہ راهے
و چشم انتظار مےمانم...
اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#السلام_علیک_یا_اباصالح_المهدی_عج
💠خادم
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
#ادمین_بانو
آنانکه عشق را پیدا می کنند ،
*حالِشان خوب می شود*
آنانکه موفقیت را پیدا میکنند ،
*روزگارِشان*
اما هیچکدام خوشبخت نمی شوند .
*خوشبختی ، سهم کسانی است که موفقیت و عشق را همزمان داشته باشند* .
*سلام* ✋
*ان شاءالله به برکت صلوات بر محمد (ص) و آل محمد*
زندگیتون همراه با عشق ، موفقیت ، سلامتی و خوشبختی باد . 🤲
*فاصله سرایت ویروس کرونا با ما*
*" یک لحظه است "* .
*ذکر امروز*
*یا حَیُّ یا قَیُّوم*
💠خادم
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
#ادمین_بانو
🔘 متن شبهه:
" شیعیان یکی از معجزات الله را (( تولد علی در کعبه )) میدانند! و به آن تا سرحد عرق ملی افتخار میکنند!
اما آیا این متعصبان خشک مغز فقط برای چند لحظه واقعا روی آن فکر کرده اند !؟
که چگونه سنگ های کعبه شکافته شد و فاطمه بنت اسد در کعبه علی را به دنیا آورد !؟
اما بحث اصلی ؛
تاریخ تولد محمد : روز جمعه ۱۷ ربیع الاول سال عام الفیل و مقارن با سال ۵۶۷ میلادی است .
تاریخ تولد علی : روز جمعه ۱۳ رجب در سال عام الفیل و در حدود سال ۵۹۹ میلادی . ۳۰ سال بعد از تولد محمد
یعنی اختلاف سنی محمد و علی ۳۰ سال بود و علی دقیقا زمانی که محمد در ۴۰ سالگی ادعای رسالت کرد ۱۰ ساله بود .
و این بدان معناست که علی ۱۰ سال قبل از اسلام متولد شده بود .
حال سوال اساسی اینجاست که مگر کعبه قبل از رسالت محمد پر از بت و شرک و کفر و فسق و فجور نبوده !؟ مگر کعبه محل مهم و معروف بت پرستی اعراب نبوده است !
پس فاطمه بنت اسد مادر شیر خدا چرا باید اینقدر کعبه پر از بت و کفر و شرک برایش مقدس و عزیز باشد که که به هنگام زایمان وارد کعبه میشود آن هم به لطف الله ، و علی را در میان بت های معروف عرب و در کنار لات و عزی و منات و هبل و ۳۶۰ بت دیگر به دنیا می آورد !؟
آیا ابوطالب و فاطمه بنت اسد بت پرست بوده اند و یا این که این واقعه مضحک دروغ است !؟ "
🔆 پاسخ شبهه:
1️⃣ ولادت امیرالمومنین علی (ع) در خانه خدا جزء مسلمات تاریخ است که حتی در منابع معتبر اهل سنّت فراوان نقل شده است .
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920301000720
2️⃣ بزرگان اهل سنّت و شیعه ، متفقا تولد حضرت علی (ع) در کعبه را بزرگداشت و اکرامی نسبت به مقام شامخ و با عظمت ایشان از جانب خدای متعال دانسته اند .
(همان منبع)
3️⃣ شكاف خانه خدا از معجزاتی است كه با وجود تلاشهای بسیار وهابیون و بازسازیهای متعدد همچنان باقی مانده است. تصاویر دراین لینک :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=khabar&id=315
4️⃣ وجود مقطعی بتها در خانه کعبه نمی توانست قداست و معنویت اصیل آن را از بین ببرد.
* رسول خدا (ص) پیش از بعثت و پس از آن همواره بدون توجه به بتها، کعبه را طواف و کنار این خانه مقدس عبادت می فرمود.
* مکه در سال هشتم هجری فتح شد و تا این هنگام در خانه کعبه بت هم وجود داشت ؛ درحالی که کعبه از سال دوم هجری به عنوان قبله گاه مسلمانان بود . پس کعبه مقدس بوده و بت خانه تلقی نمی شده است .
5️⃣ بت ها هرگز از قداست کعبه نکاسته اند و تولد امام علی(ع) در این مکان مقدس فضیلتی بزرگ برای آن حضرت محسوب می شود ، فضیلتی که احدی در آن با حضرت شریک نگشته است.
#میلاد_امیر_المومنین_مبارکباد
✅ #آثار_نماز
🌼 مبارزه با نفس در واقع یعنی ارضای نفس ، [ یعنی انتخاب علاقه بهتر نسبت به علاقه کمتر] یعنی عبور از علاقه های سطحی نفس برای پاسخ دادن به علاقه های عمیق و خوب نفس...
🍃 مثلاً برای ارضای علاقه عمیق و پنهان خود (میل به خداپرستی) باید با علاقه های سطحی و بی ارزش ) شهوات و هوس های) خودمان مبارزه کنیم و آنها را قربانی کنیم.
🌼 لذا باید سر سجاده #نماز بگوییم: «خدایا! من فعلاً اسیر علاقه های سطحی خودم هستم و لذت پرستش تو را درک نمیکنم ولی شنیده ام خبری هست و سخن پیامبر را قبول کرده ام، فعلا بدون اینکه لذت نماز را بچشم نماز می خوانم...»
🍃 اصلا همین نماز خواندن یک مبارزه با نفس است. چون در آغاز برای ما جذابیتی ندارد و دوست داریم فقط برای رفع تکلیف، زود نمازمان را بخوانیم و تمام کنیم،
🌼 ولی برای اینکه حال نفس خودمان را بگیریم و با این هوس مبارزه کنیم باید با آرامش و طمأنینه و بدون عجله نماز بخوانیم.
📚 استاد پناهیان؛ تنها مسیر؛ فصل اول ؛ جلسه هشتم.
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
✅ #نماز_معصومین
🧡🔸 حضرت موسي بن جعفر عابدترين، دانشمندترين، سخاوتمندترين انسان در زمان خود بشمار مي رفت.
💙🔹 امام عليه السلام نمازهاي مستحبي شبانه را هميشه مي خواند و آن را به #نماز_صبح وصل مي كرد سپس تا طلوع آفتاب مشغول #تعقيبات مي شد.
🧡🔸 آن حضرت #سجده های طولانی داشت. دو از دعاهای سجده اش که مدام تکرار می کرد، چنین بود:
1⃣ اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ اَلرَّاحَةَ عِنْدَ اَلْمَوْتِ وَ اَلْعَفْوَ عِنْدَ اَلْحِسَابِ.
خدايا! از تو در وقت جان دادن، راحتي و در وقت محاسبه اعمال در قیامت، گذشت را خواهانم.
2⃣ عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ فَلْيَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِكَ.
گناه بندهات بزرگ است، پس گذشت تو نيك باشد.
💙🔹 چنان از ترس خدا مي گريست كه محاسنش از اشك ديدگان تر مي شد. از همه مردم بيشتر به خانواده و خويشانش رسيدگي مي كرد.
🧡🔸 شبها با زنبيل هايي كه محتوي طلا، نقره، آرد و خرما بود، به سراغ فقراي مدينه مي رفت و به ايشان مي داد در عين حال نمي فهميدند چه كسي به آنها كمك مي كند.
📚 بحارالانوار، ج 48، ص 101.
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️