✿✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿
داســتــان مـعـنــوی
✧✾════✾✰✾════✾✧
یکی از آشنایان به نام سرهنگ
عباسعلی میرزایی میگفت:
سفری به مشهد مقدس رفته بودم و برای
خرید کلاهی به دکان کلاه فروشی رفتم
صحبت از مرحوم حاج شیخ حسنعلی
اصفهانی به میان آمد، کلاه فروش گفت:
روز فوت مرحوم شیخ در دکان سلمانی بودم
و یک نفر در صندلی اصلاح نشسته بود
چون سر و صدای تشییع کنندگان برخاست
مشتری پرسید چه خبر است؟
سلمانی گفت: جنازه حاج شیخ
حسنعلی اصفهانی را تشییع میکنند
به محض شنیدن این خبر مشتری آنچنان
به فغان و ناله افتاد که تصور کردیم
از منسوبان شیخ است
چون از او توضیح خواستیم، گفت:
من با این مرد بزرگ نسبتی ندارم
لیکن حکایتی میان من و او هست که
اینچنین موجب شوریدگی احوال من شده
آنگاه داستان خود را اینگونه تعریف کرد:
پدرم در قریه «نخودک» کدخدا بود
و من هم در اداره ژاندارمری کار میکردم
روزی حاج شیخ به پدرم فرموده بودند:
اگر احتیاج نداری از شغل کدخدایی استعفاء کن
پدرم نیز به موجب توصیه حضرت شیخ
از کار خود استعفاء کرد
و چون من از ماوقع مطلع گشتم
بغضی از مرحوم شیخ در دلم پدید آمد
و دیگران هم مرا به این دشمنی، تحریک
و تشویق میکردند تا آنکه مصمم شدم
ایشان را به قتل برسانم
و چون گاهی از اوقات نیمه شبها که از
مأموریت خود باز میگشتم مرحوم شیخ
را دیده بودم که تنها از ده خارج میشوند
بر آن شدم که در یکی از این شبها
ایشان را هدف گلوله سازم
اتفاقاً در یکی از شبهای تاریک زمستانی
که به طرف آبادی میآمدم، حضرت شیخ
را دیدم که عبا بر سر کشیده و میخواهند
از ده خارج شوند
با خود اندیشیدم که وقت مناسب فرا رسیده
اما بهتر است اندکی صبر کنم تا از ده دور
شوند و صدای شلیک من کسی را آگاه نکند
باری، مسافتی در عقب ایشان آهسته رفتم
تا آنکه کاملاً از ده بیرون رفتند
در آن حال که خواستم تفنگ خود را به قصد
شلیک از دوش بردارم، ناگهان حضرت شیخ
روی به طرف من گردانیدند و فرمودند:
حبیب کجا میآیی؟!
بیاختیار گفتم: خدمت شما میآمدم
و سخت از کار خود به وحشت افتادم
فرمودند:
بیا تا با هم به زیارت اهل قبور برویم
بیدرنگ پذیرفتم و به قبرستان ده که
مسافتی فاصله داشت، رفتیم و فاتحه
خواندیم آنگاه حضرت شیخ فرمود:
دوست داری که به شهر رویم و حضرت رضا
علیهالسلام را زیارت کنیم؟
عرض کردم: آری، فرمودند: دنبال من بیا
چند قدمی نرفته بودیم که دیدم پشت در
صحن مطهر رسیدیم و چون درها بسته بود
اشارتی کردند و در باز شد
ولی کسی را ندیدم که در را گشوده باشد
دستور دادند تا وضو بگیریم با آب جوی وضو
ساختم و به سوی حرم مطهر روانه شدیم
در اینجا نیز درهای بسته با اشاره حضرت
شیخ باز شدند و داخل حرم شدیم
و زیارت کردیم و در هنگام بازگشت،
درها یک به یک پشت سر ما بسته شد
چون از صحن خارج شدیم فرمودند:
دوست میداری که امیرالمؤمنین علیهالسلام
را هم زیارت کنی؟ عرض کردم: آری
و هنوز چند قدمی به دنبال ایشان نرفته
بودم که در برابر صحن و حرم رسیدیم
ولی من چون تا آن وقت به زیارت
امیرالمؤمنین علیهالسلام نرفته بودم
ابتدا آنجا را نشناختم
درهای بسته صحن و حرم حضرت امیر
هم به اشاره حضرت شیخ باز شد
زیارت کردیم و خارج شدیم
در این هنگام حضرت شیخ فرمودند:
حبیب، شب گذشته است و تو هم خستهای
بهتر است که به «نخودک» باز گردیم
عرضه داشتم: آقا، هر چه صلاح میدانید
انجام دهید باز پس از چند قدمی، ناگهان
خود را در همان جای ملاقات نخستین یافتم
پس از آن به من فرمودند: حبیب
مبادا که تا من زندهام از سرّ این شب
با کسی چیزی در میان گذاری
که موجب کوری چشمان تو خواهد شد
و دیگر اینکه هیچ وقت نزد من نیا و هرگاه
که مرا دیدی از دور سلامی بکن و والسلام
آیا این کراماتی که من از ایشان دیدهام
جای آن نیست که چنین در ماتم این بزرگوار
شیون و فغان کنم؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨پروردگارا
به حق صاحب نفسان درگاهت
نفس کشیدن ما را جز در
رضای خودت مقدر نساز
و ما را جزء هدایت شدگانت قرار ده
✨بارالها
فانوس سرنوشت را در مسیرم
همواره روشن نگه دار
که بی نور ایمانت
من در تاریکی و درماندگیام
شبتـ🌙ـون منـور بـه نـور الهـی🌟
071.mp3
3.35M
#انس_با_قرآن_مجید
#ختم_قرآن_مجید
حزب هفتاد و یکم (۲۱ الی ۵۲ نور)
👤 با صدای استاد پرهیزگار
#التماس_دعا_برای_ظهور
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام علی (علیهالسلام) فرمودند:
آدمى با نيّت خوب و خوش اخلاقى به تمام آن چه در جستجوى آن است، از زندگى خوش و امنيت محيط و وسعت روزى، دست مى يابد.✨
#آیات_نور
#حزب هفتاد و یکم
پیامهای آیه فوق ⇧⇩:
1- اهل ايمان، در امور زندگى بايد از وحى الهى دستور بگيرند.
2- امنيّت و آزادى براى ساكنين خانه بايد حفظ شود.
3- از مواضع تهمت دورى كنيد.
4- باز بودن در خانه، دليل جواز ورود نيست.
5- مالكيّت افراد محترم است.
6- برخورد مؤمنان با يكديگر، بايد با محبّت همراه باشد.
7- از هر كارى كه موجب شكستن حريم حيا وحجاب مىشود، دورى كنيد.
8- وارد شونده بايد سلام كند، هر كه باشد.
9- مراعات ادب وحقّ ديگران، سرچشمهى سعادت بشر است.
10- دستورات الهى را فراموش نكنيم و به ياد داشته باشيم.
11- آداب واخلاق دينى، همان نداى فطرت است، كه مورد غفلت قرار گرفته و بايد با تذكر بيدار كنيم.
#استاد_قرائتی
#صبحتبخیرمولایمن
درآڪہدردلِخستہتواندرآیدباز
بیـاڪہدرتنِمردهرواندرآیـدباز
بیاڪہفرقتِتوچشممنچناندربست
ڪہفتحِبابِوصالتمگرگشایدباز
حافظشیرازے
🏝سلام مولای ما،
مهدی جان
چقدر خوب است که
از حال دلهای خون ما
باخبرید ...
چقدر خوب است که
ما را از خاطر نمیبرید ...
چقدر خوب است که
در این روزهای تلخِ زهرآلود،
پناهمان هستید
چقدر خوب است که
سرانجام بساط ظلم
به دستانِ حیدریِ شما
برچیده میشود ...
چقدر خوب است که
بابای ما هستید ...🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#روزتونمهدوی
#یهفنجونصبحونهیمعنوی
☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️
#خجالت
💎امام علی علیه السلام:
✨ اَلحَیاءِ یمنع الرِّزق
خجالت، مانع روزى میشود.
📚غررالحکم/ج1/ح2285
✍🏼 خجالت مانع از برقراری ارتباط صحیح با دیگران میشود و معمولا انسانهاى خجالتی در بسیارى از موارد به خاطر شرم و حیای بیجایی که دارند از روزیهایى که دیگران به دست میآورند محرومند.
😨 برخی دلایل کمرویی:
⏪ شک در تواناییهای خود
⏪ عدم اعتماد به نفس
⏪ ترس از تمسخر دیگران
☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️
🏝ما تصمیم گرفتهایم!
یا صاحبالزّمان!
دل ما از مظلومیّت و غربت و تنهایی شما به درد آمده،
و ما به قوهی الاهی و به دعای خیر شما تصمیم گرفتهایم
که ندای مظلومیت و تنهایی و ”هل من ناصر ینصرنی” شما را به گوش مردم و همهی دوستداران و شیعیانتان برسانیم،
تا با همان همدلی که ما را در وفاداری به خودتان خواستهاید
و با اتحاد دلهای مشتاق و شیفتهتان،
تمنّای ظهورتان را به درگاه خداوند ببریم.
و میخواهیم
یاد و نام مقدّس شما را به دیگران معرّفی کنیم،
تا همهی دنیا شما را،
ای بهار مردم جهان، با همهی زیباییهایتان بشناسند.
و مشتاق خیرات کثیر پس از ظهورتان و همهی خوبیهای بینظیری که برایشان به ارمغان میآورید، باشند
و همه یک دل و یک صدا
برای سلامتی و فرجتان دعا کنند.
آری ما برای جوانی و عمرمان، که بیشترش به غفلت گذشته است،
هیچ کاری مقدّستر و هیچ خدمتی بزرگتر از این کار سراغ نداریم که شما را به دیگران معرّفی کنیم.
ما
تصمیم گرفتهایم
نام و یاد شما را در دلها زنده کنیم؛
یاریمان کنید!
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختر شهید مدافع امنیت سردار سرتیپ دوم پاسدار نادر بیرامی فرمانده اطلاعات سپاه شهرستان صحنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ شبهه ۱۰۸۶
چرا مراجع سکوت کردند؟ آیات عظام کجا هستن؟
✅ پاسخ حجتالاسلام دکتر #قربانی_مقدم را بشنوید.
#پیوندهای_نماز
✅اولین عامل بهم ریختگی حضور قلب چشم ماست.
📈 چشمی که همه چیز را می بیند، هر شخص، زن و مرد ، هر عکس ، هر فیلم،نمی تواند نماز خوبی بخواند.
✔️اگر بتوانید چشم خودتان را کنترل کنید، ان شاءالله نمازتان بهتر می شود.
☑️اگر بتوانید چیزهایی که خدای متعال راضی نیست نگاه نکنید، البته بطور جدّی می توانید نماز بهتری داشته باشید.
💟نماز عصاره و خلاصه شدۀ رفتار و اعمال روز ماست.
✅اگر تمام رفتار و اعمال آدمی با حساب و کتاب باشد ، نمازش درست خواهد شد.
#ترک_گناه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔍#انچه__باید_بدانیم(❤️#کلاس_مجردها❤️)
💠موضوع :حس تنفر نسبت به خواستگار
🍂اجباری نشدن و به زور کنار نیامدن
🔹️#ازدواج
🔸️#محسن_پوراحمد_خمینی
🍎#اللهم_اجعل_عواقب_امورنا_خیرا
✿✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿
داســتــان مـعـنــوی
✧✾════✾✰✾════✾✧
💠🔹مرحوم نخودکی میفرمایند:
در آن زمان که در صحن عتیق رضوی
به تزکیه مشغول بودم
روزی پیری ناشناس بر من وارد شد
و گفت: یا شیخ دوست دارم که یک اربعین
خدمتت را کمر بندم
گفتم: مرا حاجتی نیست تا به انجام آن پردازی
گفت: اجازه ده که هر روز کوزه آب را پر کنم
به اصرار پیر تسلیم شدم
هر روز علی الصباح به در اطاق میآمد
و میایستاد و با کمال ادب میخواست
تا او را به کاری فرمان دهم
و در این مدت هرگز ننشست
چون چهل روز پایان یافت گفت:
یا شیخ من چهل روز تو را خدمت کردم
حال از تو توقع دارم تا یک روز مرا خدمت کنی
در ابتدا اندیشیدم که شاید مرد عوامی باشد
و مرا به تکالیف سخت مبتلا کند
ولی چون یک اربعین با اخلاص به من
خدمت کرده بود با کراهت خاطر پذیرفتم
پیر فرمان داد تا من در آستانه اتاق بایستم
و خود در بالای حجره روی سجاده من
نشست و فرمان داد تا کوره و دم و اسباب
زرگری برایش آماده سازم
این کار با آنکه بر من به جهاتی دشوار بود
به خاطر پیر انجام دادم
و لوازمی که خواسته بود فراهم ساختم
دستور داد تا کوره را آتش کنم
و بوته بر روی آتش نهم و چند سکّه پول مس
در بوته افکنم و آنگاه فرمود آنقدر بدمم
تا مسها ذوب شود
از ذوب آن مسها آگاهش کردم
گفت: خداوندا بحق استادانی که خدمتشان
را کردهام این مسها را به طلا تبدیل فرما
و پس از آن به من دستور داد
بوته را در«رجه» خالی کن
و سپس پرسید در رجه چه میبینی؟
دیدم طلا و مس مخلوط است
او را خبر دادم
گفت: مگر وضو نداشتی؟
گفتم: نه
فرمود تا همانجا وضو گرفتم
و دوباره فلز را در بوته ریختم و در کوره
دمیدم تا ذوب شد و به دستور وی و پس از
ذکر قسم پیشین بوته را در «رجه» ریختم
ناگهان دیدم که طلای ناب است
آن را برداشتیم و به اتفاق نزد چند زرگر
رفتیم پس از آزمایش، تصدیق کردند
که زر خالص است
آنگاه طلا را به قیمت روز بفروخت
و گفت: این پول را تو به مستحقان میدهی
یا من بدهم؟
گفتم: تو به این کار صاحب اختیار هستی
سپس با هم به در چند خانه رفتیم
و پیر پول را تا آخرین ریال به مستحقان داد
نه خود برداشت و نه به من چیزی بخشید
و بعد از آن ماجرا از یکدیگر جدا شدیم
و دیگر او را ندیدم
↲افلاکیان خاک نشین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨پروردگارا
در اولین شب آذر ماه
دفتر دل دوستانم را به تو میسپارم
با دستان مهربانت قلمی بردار
خط بزن غمهایشان را
و دلی رسم کن
به بزرگی آسمان زیبایت
پر امید به رحمتت
قشنگ ترین عشق
نگاه خداوند بر بندگان است
هر کجای این سرزمین هستی
به همان نگاه میسپارمت
شـ🌙ـب پـائیـزیتـون بخیـر🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آغاز میکنیم صبح زیبائی
از کتاب زندگیمان را
با ذکر مقدس
🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃
به نام خدائی که باقیست
و همه چیز غیر او فانیست
شروع کارها با نام مشکل گشایت
🍂الهـی بـه امیـد لطـف و کرمـت🍂