eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.8هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.3هزار ویدیو
161 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•سلام نرجس 😍 °سلام آبجی😞 •چه خبر چیه چی شده ¿ چراناراحتی🧐 °هیچی هرچی تو کانال ها دنبال پروفایل مذهبی 🖼 والپیر 🌟 استیکر 🎀و... میگردم پیدا نمیکنم همش دروغ میگن . نه چالشی نه جایزه ای نه هیچی یکبار برنده شدم تو چالش گفتم جایزه بهم بده بلاکم کرد.🤬 جز اون اصلا پروفایل هاشون زشت و بی حجاب هست ☹️ •خب من یکی واقعی شا دارم . °شوخی نکن باهام 😕 •لینک رابهت میدم برو نگاه کن بد بود لفت بده همه اینا را داره 👇👇👇 🖤 💜 💙 💚 💛 🧡 ❤️ 🖤 💜 💙 💚 💛 🧡 ❤️ 🖤 💜 💙 وکلی چیزای دیگه😍🤩😎 °اسم کانالش چیه؟ •دختــــــران مهـــــــدوی بیا اینم لینک👇👇👇 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• @dokhtranmahdavi •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• °عالیه آبجی جونم🤩🤩🤩 •من که بهت گفتم. °ممنون😘😍
💎 🌷 شهـــید حمید سیاهکالی 🍃🌺 شماره 4⃣1⃣ بہ سه نفر جوایِـــز زیبایے اهداء مے شود (گارد گوشی با عکس رفیق شهید شما)(سِت دفترچه وجانماز. وپیکسل عکس رفیق شهید شماحتی الامکان)(جاقلمی رومیزی با عکس رفیق شهیدشما) 🌹تاشهیدنباشیم شهیدنمی شویم ارسال عکس و شرکت در چالش درکانال 👇 ✨درچه دیار فقاهت و شهادت https://eitaa.com/dorcheh98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌺🌺 صبحتون سرشار از نگاه پرنور پسر فاطمه 🥀🥀🥀
سلام بر تو ای مولایی که در عالم عهد از همه پیمان گرفته شد تا چشم به راهت باشند و دعاگوی ظهورت. السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا مِیثَاقَ اللَّهِ الَّذِی أَخَذَهُ وَ وَکَّدَهُ‏ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
#خطبه_فدکیه قسمت12 🌟فيهِ تِبْيانُ حُجَجِ اللّهِ الْمُنَوَّرَةِ، وَ مَواعِظُهُ الْمُكَرَّرَةُ، وَ ع
قسمت 13 و الصَّلاةَ تَنْزِيهاً لَكُمْ عَنِ الْكِبْرِ و الزَّكاةَ تَزْكِيَةً لِلنَّفْسِ وَ تَزْيِيداً فِى الرِّزْقِ و الصِّيامَ تَثْبِيتاً لِلاِخْلاصِ 🕋و الْحَجَّ تَشْيِيداً لِلدِّينِ وَ اِحْياءً لِلسُّنَنِ وَ اِعْلاناً لِلشَّرِيعَةِ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ و نماز را براى رهايى شما از كبر و خود بزرگ‌بينى و زكات را براى تزكيه‌ى نفس و افزونى روزیتان و روزه را براى پايدارى اخلاص آورد 🕋و حج را براى استوارى دين و احياى سنّت‌ها و اعلان عمومى شريعت [اسلام] 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ (13) And He made obligatory the prayer as a means of freeing yourself from arrogance, And He made the zakāt (poor due alms) obligatory as a means of cleaning purifying souls And as a cause of the growth of your sustenance. And He made fasting obligatory as a means of steadfastness in sincerity, 🕋So did He make pilgrimage to Mecca, (Hajj Pilgrimage), obligatory as a means of might in your Religion, and as a reviver of traditions and also as a public announcement of Islam.
✨﷽✨ 🌼معنای این سخن امام علی(ع) چیست که می‌فرماید: «من از قضای الهی به سوی قدر می‌گریزم» چیست؟ ✍پاسخ: گریختن از قضای الهی به سوی قدر الهی، مضمون روایتی است که چنین نقل شده است: «روزی امام علی(ع) از کنار دیواری که در حال ریختن بود بلند شد؛ برخی پرسیدند آیا از قضای الهی فرار می‌کنی؟ آن‌حضرت فرمود از الهی به قدر الهی فرار می‌کنم».ظاهراً مفاد این حدیث با قطع نظر از سند، این است که امام می‌خواهد بگوید، اگر به در کنار دیوار در حال خراب شدن ادامه دهم، حادثه قطعی است، ولی خداوند مقدر کرده که اگر با حسن انتخاب خودم از این دیوار فاصله بگیرم، نیز از من دور خواهد شد.  به بیان دیگر، مقصود این است که از امر حتمی خداوند به امری غیر حتمی فرار می‌کنم؛ زیرا قضا به معنای امر حتمی و قطعی است، و قدر به معنای اندازه‌گیری است. البته در مقابل این ، روایت دیگری نیز وجود دارد که آن‌حضرت بر عکس عمل کرده، یعنی در کنار دیوار در حال ریزش نشست و قضاوت شد که در برابر اعتراض برخی که گفتند دیوار در حال فرو ریختن است، حضرت فرمود: اجل هر کسی نگهبان او است؛ یعنی تا اجل فرا نرسد چیزی به وی آسیبی نمی‌رساند و هنگامی‌که حضرت از کنار برخاستند دیوار فرو ریخت. در جمع بین این دو رفتار از امام علی(ع)، برخی از محققان بر این باورند که مفاد اول بر اساس علم عادی و رفتار عقلایی است؛ زیرا دور از شدن از خطر(مثلاً از دیواری که در حال ریختن است) یک امر عقلایی است. امام(ع) این‌جا – مانند رویکردی که در بیشتر رخدادهای زندگی خویش داشتند - بر اساس همین قواعد عقلایی عمل نمودند، اما رفتار ایشان بر طبق روایت دوم بر اساس علم خاص و آگهی از غیب و واقعیت باطنی بود که می‌دانستند دیوار در چه زمانی سقوط می‌کند، به همین جهت به مجرد بلند شدن آن‌حضرت فرو ریخت. 📚کافی کافی، ج 2، ص 58
💭وضعیت گناهان در قیامت ✍حضرت علی (ع) در فرمایشی مهم گناهان را به سه دسته کلی تقسیم کرده‌اند: ✅ گناهان سه دسته‌ هستند: 1⃣گناهانی که بخشیده می‌شوند 2⃣گناهانی که بخشینده نمی‌شوند 3⃣گناهانی‌ که‌ برای‌ مرتکبین‌ آنها، هم‌ امید عفو داریم‌ و هم‌ نگران‌ عذاب‌ هستیم‌. 👈امّا گناه‌ مغفور، گناهی‌ است‌ که‌ خداوند بر اثر آن‌ بنده‌اش‌ را در دنیا عذاب‌ داده‌ است‌؛ و خداوند بزرگوارتر است‌ از آنکه‌ بندۀ‌ خود را دوبار عذاب‌ کند. 👈و امّا گناه‌ غیر مغفور، ستمی‌ است‌ که‌ بندگان‌ خدا بعضی‌ به‌ بعض‌ دگر می‌نمایند. خداوند‌ چون‌ برای‌ خلائق‌ ظاهر شود سوگندی‌ بزرگ‌ بر خویشتن‌ یاد کرده‌ است‌ و گفته‌ است‌: خداوند برای‌ بندگانش‌ قصاص‌ میکند، و حقّ بعضی‌ را از بعضی‌ دیگر می‌ستاند؛ بطوریکه‌ برای‌ هیچ‌ بنده‌ای‌ در نزد دیگری‌ تظلّم‌ و دادخواهی‌ باقی‌ نماند. و سپس‌ همه‌ را به‌ معرض‌ حساب‌ گسیل‌ می‌نماید 👈و اما گناه دسته سوم گناهی است که خدا آنرا بر مخلوقات پوشانده و به او توفیق توبه داده است و او از یک طرف از گناهش می‌ترسد و از طرف دیگر به رحمت خدایش امیدوار است، و حال ما هم اینچنین است که هم امید به رحمت خدا داریم و هم از عذاب او میترسیم 📚اصول الکافی، ج‏2، ص: 443 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍چرا باید خجالت بکشم!؟ ۱- ﻭﻗﺘﯽ عده ای از ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩﻥ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺑﺎﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺭﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻠﺸﺎﻥ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﻤﯿﮑﺸﻨﺪ .چرا ﺍﺯﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩﻥ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﺭﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻠﻢ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺸﻢ؟ ۲- ﻭﻗﺘﯽ عده ای از ﭘﺴﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ آﺑﺮﻭﯼ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺑﻨﺪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﺑﺼﻮﺭﺗﺸﺎﻥ ﺧﺠﺎﻟﺖ نمے کشند. ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ﺍﺯ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﻣﺤﺎﺳﻦ ﻭ ﺭﯾﺶ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺸﻢ؟ ۳ - ﻭﻗﺘﯽ عده ای ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺯﯾﻨﺖ ﻭ ﺍﻧﺪﺍﻣﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﺠﺎﻟﺖ نمے کشند . ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪﻥ ﺑﺪﻧﻢ ﻭ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﺣﺠﺎﺏ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺸﻢ؟ ۴ - ﻭﻗﺘﯽ عده ای از ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺗﻘﻠﯿﺪ ﺍﺯ ﻫﻨﺮﭘﯿﺸﮕﺎﻥ ﻓﺎﺳﺪ ﻏﺮﺑﯽ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﻤﯿﮑﺸﻨﺪ . ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﻭﻯ ﺍﺯ ﺳﻨﺖ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﻡ ﻭ امامان معصومم ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺸﻢ؟ ۵ - ﻭﻗﺘﯽ بعضی از ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯﮔﻔﺘﻦ ﻫﺮ ﺧﺰﻋﺒﻼﺗﯽ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﻤﯿﮑﺸﻨﺪ . ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺭﺳﻮﻝ و خواندن احادیث اهل بیت ع ﺩﺭﺟﻤﻊ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺸﻢ؟ ۶- ﻭﻗﺘﯽ ﺟﺎﻫﻼﻥ ﺍﺯ ﺁﯾﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﺧﺮﺍﻓﯽ ﻭ ﭘﻮﺳﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﺠﻮﺳﯿﺖ ﻭتفکر بظاهر روشن فکرانه ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﻤﯿﮑﺸﻨﺪ .ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ﺍﺯﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯﺍﺳﻼﻡ ﭘﺎﮎ ﺧﺠﺎﻟﺖ بکنم؟ ۷ - ﻭﻗﺘﯽ عده ای از ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﺤﺮﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﻤﯿﮑﺸﻨﺪ و با هم در پارک آب بازی می کنند!!! ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﺳﺮﺧﻮﯾﺶ ﺟﻠﻮﯼ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺸﻢ؟ ۸ - ﻭﻗﺘﯽ عده ای ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻓﺎﺳﺪ ﺍﺯ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﻓﺴﺎﺩ ﻭ ﻫﺮﺯﮔﯽ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﻤﯿﮑﺸﻨﺪ .ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﺩﯾﻦ ﭘﺎﮐﻢ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺸﻢ؟ ۹- ﺍﯼ ﻋﺎﻗﻼﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﻧﺸﺮ ﺑﺪﯼ ﻫﺎ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ چرا ﺍﺯ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﭘﺎﮐﯽ ﻫﺎ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺸﯿﻢ؟ 🔴شما که خجالت نمی کشید ؟؟؟ 💕💕💕
*ما شما را تا چند ساعت قبل نمی‌شناختیم... نه مصاحبه‌ای از شما دیده بودیم، نه تلاشی برای دیده شدن، نه دست و پا زدنی برای رسیدن به قدرت، و نه وعده و وعید دروغ به مردم برای رای گرفتن...* *اما حالا همه ما نه تنها شما را می‌شناسیم که از عمق جان عزادارتان هستیم... حالا همه دارند از قدرت و تاثیر شما می‌گویند، و از کارهای بزرگی که برای قدرتمند شدن ایران و انقلاب کردید، بدون اینکه وعده‌ای به ما داده باشید...* *انقلاب به بودنِ امثال شما زنده است، و به برکت خون شما راهش را ادامه خواهد داد...* *شهادتت مبارک...* *اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم* 🚨ما همچنان منتظر وعده انتقام سخت هستیم ولی هر آنچه که رهبری عزیزمان صلاح بدانند .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
#هوالعشق ❤️ #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_سی_و_یکم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ به روایت حانیه ...
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ به روایت امیرحسین ...................................................................... الان دقیقا یک ساعته که خیره شدم به سقف اتاق و فکر کنم فقط 20.30 بار آهنگ ارغوان رو گوش کردم. آره منم از بچگی با راهنمایی های پدرم خادم این تبار محترم بودم ولی الان چی؟ چرا بابا عشقی رو که خودش بهم یاد داده ، عشقی که خودش با بند بند وجودش به قلب تزریق کرده رو درک نمیکنه ؟ چرا درک نمیکنه که این عشق الان به پسرش بال و پر داده ؟ تنها راه آرامش صحبت با معبوده. نماز شفع میخوانم به سوی قبله عشق قربه الله. . . . واقعا سبک شدم. نماز شب همیشه برای من منبع آرامش بود. تصمیم گرفتم کاری که حاج آقا گفت رو انجام بدم ، کاری که همیشه برام نتیجه مطلوب داشت ؛ همه چیز رو میسپرم به خدا و خودم هم در کنار توکل تلاش میکنم ولی بدون نگرانی و ناراحتی ؛ چون وقتی چیزی رو میسپری به خدا اگه بابتش نگران و ناراحت باشی یعنی به خدا اعتماد نداری. وقتی معبودم گفته از تو حرکت از من برکت جای هیچ شک و گمانی نبود ، باید به برکتش توکل میکردم..... ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ به روایت حانیه ................................................. به روایت حانیه این خوددرگیریه آخرش هم کار دستم میده. هوووووف. مامان دیشب گفت فردا میخواد بره خونه خاله مرضیه اینا و منم گفتم که میام . الان موندم که چرا گفتم میرم ؟ واقعا به خاطر یه تعارف فاطمه ؛ برم بگم بعد از 7.8 سال سلام. اونم چی با این تیپی که اصلا خانواده اونا قبول نداشتن. البته الان اوضاع یکم بهتر شده بود ولی بازم بلاخره حجابم کامل کامل که نبود. در یک تصمیم آنی دوباره تصمیم گرفتم که نرم. _ ماااامااان. مااامااان. من نمیام. مامان_ دیگه چی؟ مگه من مسخره توام؟ به فاطمه گفتم که تو هم میای بچه کلی ذوق کرد. اجباری در کار نبود ولی وقتی بهشون گفتم که میای، باید بیای. _ولی... مامان_ ولی نداره. میدونی بدم میاد حرفمو عوض کنم. . . . همون مانتویی و روسری که گرفته بودم بایه شلوار پاکتی مشکی و البته برعکس همیشه فقط و فقط یه رژ کمرنگ تیپم رو تکمیل کرد. یک ساعت بعد ماشین جلوی در کرم رنگ خونه فاطمه اینا ایستاد. خاطره های بچگیم اگرچه محو و گمرنگ ولی برام زنده شد ، هئیت های محرم ، دسته های سینه زنی که ماهم پدرامون رو همراهی میکردیم، مولودی ها ؛ همه و همه تو این کوچه و تو این خیابون بودن ، خاطره هایی که ناباورانه دلم براشون تنگ شده بود. به خودم که اومدم، تو حیاط بودم و بغل پر مهر فاطمه. آروم خودم رو کنار کشیدم و به یه لبخند اکتفا کردم و بعد هم خیره شدم به خاله مرضیه تو چهارچوب در شیشه ای بالای پله ها وایساده بود و با همون لبخندی که صمیمیت و مهر توش موج میزد به ما نگاه میکرد؛ الان من باید ذوق کنم و سریع برم بغلش کنم ، ولی نمیدونم انگار که اعضای بدنم تحت فرمان خودم نبود و به جای اینکه به سمت خاله مرضیه برن کشیده شدن به سمت چپ حیاط یعنی در حسینیه. تقریبا 7.8 سالم بود که پارکینگ این آپارتمان 3 طبقه که خیلی هم بزرگ بود به حسینیه تبدیل شد و از اون سال هرسال دهه اول محرم اینجا مراسم بود. یه در کرکره ای ساده بود که بسته بود و توش معلوم نبود. رو به فاطمه گفتم _ اینجا هنوز حسینیس ؟ فاطمه هم متعجب از اینکه به جای سلام و علیک با مامانش اول رفتم سراغ حسینیه و دارم سراغش رو میگیرم آروم جواب داد _ آ....ره به محض ورود فاطمه دستم رو کشید و به سمت اتاقش برد و منم فقط فرصت کردم خیلی سریع و گذرا نگاهی به پذیرایی بندازم. چیزی از مدل قدیمی خونشون به خاطر نداشتم و فقط میدونستم که نوسازی کردن. اتاق فاطمه اتاق خوشگلی بود و حس خاصی رو به من القا میکرد ؛ حسی از جنس آرامش.... و این حس برام عجیب بود ؛ دیوار سمت چپ و بالای تخت یه قاب عکس خیلی شیک بود که عکس توش یه جای زیارتی بود. و روی دیوار سمت راست چند تا پوستر که معنی جملات روش برام گنگ و نامفهوم بود. پایین تخت به کتابخونه بود که طبقه اولش مفاتیح و قرآن و یه سری کتاب قطور دیگه قرار داشت و طبقه های دیگه کتاب هایی که حدس زدم باید کتابای مذهبی باش. کنار کتابخونه هم میز کامپیوتر بود که روی اون هم یه تابلو کوچیک بود که روش به عربی چیزی نوشته شده بود. با صدای فاطمه دل از برانداز کردن خونه برداشتم و به سمت تخت که روش نشسته بود ، برگشتم. فاطمه_ خوب بیا بشین اینجا تعریف کن ببینم. و بعد به روی تخت جایی کنار خودش اشاره کرد. کنارش نشستم و گفتم _ چیو تعریف کنم؟ فاطمه_ همه این 10.11 سال رو. همه این 10 سالی که قید دوست صمیمیت رو زدی نامرد. _ همشو؟ فاطمه_مو به مو _اومممم. خب اول تو بگو. فاطمه_ حانیه خیلی دلم برات تنگ شده بود. این جمله مصادف شد با پریدنش تو بغل من و آزاد کردن هق هق گریش. _ فاطمه، چی شدی؟؟ فاطمه_ کجا بودی نامرد ؟ کجا بودی؟ آروم از بغلم کشیدمش بیرون سرش رو انداخت بالا. دستمو بردم زیر چونش و سرشو اوردم بالا. _ فاطمه. به خاطر من گریه میکنی ؟ آره؟ فاطمه_ به خدا خیلی نامردی حانیه. چند بار با مامان اومدیم خونتون ولی تو نبودی. کلی زنگ زدم ، هربار مامانت میگفت خونه عموتی یا با دوستات بیرونی. حتی یک بار هم سراغی از من نگرفتی. _ قول میدم دیگه تکرار نشه. حالا گریه نکن . باشه؟ فاطمه _ قول دادیاااااا _ چشششم. با لبخند من فاطمه هم لبخند زد و گفت _ چشمت بی بلا آبجی جونم. با تعجب پرسیدم _ آبجی؟؟؟😳 فاطمه_ اره دیگه. از این به بعد ابجیمی☺️. _ اها از لحاظ صمیمیت و اینجور چیزا میگی؟ فاطمه خندید و گفت _ اره دیگه. حالا این ابجی خانم ما افتخار میدن شمارشون رو داشته باشیم؟ _ بلی بلی. اختیار دارید. . . . بعد از دوساعت و کمی مرور خاطرات و گفتن از این چند سال گذشته ، مامان امر به رفتن صادر کرد. بلاخره با کلی تهدید فاطمه که اگه زنگ نزنی میکشمت و اگه دیگه نیای اینجا من میدونم و تو خداحافظی کردیم. _ مامان. میشه شما رانندگی کنید. مامان _ باشه.
سی_و_چهارم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ به روایت حانیه. ...................................................... _هوم؟ یاسمین_ هوم و..... بی ادب بگو جونم. _ یاسی حوصله داریا. صبح زود زنگ زدی آدمو بیدار کردی توقع جونم هم داری؟ یاسمین _ از کی تا حالا ساعت 11/5 صبحه زوده؟ زود حاضرشو بیایم دنلالتم بریم بیرون. _ کجا؟ یاسمین _ پنج دقیقه دیگه حاضریا. بای وای . اگه الان با این مانتو برم که مسخرم میکنن بچه ها. اگرم نرم که..... بیخیال بزار مسخره کنن بهتر از تیکه های این آدمای هوس بازه . تصمیم داشتم به جای اینکه خودمو برای همه عرزه کنم بزارم همه حسرت دیدن زیبایی هام رو داشته باشن. فقط باید بعدا میرفتم چند دست دیگه مانتو و شال میگرفتم. سریع دست و صورتمو شستم و همون مانتو و روسریم رو پوشیدم و رفتم دم در. دقیقا همزمان با باز کردن در ماشین نجمه جلوی در ترمز کرد. نجمه_ این چیه؟ _ چی؟ نجمه_ عاشق شدی؟ _ تو دهات شما ادم عاشق میشه باحجاب میشه؟ یاسمین _ فکر کنم عاشق بچه بسیجیه شده که باحجاب شده. _ ببند بابا. حالا از کجا میدونی بسیجی بوده ؟ شقایق_ خب حالا حرف نزن بیا بالا. یاسمین جلو و شقایق عقب نشسته بود. طبق معمول همشون شالاشون کلا افتاده بود و البته کلی هم آرایش داشتن. دقیقا تیپ قبلی خودم. نشستم پیش شقایق و نجمه راه افتاد. شقایق_ خب حالا بتعریف. _ چیرو؟ شقایق_ قضیه با حجاب شدنتو دیگه. _ به این نتیجه رسیدم که با حجاب امنیتم بیشتره. دیگه کمتر بهم تیکه میندازن ، بعدشم چرا من باید زیبایی هام رو حراج کنم برای همه ؟ یاسمین_ اینا حرفای امیرعلیه نه؟ _اره. راهنمایی های اونه. و واقعا هم به نظرم درسته. تا حالا اینجوری به حجاب دقت نکرده بودم تازه در کنار این ، ندیدی اون پسره هم فکر میکرد ما از خدامونه که بهمون تیکه بندازن . نجمه_ حرف مردم برات مهمه؟ _ نه ولی نجمه تنها برداشتی که میشه از ظاهر ماها کرد تشنه توجه بودنه . بعدش هم اصلا اگه اون آقا و دوستاش واقعا گشت بودن ، حالا مامان بابای من هیچی ، جواب مامان و بابای خودتونو چیجوری میخواستید بدید؟ تو که خاله های حساس من و مامان خودتو که میشناسی. شقایق_ بیخیال فعلا نجمه_ موافقم . . نجمه_ خب رسیدیم بپرید پایین. واای عاشق پارک آب و آتش بودم. وقتی پیاده شدیم یکم که به اطرافم دقت کردم احساس کردم نگاه های بقیه نسبت به من رنگ احترام گرفتن و دیگه از اون نگاه های پر شهوت و چشمک ها خبری نبود. یه حس خاصی داشتم همون احساس ارزشی که امیرعلی ازش حرف میزد.... نجمه_ بچه ها بیاید بریم بشینیم رو اون صندلیا _ بریم . . . یاسمین_ تانی تو برو پشت شقایق وایسا. _ اه . یه ساعته دارید عکس میگیرید پاشین بریم بابا. خسته شدم. شقایق _ ضدحال. چته تو؟ تازه دوساعت هم نیست که اومدیم. _ خسته شدم بابا . هی عکس عکس عکس. یاسمین_ راست میگه بیاید بریم . داشتم میرفتم به سمت ماشین که صدای زنگ گوشی متوقفم کرد. دیدن اسم فاطمه روی گوشی؛ نمیدونم چرا ؛ ولی لبخند رو مهمون لب هام کرد. _ جونم؟ فاطمه_ سلام خانوم. خوبی؟؟؟ _ مرسی تو خوبی؟ فاطمه_ فدات شم. به خوبیت. حانیه من دارم میرم کلاس ، تو هم میای باهم بریم شاید دوست داشته باشی؟ _کلاس چی؟ فاطمه_ببین حلقه صالحین بسیجه. کلاس خوبیه. _نه بابا. بیخیال. حالا بعدا یه روز باهم قرار میزاریم میریم پارکی جایی. فاطمه _ باشه عزیزم. فعلا.... _ بای _یاعلی.... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ درقلب من انگار کسی جای تورا یافت اما افسوس که این عاشق دل خسته نهانش کرده ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
|💛| روزِحساب ڪتاب ڪهِ برسه.. بعضی از گُناهات رو ڪهِ بهت نِشون میدن، می‌بینی براشون استغفار نڪردی، اصلاً یادت نبوده ! امّا زیرِ هر گُناهت یه استغفار نوشته شده..! اونجاست ڪهِ تازه میفهمی یڪی به جات توبه ڪرده.... یڪی ڪه حواسش بهت بوده؟ یه پِـدر دلسـوز یڪی مثلِ مهـدی"عج".... [ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا...]🥀
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
کانال تربیتی خادم برگزار میکند مسابقه بزرگ امر به معروف و نهی از منکر✨🍃 به همراه جوایز نقدی 🎁 نف
سلام و عرض ادب🍃 بدلیل سهولت مطالعه سلسله مطالب امر به معروف برای بزرگوارانی که قصد شرکت در مسابقه بزرگ امر به معروف را دارند یک کانالی آماده کردیم و مطالب را آنجا به طور پیوسته بارگذاری کردیم آدرس کانال👇 @amrbemarouf
امام علی(ع): 《هر کس بعد از نماز صبح ۱۱ مرتبه سوره توحید را قبل از طلوع آفتاب بخواند آن روز مرتکب گناه نمی‌شود حتی اگر شیطان به سوی او طمع کند.》 ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص ۲۷۷ 🥀اللهم_ارزقنا_شهادت 🥀اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج
📚 اگر فرشی نجس باشد و ببیند دیگران با پای مرطوب بر آن قدم می گذارد، تکلیف چیست؟