#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_هفتاد_و_چهارم
❣❣❣❣❣❣🌸🌸🌸❣❣❣❣❣❣
با سردرد بدي از خواب بيدار ميشم ، هوا تاريك شده بود ، گوشيم رو از روي عسلي كنار تخت برميدارم و روشن ميكنم.
دو تا پيام.
آرمان _ سلام جيگر. چي شد؟ چه كردي؟ وارد عمل بشم يا حل شد؟
اميرحسين_ سلام. خوبي؟ بابت امروز عذر ميخوام زياده روي كردم. بهتر شدي؟ هروقت خواستي بگو باهم حرف بزنيم.
ديگه حوصله گريه نداشتم ، لب هام رو روي هم فشار ميدم تا بغضم سر باز نكنه. بدون مكث براي اميرحسين تايپ ميكنم _ خواهش ميكنم ، ببينيد آقاي حسيني من و شما به درد هم نميخوريم ، من هيچ علاقه اي به شما ندارم . همين. همه چي تمومه. اميدوارم خوشبخت بشيد.
هق هق گريه فضاي اتاق رو پر ميكنه ، سريع وارد صفحه پيام آرمان ميشم ، تمام نفرتم رو سرش خالي كنم.
_ اره عوضي اره تموم شد. پست فطرت. تموم شد ، زندگيمو ازم گرفتي ، تموم شد. برو گمشو. برو بمير .
گوشي رو پرت ميكنم و صداي شكستن چيزي در سكوت اتاق طنين انداز ميشود و بعد صداي هق هق گريه من.
مني كه مجبور به گذشتن بودم ، مجبور به گذشتن از كسي كه شده بود همه زندگيم.
ولي كش دادن به اين موضوع فقط و فقط باعث اذيت شدن هردومون ميشد.
به اتاق اميرعلي ميرم ، در ميزنم و وارد ميشم. طبق معمول مشغول كتاب خوندن بود.
اميرعلي_ سلام.
_ عليك. امير . يه خواهش داشتم ازت.
اميرعلي_ بفرما خانوم بي اعصاب.
_ من.....من....من بع اين نتيجه رسيدم كه من و آقاي حسيني به درد هم نميخوريم. ميخوام.....ميخوام تو اين رو به مامان و بابا بگي.
اميرعلي چند ثانيه به من نگاه ميكنه و بعد يه دفعه با صداي بلندي ميخنده.
_ عه. چته؟
سريع جدي ميشه و ميگه _شوخي جالبي نبود.
_ امير. من كاملا جديم.
اميرعلي_ هيچ معلوم هست چي ميگي؟
_ اره اره معلومه. نميخوام به زور ازدواج كنم.
اميرعلي_ زور؟ كي زورت كرده بود؟ اصلا اصلا يه دفعه چي شد؟ شما كه خوب بوديد باهم.
_ ميشه بيخيال شي؟ من به خود آقاي حسيني گفتم، تصميم قطعي رو هم گرفتم.
بدون اينكه منتظر هيچ حرف یا عکس العملی بایستم از اتاق خارج میشم ، دیگه حتی اشکی هم برام نمونده که بخواد بیاد.
.
.
.
امیرعلی به مامان و بابا میگه ، اوضاع خونه بهم میریزه، رابطه همه با من سرد میشه ، آرمان مدام سوهان روحم میشه و یک هفته از جدایی امیرحسین میگذره ، من ذره ذره ذوب میشم بدون اینکه از اطرافیانم کسی باخبر بشه.
.
.
.
.
بند های کتونیم رو میبندم و خودم رو با دو به در حیاط میرسونم ، با دیدن بی ام وه آرمان حال خرابم خراب تر ميشه ، بي توجه به سمت خيابون حركت ميكنم.
دنبالم راه ميوفته و مدام بوق ميزنه. اعصابم خورد ميشه ، با عصبانيت برميگردم به طرفش و باصداي بلندي داد ميزنم ، ها؟ ها؟ چيه ؟ زندگيمو خراب كردي بس نبود ؟
آرمان_ عه. چته ؟ رم كردي؟
_ خفه شو. گمشووو
آرمان_ اومدم بگم دارم ميرم تركيه ، يه كار كوچيك دو سه روزه دارم ، برميگردم. وقتي برگشتم ميام خاستگاري. باي.
سوار ماشين ميشه و ميره. صداي جيغ لاستيك هاي ماشين سوهان روحم ميشه و من فقط سرجام مي ايستم و به جايي كه آرمان بود خيره ميشم.
من اگه بميرم هم حاضر نيستم با آرمان ازدواج كنم. بيخيال كلاس به خونه برميگردم ، به اتاق پناه ميبرم. ياد صوت زيارت عاشورا خوندن اميرحسين تو شلمچه ميوفتم ، ميگفت منبع آرامشش زيارت عاشورا هست ، تاحالا امتحانش نكرده بودم ولي اگه ميتونست اميرحسينم رو آروم كنه مطمئنا ميتونست آرامش من رو هم تضمين كنه.
مفاتيح رو از تو كتابخونه بر ميدارم. از فهرست ، زيارت عاشورا رو پيذا ميكنم.
زيارت عاشورا ميخوانم به رسم عاشقي_ السلام و عليك يا ابا عبدالله......
.
.
.
سر از سجده برميدارم ، اشك هام مهر رو خيس كردن ، واقعا كه زيارت عاشوراء اربابم آرامش محض بود.
با صداي پيام به سمت گوشيم ميرم ، رمزش رو باز ميكنم. يك پيام خوانده نشده از پرنيان _ سلام حانيه جون. ببخشيد مزاحمت شدم. چرا چرا اينكارو كردي؟ به خدا داداشم داره داغون ميشه، تو اين يه هفته نه خواب و خراك داره نه باكسي حرف ميزنه. فقط مطمئن دليلت چيزي به جز نبود علاقه هست ، فقط ميخواد دليلت رو بدونه.
ظاهرا اين آرامش ادامه دار نبود، اميرحسين من به خاطر من ، حالش بد بود. نميتونستم بشينم و كاري نكنم ، نميتونستم بي تفاوت باشم. سريع حاضر ميشم ، ساعت 3 بعدازظهر بود. پاورچين پاورچين از اتاق بيرون ميام. ظاهرا همه خواب بودن . سوييچ ماشين بابا رو برميدارم و بيرون ميرم ، پيش به سوي منزل عشق. توراه هرچي شماره اميرحسين رو ميگيرم، صداي خانومي كه خاموشي دستگاه رو اعلام ميكنه ، رو مغزم رژه ميره. بلاخره ميرسم........
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
افسوس دست روزگار خیلی زود
آهنگ جدائی را می خواند.
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_هفتاد_و_چهارم
#ح_سادات_کاظمی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
بچه که بودیم
کتاب دینی یک جمله داشت.
که چرا شیعیان دست از امید نمیکشند و یا لباس جنگشان را در نمیآورند.
دلیلش دو عبارت بود.
اعتقاد به پایانی سبز
و باور به خونی سرخ
سرخ و سبز باورهای دیرینه ماست.
پرچم هزارههای دور و نزدیک ماست.
ما که میدانیم اگر این باغ به گل نشیند.
نشانش چشمی سرخ است و دستی از برکت، سبز.
ما که میدانیم اگر روزی پرچمی بلند شد.
باور سرخش به سبزی فردایش میرساند.
ما که میدانیم اگر آقایمان زودتر برگردد.
شاید به آن "بلای عظیم مادرانه" با مرهم رسیدیم.
اگر آقایمان برگردد. شاید مادر یک خواب راحت داشته باشد و پس از آن سحری برسد...
#سلام آرامش مادر
#نکات_قرانی
🔻همه انسان ها در شبانه روز در حال امتحان هستند ،امتحان الهی،
نتیجه امتحان در آخر مهم است🔺
💠سوره مبارکه الزلزلة آیه ٧
فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَيرًا يَرَهُ﴿٧﴾
پس هر کس هموزن ذرّهای کار خیر انجام دهد آن را میبیند!💠
🌹تقوا این است که ما مراقب حرفمان، مراقب کارمان، مراقب جهتگیریمان، مراقب رفتارمان باشیم.
کوچکترین اعمال ما ثبت میشود؛ «فمن یعمل مثقال ذرّة خیرا یره. و من یعمل مثقال ذرّة شرّا یره».(سوره الزلزله آیه های ٧ و ٨)
⚠️اعمال ما، گفتار ما، الفاظ ما همه ثبت میشود؛ بعد ما را به سؤال و جواب میکشند. دادگاه عدلی وجود دارد که در آن دادگاه عدل باید انسان جواب بدهد.⚠️
در جواب میمانیم. تقوا یعنی همین را رعایت کنیم، همین را مواظبت کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
پویش سراسری دلنوشته ای به حاج قاسم
دلنوشته های خود را در قالب تایپ به آیدی زیربفرستید
@syed_ebraheam
برای شرکت در این پویش عضو کانال زیر بشید.
https://eitaa.com/joinchat/901382199C1d3375cc92
مهلت ارسال آثار تا 4 دی ساعت 24 امشب
به بهترین آثار برگزیده جوایزی اهدا خواهد شد.
نفر اول:50 هزار تومان
نفر دوم:25هزار تومان
نفر سوم:25هزار تومان
سئوالات مسابقه این هفته #درمحضر قران😍🤩
1-در چه موقعیتی خداوند اجازه عدم اطاعت از والدین را داده است ؟
2-حدیثی از امام رضا (علیه السلام) درباره شکرگزاری از والدین ؟
تا فردا ساعت 19 فرصت دارین تا پاسخ هاتون رو به ایدی زیر بفرستین 😊
@GOMNAM543
سلام
برای دسترسی سریع به مطالب قرانی کانال تربیتی خادم با لینک زیر وارد شوید و جواب سوال رو بدید
https://eitaa.com/joinchat/2290810967C863388cd72
هر هفته پنجشنبه مسابقات قرانی
جایزه برنده به قید قرعه به مبلغ ۲۵۰۰۰ تومان
موفق باشید
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
●|قرار جدیدهرشب♡
| اِلھى عَظُمَ الْبَلاَّءُ ...|
#علیفانی
هدایت شده از روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
#ختمصلوات
⚘سلام علیکم؛وقتتون بخیر⚘
🏴 در آستانه ایام فاطمیه ، ختم صلواتی به نیت سلامتی و تعجیل در فرج یوسف زهرا(س) و شفای بیماران و حاجت روایی اعضای بزرگوار؛ در کانال تربیتی خادم برگزار می گردد⚘
🏴 دوستان بزرگوار می توانید از هم اکنون تا غروب جمعه ۵ دی ؛تعداد صلوات ها را به آی دی زیر(مسئول شمارش ختم کانال تربیتی خادم) ارسال فرمایید👇👇
@syed_ebraheam
🌹سپاس از همراهی شما بزرگواران🌹
💎سعادتمند و حاجت روا باشید.💎
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم