#عاشقانه_شهدا🙃🍃
سید صیاد بہ مرخصے آمده بود.
اما اینبار سالم نبود. شیمیایے شده بود
و تمام دست ها و پاهایش سوختہ و
زخمے شده بود.
نمےدانمـ ڪدامـ عملیاتــ بود اما ما
بدونـ توجہ بہ وضعیت او، و از آنجایے
ڪہ هنوز ڪسےاز وضعیت او خبر
نداشتـ بہ خواستگارے خانم معین
رفتیم و وقتے برگشتیم و بہ صیاد گفتم:
خیلےعصبے شد.مےگفت چرا رفتید؟اگر
هم رفتہاید چرا از وضعیتمـ برایش
نگفتید. من خودم همہچیز را خواهم
گفت. هرچہ اصرار ڪردیمـ ڪہ فعلا
دست نگهدار نشد. بلند شد و رفت
بیرون.بعدها خانمش تعریف ڪرد ڪہ
ساعت ها دم در ایستاده بود و خجالت
مےکشید ڪہ در بزند و داخل شود.
اما بالاخره داخلخانہ شده بود و جورابش را درآورده بود با تعجب پرسیدم:
+چرا جوراب هایتان را در مےاورید؟
_گفت:مے خواهم وضعیت جسمے مرا
ببینید،ببینید ڪہ دست و پاے من سالم
نیستند. اگر باز هم علاقہ داشتید با من
ازدواج ڪنید.
+من شما را نہ بخاطر جسمتان ڪہ بہ
خاطر درک و فهمتان انتخاب مےڪنم.
و جواب «بلہ» را
همان روز بہ پسرم داده بود.
#شهیدسیدصیادالہموسوے
@khademshohedabaft
#عاشقانه_شهدا
به سوریه که اعزام شده بود
بعضۍشبها با هم در فضای مجازۍ چت میکردیم
بیشتر حرفهایمان احوالپرسۍ بود
او چیزی مینوشت و من چیزی مینوشتم
واندڪ آبۍ میریختیم بر آتش دلتنگۍمان...
روزهای آخر ماموریتش بود
گوشۍ تلفن همراهم را که روشن کردم
دیدم عباس برایم کلۍ پیام فرستاده است...!
وقتۍ دیده بود که من آنلاین نیستم
نوشته بود:
آمدم نبودۍ؛ وعدهۍ ما بهشت..💔
همسر#شهید_عباس_دانشگر
🌱@khademin_baft_kerman
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
عبداللّـہ هیچ وقت بہ من
نمیگفت برا؎ شہــادتم دعـا ڪن.
میگفت لــزومی ندارد آدم
از این حــرفها بہ همســرش بگوید.
گفتمش: میدانم ڪہ زیاد
برا؎ شہـادتت دعــا میڪنی،
اگــر مــرا دوست دار؎،
دعــا ڪن با هم شہیــد شویم.
گفت: دنیا فعلا با شما ڪار دارد.
گفتم: بعــد از تو سخت میگــذرد.
گفت: دنیا زنــدان مـؤمن است.
همسر#شهیدعبداللهمیثمی
#کمیته_خادمین_شهدا_بافت
@khademin_baft_kerman