eitaa logo
#نیمی ازیک پلاک شهرستان نجف آباد
308 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
4.8هزار ویدیو
105 فایل
﷽ "ݪحظه‌ا؁باشھدا" امروزفضݪیٺ‌زنده‌نگھداشتن‌یادوخاطره‌شھدا کمترازشھادٺ‌نیسٺ کاناݪ‌بہ‌معرفےشھدا،جانبازاטּ،آزادگاטּ،ایثارگراטּ وبصیرٺ‌دینی‌درپیرو؎ازولایت و امام شهداءمی‌‌‌‌پردازد ‌نشرمطاݪب‌باذکرصݪواٺ‌برشھدا اللھم‌صل‌علی‌محمدوآل‌محمدوعجل‌فرجھم @Admin_njf3
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🌴🌹💐🌹🌴🥀 مادرم و پدرم، ای امت و ملت ایران، اگر سعادت دو دنیا را می خواهید و اگر رضای خداوند را می خواهید و همچنین اگر می خواهید كه زیر سایه اسلام بمانید و زیر یوغ استعمار و زیر بار ستمكاران شرق و غرب نروید، باید از ولایت فقیه و رهبر انقلاب پیروی كنید. 📌 eitaa.com/khademin_noroshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 💐 جوانان عزیز ، نیروهای آینده انقلاب اسلامی ‌را با تشکیل جلسات قرآن و پند و اندرز و انتقاد سازنده تامین کنید جلسه قرآن برای کودکان و نوجوانان عزیز و بچه‌های دبستانی بگذارید و از همین حال آن‌ها را با مسائل آشنا کنید و خودتان هم مستحبات را به جای آورید ( نماز شب که به راستی زنده کننده روح و آمرزش آخرت است را بخوانید) و در همه مشکلات محکم و پابرجا باشید و همیشه به خدا توکل کنید . 🌹 🕊 🌹 🌹 📌 eitaa.com/khademin_noroshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 خاطرات یک سرباز عراقی یه رو گرفتیم که ازش حرف بکشیم . آوردنش سنگر من. خیلی سن و سال بود. بهش گفتم: « مگه سن توی ایران سال تمام نیست؟ سرش را تکان داد . گفتم: « تو که هنوز سالت نشده! » بعد هم مسخره اش کردم و گفتم: « شاید به خاطر جنگ ، کارش به جایی رسیده که دست به دامن شما شده و سن رو کم کرده؟ » جوابش خیلی من رو اذیت کرد. با لحن گفت: « سن پایین نیومده ، سن پایین اومده.» 📌 eitaa.com/khademin_noroshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 وقتی که توی سوریه شد به مادرش گفتن تیر به سینه ی پسرت خورد و نتونستیم پیکرش رو برگردونیم اما واقعیت این بود که اسیر شده بود . داعشی ها اون رو توی لاستیک گذاشته بودن بهش گفتن به فحاشی کن تا زنده بمونی وقتی که فحاشی نکرد اونو زنده زنده سوزوندن 📌 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 eitaa.com/khademin_noroshohada
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 با این قد کوتاهش دلی نترس و شجاع داشت، با تلاش (دستکاری در شناسنامه) توانسته بود خود را به جبهه برساند و جز نیروهای گردان موسی‌ابن‌جعفر(ع) شود. مسئولین گردان بخاطر سن کمِ مجتبی قصد داشتند او را به پشت جبهه برگردانند ولی با گریه از آنان می‌خواست که این کار را نکنند . با فرمانده گردان صحبت کردم و از آنان خواستم به جثه کوچکش نگاه نکنند، دلی نترس و شجاع دارد، مسئولین نیز پذیرفتند و اجازه دادند در منطقه بماند حتی در عملیات موسوم به پاتک مهران به خاطر شجاعتش به عنوان «پیک» از او استفاده کردند. شجاعت و نترسی‌ اش طوری بود که در منطقه‌ی عملیاتی کربلای پنج، آنقدر با آرپی‌جی۷ شلیک کرده بود که از گوش‌‌هایش خون می‌ آمد ولی او به کارش ادامه می‌داد و شلیک را قطع نمی‌کرد! شادی روح و 📌 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 eitaa.com/khademin_noroshohada
4.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🌼🌺🍀🌺🌼🇮🇷 🌹 🌹 که بر بازوی او بوسه زد . مردانِ را مردان می‌شناسند . وقتی این مصاحبه از تلوزیون پخش شد ، هم آن شب مصاحبه او را از سیما تماشا می‌کند و دستور می‌دهد تا این را به محضر او ببرند . 🌹🕊 🕊🌹 شادی روح و 📌 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 eitaa.com/khademin_noroshohada
🇮🇷🕊🌹🌴🌹🕊🇮🇷 رضا بچه ای دو روزه بود که من او را در رویا دیدم ، وقتی این بچه در بغلم شیر می خورد یک تصویر روی دیوار باز شد و در این تصویر دیدم که رضا در همین سنی که شده قرار دارد و به رسیده است بدون اینکه جنگی در میان باشد و آن زمان موضوع جنگ و انقلاب در مملکت مطرح نبود . هرقدر که رضا رشد می کرد، فکر فرزندم در ذهنم بیشتر خطور می کرد تا اینکه جرقه های پیروزی انقلاب زده شد و رضا هشت سال داشت، اما در این سن فعالیت زیادی می کرد . راوی : 📌 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 eitaa.com/khademin_noroshohada
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 : همت و یک دل خدا توی سینه اشتیاق کربلا ... شوق پروازی بزرگ در هجوم زخم‌های بی‌صدا ... قصة عباس و آب در « طلاییه » غروب آفتاب ... چشم‌ها غرق سکوت در درون سینه، اما انقلاب ... آسمان غرق خون در شلمچه گریه‌گریه تا جنون ... در سکوت یک نگاه نغمة انا الیه راجعون ... در فنا نابود شدن در میان تشنگان ساقی شدن ... در ره دهلاویه غرق اشک چشم، مشتاقی شدن ... حرمت یک استخوان یادگار از قامت یک نوجوان ... آنکه با خون شریفش رسم کرد بر زمین، جغرافیای آسمان ... 📌 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 eitaa.com/khademin_noroshohada
🇮🇷🕊🌹🌴🌹🕊🇮🇷 رضا در جبهه، قوطی کنسروها را جمع می‌کرد و به دم گربه‌ها می‌بست و در کوه رها می‌کرد و می‌گفت : سنگر بگیرید. وقتی گربه‌ها می‌دویدند، صدای قوطی‌ها در کوه می‌پیچید و دشمن فکر می‌کرد رزمنده‌های ایرانی هستند . کوه‌ها را به رگبار می‌بستند و زمانی که به رضا می‌گفتیم چرا این کارها را انجام می‌دهی، می‌گفت : برای اینکه مهمات آن‌ها هدر برود . راوی : 📌 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 eitaa.com/khademin_noroshohada
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 چشم بگشایید تا طلوع آسمان پیدا شود اطلسی های زمان در هر نفس شیدا شود عطر یاس چشمهایتان نور می بخشد به صبح از نسیم دیدگانتان ، در دلم غوغا شود شادی روح و 📌 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 eitaa.com/khademin_noroshohada
🇮🇷🕊🌹🌴🌹🕊🇮🇷 میخواستم بزرگ بشم درس بخونم مهندس بشم خاکمو آباد کنم زن بگیرم مادر پدرمو ببرم کربلا دخترمو بزرگ کنم ببرمش پارک تو راه مدرسه باهم حرف بزنیم خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم خب نشد... باید میرفتم تا از مادرم پدرم خاکم ناموسم دخترم دفاع کنم رفتم که دروغ نباشه احترام کم نشه همدیگرو درک کنیم ریا از بین بره دیگه توهین نباشه محتاج کسی نباشیم اما .... الان اوضاع چطوره ....؟ 📌 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 eitaa.com/khademin_noroshohada