eitaa logo
🌷 خانه ی شهید 🌷
448 دنبال‌کننده
3هزار عکس
498 ویدیو
10 فایل
اطلاع رسانی برنامه ها گزارش عملکرد خادمین تکریم خانواده شهدا ... شهدای کرج🌷🌱 ارتباط با ادمین: @Mohsen_zakizade پیج اینستاگرام https://www.instagram.com/khademine_khaneshahid_
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 🍃🌹نهم مرداد 1347، در شهرستان کرج به دنیا آمد. پدرش سید محمدعلی، کشاورزی می‌کرد و مادرش منیره‌السادات نام داشت. دانش‌آموز سوم راهنمایی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و دوم اسفند 1363، درشرق رود دجله عراق به شهادت رسید. پیکر وی مدت‌ها در منطقه برجا ماند و پس از تفحص، در امامزاده محمد زادگاهش به خاک سپرده شد. برادرش سیدمحمود نیزشهید شده است.🌹🍃 روبیکا | ایتا | تلگرام | سروش ┈┈•••✾🕊••••🕊•••✾••┈
🇮🇷بِـسـمِ رَبِّ الشُّـھدا🇮🇷 🍃🌼🍃 💔 🌹 🔹نام:محسن 🔸نام خانوادگی:کمالی دهقان 🔹تاریخ تولد:۱۳۶۳/۱۱/۹ 🔸محل تولد:البرز،کرج 🔹وضعیت:مجرد 🔸تاریخ شهادت:۱۳۹۴/۱/۲۷ 🔹محل شهادت:شهرحلب 🔸مزار:گلزارشهدای بهشت سکینه ی کرج روبیکا | ایتا | تلگرام | سروش ┈┈•••✾🕊••••🕊•••✾••┈
🌹 🍃🌹محسن کمالی دهقان در روز نهم بهمن ماه سال 1363 در خانواده ای متدین و مذهبی در حصارک کرج به دنیا آمد. محسن از همان کودکی ، خاص بود، برخلاف سنش رفتارهای بزرگ منشی از خود نشان میداد.🌹🍃 روبیکا | ایتا | تلگرام | سروش ┈┈•••✾🕊••••🕊•••✾••┈
🌹 🍃🌹محسن بعد از اتمام دبیرستان وارد سپاه شد و به عضویت سپاه قدس درآمد. او از هوش سرشاری برخوردار بود و فعالیت گسترده ای در پایگاه های فرهنگی، بسیج و مسجد و …داشت و همین در او روحیه جهادی را پرورانده بود . محسن اردوهای فرهنگی و رزمی بسیاری برگزار می کرد و از این طریق جوانان زیادی را با خود همراه می کرد. با شروع شدن حمله داعشی به مردم مظلوم و بی پناه سوریه و عراق و برای دفاع از حرم اهل بیت در قالب مستشار نظامی برای آموزش نظامی و رزمی به نیروهای مردمی و وطنی سوریه و عراق چندین بار به این دو کشور اعزام شد.🌹🍃 روبیکا | ایتا | تلگرام | سروش ┈┈•••✾🕊••••🕊•••✾••┈
🌹 🍃🌹محسن مجرد بود، و تمام فکرش کمک به مردم مظلوم سوریه بود. روز بیست و هفتم فروردین ماه سال 1394،عصر پنجشنبه، محسن با تمام رشادت ها و دلاوری هایش در شهر حلب سوریه در سن 31 سالگی به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزارشهدای بهشت سکینه (س) ، بنا به وصیت خودشان در کنار مادربزرگ گرامیش به خاک سپرده شد.🌹🍃 روبیکا | ایتا | تلگرام | سروش ┈┈•••✾🕊••••🕊•••✾••┈
🇮🇷بِـسـمِ رَبِّ الشُّـھدا🇮🇷 🍃🌼🍃 💔 🌹 🔹نام:محمدرضا 🔸نام خانوادگی:نعمت قدیری 🔹تاریخ تولد:۱۳۵۳/۱/۴ 🔸محل تولد:البرز،کرج 🔹تاریخ شهادت:۱۳۷۰/۳/۳۱ 🔹محل شهادت:سدکرج،حین آموزش 🔸مزار:امامزاده طاهر روبیکا | ایتا | تلگرام | سروش ┈┈•••✾🕊••••🕊•••✾••┈
🌹 🍃🌹شهید محمد رضا نعمت قدیری" فرزند داود در روز چهارم فروردین سال 1353 در کرج از یک خانواده مومن و مذهبی دیده به جهان گشود. وی بعد از گذراندن دوران طفولیت خویش در کانون گرم خانواده، در سن 7 سالگی جهت کسب دانش و معرفت به مدرسه رفت و تحصیلات خود را تا کلاس اول راهنمایی ادامه داد و سپس ترک تحصیل نمود و جهت امرار معاش زندگی به شغل صافکاری پرداخت. تا از این طریق توانسته باشد امرار معاش کند. وی از اعضای فعال بسیج بوده و در فعالیتهای بسیج شرکت می نمود. در تاریخ بیست و هفتم خردادسال 1370 در عملیات مانو آبی شرکت کرد و در تاریخ سی و یکم خرداد در محل سد کرج در اثر پرتاب از قایق به درجه رفیع شهادت نائل می گردد.🌹🍃 روبیکا | ایتا | تلگرام | سروش ┈┈•••✾🕊••••🕊•••✾••┈
🌹 نحوه شرکت در مانور از کلام مادر🌸🍃 🍃🌹محمد رضا پسری مهربان بود که از اعضای بسیج هم بود مثل دو برادرش . شبی که می خواست فردای ان محمدرضا به مانور برود ، من خواب دیدم که امام خمینی ره با لباس سفید و جلیقه و کلاه مشکی به منزل ما آمد. به من گفت : مادر برخیز که پسرت راه راست را انتخاب کرد. من حدس می زدم که اتفاقی می افتد ولی نمی دانستم که کدام یک از اینها شهید می شود. فردای ان روز که به مانور رفته بودند، محمد رضا سی و هشت ساعت زیر آب سد کرج بود که به ما خبر شهادتش را دادند.🌹🍃 روبیکا | ایتا | تلگرام | سروش ┈┈•••✾🕊••••🕊•••✾••┈
🌹 🍃🌹در شب سوم محمد رضا بود که باز امام خمینی ره به خواب من آمد و به من گفت برخیز ؛ چرا خوابیده ای ؟ من برایت مهمان آوردم. که دیدم پسرم با امام آمده است. اون روز صبح که قرار بود به مانور برود.به مغازه سر کوچه رفته بود و بدهیش را داده بود. به خودش می رسید و مرتب ومنظم با برادرش صبحانه خوردند و رفتند. محمد رضا خیلی عجله داشت. صبحانه را خوردند، من روی پله ها نشسته بودم . محمد رضا هم تکیه به گوشه دیوار حیاط داد و سر پا ایستاد و همین طور آن به من نگاه می کرد و من هم به آن نگاه می کردم که دیگر همان دیدار آخر ما بود که همدیگر را ندیدیم تا این که پیکرش را برای ما آوردند.🌹🍃 روبیکا | ایتا | تلگرام | سروش ┈┈•••✾🕊••••🕊•••✾••┈
🇮🇷بِسمِ رَبِّ الشُهَداء🇮🇷 🍃 🍃 🌹 🔸نام:مسلم 🔹نام خانوادگی:کیان 🔸ولادت: ۱۳۴۶/۶/۱ 🔹محل ولادت :طالقان 🔸شهادت:۱۳۶۱/۱/۲ 🔹مزار:گلزارشهدای امامزاده محمد کرج
🍃 🍃🌹یک روز دیدم قران می خواند گفتم پسرم شما که قران خواندن بلد نبودی گفت خوب خدا کمکم میکند.وقتی بنی صدر رئیس جمهور شد یک روز دیدم عکس بنی صدر رابا دندان‌پاره میکند به او گفتم بنی صدر رئیس جمهور ماست گفت بنی صدر خائن است وشما بعدا میفهمید(۱۲سال داشت) وقتی جنگ شروع شد از ما اجازه گرفت و قول داد درسش راهم بخواند گفت می خواهم بروم و از مملکت و دین دفاع کنم ،همان ۴۰ روز اول ۱۲اسیر با اسلحه خالی گرفته بود که مرخصی تشویقی به مسلم داده بودند،وقتی آمد خانه بهش گفتم درس مهمتر است نرو جبهه ،شب که برگشتم دیدم تب شدیدی کرده ،به ما میگفت مگه اسم من رو مسلم نذاشتید بگذارید برم برای امام حسین ع وقتی اجازه دادیم که فردا برود حالش خوب خوب شد ،فردا دیدم ۱۴،۱۵ نفر رو هم صدا کرده باهم جبهه بروند🌹🍃
🍃 🍃🌹نزدیک عید بود محمدمنتظری زنگ زد و گفت آقای کیان ،امشب مسلم می خواهد با شما صحبت کندچون تلفن نداشتیم رفتم‌مخابرات وتماس گرفتم .گفتم بابا عید بیا خانه،جواب داد عیدما اینجاست ،عیدما وقتی است که حرم اقا امام حسین ع را ببینیم.فردا دوباره اقای منتظری با شرکت تماس گرفت و گفت مسلم با من کار دارد.وقتی تماس گرفتم گفتم چیشده بابا؟ گفت به مامان سلام برسان و خداحافظی کن . روز عید شد به من الهام شده بود مسلم شهید می شود به مادرش گفتم اگر مسلم شهید شد گریه وزاری نکنی ، ساعت ۷غروب از سپاه آمدند وخبر شهادتش را به ما دادند🌹🍃