eitaa logo
کمیته‌‌‌ مرکزی‌ خادمین‌‌ شهدا‌‌‌ خواهر‌‌‌ استان‌‌ کرمان
2.3هزار دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
2.5هزار ویدیو
70 فایل
📢 پایگاه اطلاع رسانی کمیته مرکزی خادمین شهدا خواهر استان کرمان 🆔️ ارتباط با مسئول کمیته : @yajalil1340 🌐 لینک های ارتباطی : zil.ink/khademinkerman
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 فرزند خواندگی ⁉️ پذیرش کودک بی‌سرپرست به عنوان فرزند خوانده، چه حکمی دارد؟ و آیا فرزند خوانده، از جهت محرمیت و سایر احکام، مانند فرزند خود انسان محسوب میشود؟ ✅ ۱) این کار با مراعات احکام شرعی و مقررات قانونی، بسیار خوب و پسندیده است. ۲) فرزند خوانده احکام فرزند حقیقی را ندارد، اما برای ایجاد محرمیت، غالباً راه‌های شرعی وجود دارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خواهران ناحیه حضرت رسول ص کرمان غبار روبی و عطر افشانی قبور مطهر شهدای گمنام و نظافت محوطه توسط خادمین شهدا گروه جهادی شهید مغفوری .
خواهران ناحیه حضرت رسول ص کرمان برگزاری چهل و پنجمین سه‌شنبه ی مهدوی سه‌شنبه ای دیگر نیز،بی حضور نازنين مولایمان حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف سپری شد! برپایی ایستگاه صلواتی و سفره ختم صلوات جهت تعجیل در ظهورحضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و برای نصرت الهی مجاهدین اسلام و رزمندگان جبهه مقاومت و مردم فلسطین ان شاءالله 🤲
-ارزوئیه برگزاری برنامه معنوی سه شنبه های مهدوی قرائت قرآن وختم صلوات هدیه به ارواح مطهر شهدا و ان شاء الله پیروزی جبهه مقاومت -فلسطین -خادمین -شهدا-خواهران -شهرستان -ارزوئیه
-ارزوئیه از زخم شناسنامه دارند هنوز در مسجد خون اقامه دارند هنوز انان همه از تبار باران بودند رفتند ولی ادامه دارند هنوز برگزاری یادواره شهدا (آبروی محله) یادواره شهید موسی نورالهی در محل مسجد روستای باغان برگزار شد سخنرانی جناب سرهنگ عبدالله بازیارو دلجویی از مادر شهید توسط ایشان از مادر شهید ودلنوشته ای که توسط خواهر شهید قرائت شد اجرای گروه سرود و مداحی توسط ذاکرین اهل بیت علیهم السلام پر رهرو وعاقبتتون شهدایی 🕊 -خادمین -شهدا -خواهران -شهرستان -ارزوئیه
معجزه شهید حسین اکبر عرب نژاد قسمت دوم مسجد فائق، خيابان ايران کوچه شهيد فياض‌ بخش اينکه مردم اين محله، برای پنج شهيد گمنام مزار و بارگاه زيبایی ساخته‌اند کاری است ستودنی آقای يدالله يزدی زاده، ساکن روستای کاظم‌آباد کرمان، مداح اهل بيت عليهم‌السلام است. مي‌گويد در شب بیست و دوم بهمن ماه مبارک رمضان ۱۴۲۷ (۲۴ مهر ۱۳۸۵) در شبکه سوم تلويزيون مراسم تشييع پيکر شهيد گمنام را ديدم و با خودم گفتم: اين شهيدان اهل کجا هستند و چه کسانی هستند؟! همان شب در خواب ديدم آن پنج شهيد را تشیيع می کردند و به من گفتند: تو بايد شهيد سوم را تشييع و داخل قبر دفن کنی گفتم: از ميان اين همه مردم چرا من؟! بالاخره جنازه را برداشتم و داخل قبر رفتم و ديدم که قبر مانند اتاقی بزرگ شد در کنار اتاق تختی بود. شهيد را روی تخت گذاشتم با خود گفتم: خدايا چه کنم؟ ديدم شهيد از جا برخاست ترسيدم و از او دور شدم، اما دوباره برگشتم و نزديک رفتم و با شهيد صحبت و درد دل کردم. روضه قتلگاه امام حسین عليه‌السلام را خواندم و سينه زدم و شهيد هم با من سينه می زد شهيد گفت: من يک درخواست از تو دارم، برو به روستای خانوک، مرا آنجا به اسم حسين‌اکبر عرب‌ نژاد می شناسند از قول من به پدر و مادرم بگو من ديروز در تهران در اينجا در قبر سوم دفن شده‌ام. سپس گفت: هر حاجتی داری بگو من برآورده می کنم. من تو را در روز قيامت شفاعت می کنم. ادامه دارد...
معجزه شهید حسین اکبر عرب نژاد قسمت سوم لازم است این نکته را اضافه کنم نام شهید حسین عرب نژاد می باشد و نام پدر شهید اکبر به دلیل تشابه اسمی با پسر عمویش شهید عبدالحسین عرب نژاد به نام حسین اکبر عرب نژاد مشهور شده است که در ادامه به این نکته نیز که پیکر پسرعمویش هم در کنارش در مسجد فائق تهران به خاک سپرده است خواهم پرداخت. آقای يدالله يزدی زاده در ادامه می گويد:صبح برخاستم و نماز صبح را خواندم و در تعجب از خوابی که ديده بودم، آن را برای همسرم تعريف کردم. گفتم: به خانوک بروم و چه بگويم؟ بگويم شهيد حسين‌ اکبر را در خواب ديده‌ام؟ مگر از من قبول می کنند؟ ما خانواده فقيری هستيم ممکن است فکر کنند اين خواب را ساخته‌ام که از آنها کمکی بگيرم. همسرم گفت: شما پيام شهيد را برسان، کاری نداشته باش که آنها چه فکر می کنند، باور می کنند يا نمی کنند. آقای يزدی زاده مي‌گويد: موتور خود را برداشتم و به طرف خانوک حرکت کردم خانوک با کاظم‌ آباد، سی کيلومتر فاصله دارد همسرم را هم سوار کردم و با من آمد و به خانوک رسيديم پس از جستجوی بسيار، دایی شهيد را پيدا کرديم در همين حال پدر شهيد هم سر رسيد. خود را معرفی کردم و خواب را برای آنها گفتم آنها با تعجب به من نگاه می کردند می خواستم خداحافظی کنم اما آنها مرا به خانه‌شان دعوت کردند.