eitaa logo
سردار آسمانی
1.2هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
104 فایل
🕊️ خادم الشهداء یعنی موقوفه شهدا شدن ویقینا این مدال خادمی می شود مقدمه زندگی...🍃 🎖به جمع خادمین شهداء استان تهران بپیوندید👇 @khademinostantehran پاسخگوی پیام های شما واحد برادران @khadem_Mlatifi واحد خواهران @khadem_shohada_A
مشاهده در ایتا
دانلود
مقدس _ اربعین حسینی 📸خادمین شهدا برای تحقق آرمانهای شهدا 🌹دیدار از همسر و خانواده شهید علی آهنگر 🔻کمیته خادم الشهدا شهرستان فیروز کوه ‌ ...👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
مقدس _ اربعین حسینی 📸خادمین شهدا برای تحقق آرمانهای شهدا 🌹بزرگداشت هفته دفاع مقدس با حضور خانواده شهدا 🔻کمیته خادم الشهدا شهرستان باقرشهر ‌ ...👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
مقدس _ اربعین حسینی 📸خادمین شهدا برای تحقق آرمانهای شهدا 🌹زیارت شهدا ،امامزاده ابراهیم ،شرکت در مراسم شهید سید مرتضی کریمی 🔻کمیته خادم الشهدا شهرستان ملارد ‌ ...👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
مقدس _ اربعین حسینی 📸خادمین شهدا برای تحقق آرمانهای شهدا 🌹مسابقات هفته دفاع مقدس 🔻کمیته خادم الشهدا شهرستان باقرشهر ‌ ...👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
مقدس _ اربعین حسینی 📸خادمین شهدا برای تحقق آرمانهای شهدا 🌹غبارروبی مزار شهدا 🔻کمیته خادم الشهدا شهرستان ری ‌ ...👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
مقدس _ اربعین حسینی 📸خادمین شهدا برای تحقق آرمانهای شهدا 🌹دیدار از خانواده شهدا 🔻کمیته خادم الشهدا شهرستان اسلامشهر ‌ ...👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سردار آسمانی
°• چه جمعه‌ها که یک به یک غروب شد نیامدی چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی خلیل آتشین سخن ، تبر به دوش بت شکن خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی برای ما که خسته‌ایم و دل شکسته‌ایم نه ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام دوبار صبح ، ظهر، نه، غروب شد نیامدی 🍃🌷 ... 👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
باید آزمایشگاه میرفتیم برای نمونه گیری،من و تو و مادر هایمان رفتیم اما وقتی رسیدیم آزمایشگاه که ساعت نمونه گیری گذشنه بود.مادرت گفت:((حالا که تا اینجا اومدیم بهتره وسایلی رو که لازم داریم بخریم.)) باهم رفتیم بزازی .طاقه های پارچه چشمک میزدند.از گوشه هر کدام مثلثی رنگی آویزان بود،مثل آبشاری از رنگین کمان.مادرت گفت:((عروس گلم ببین کدوم رو برای پیراهنی میپسندی؟)) پارچه گیپور طلایی را انتخاب کردم.خیلی خوشگل بود. گفت:((مبارکه.)) پارچه فروش آن را برید و در کیسه پلاستیکی گذاشت. مادرت گفت:((یه پارچه پیراهنی دیگه و چادر سفیدم انتخاب کن.))انتخاب کردم. بعد رفتیم راسته ی کیف و کفش فروشی.کفش ورنی سفید نگین داری خریدم و کیفی که به آن می آمد.آدمی مشکل پسندم،اما آن روز خیلی زود انتخاب میکردم و می خریدم. در تمام مدت که خرید داشتیم،تو با گوشی ات مشغول بودی و با بچه هایت حرف میزدی.نه نظری میدادی نه به من چیزی میگفتی.من هم از خدایم بود،چون هنوز نامحرم بودیم.خریدمان که تمام شد،مامانت گفت:((سمیه جان،بیا من و شما بریم خیاطی .این پیراهن گیپور و این چادر باید برای روز عقد آماده بشه.)) ‌ ...👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا