چند روز از اعزام آنها گذشته بود. وقتی این دو رفیق میخواستند به منطقه بروند، سر اینکه چه کسی برود بحثشان شد. در نهایت محسن اسلحه را از حسین گرفت و گفت: دیگر نمیتوانم بمانم! او رفت و لحظاتی بعد در حین خنثیسازی تله انفجاری، تک تیرانداز داعشی پیشانی او را هدف داد. در آن هنگام نگاه محسن لحظات آخر به آسمان دوخته شد، لبخندی زد و بعد چشمانش را بست....
به مناسبت سالروز شهادت
شهید محسن فانوسی💔
#شهیدمحمدحسینبشیری
#گروه_خادمین_شهداء_شهید_بشیری
#دیار_دارالایمان_و_دارالجهاد_همدان