🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🍃
🍃
⏰️ #به_وقت_مطالعه
📚 #سلام_بر_ابراهیم
⭕️ قسمت ۴۰
🏷 رسیدگی به مردم
🔻راوی : جمعی از دوستان شهید
26سال از شهادت ابراهيم گذشت. مطالب كتاب جمع آوی و آماده چاپ
شد. يكی از نمازگزاران مسجد مرا صدا كرد و گفت: برای مراسم يادمان آقا
ابراهيم هر كاری داشته باشيد ما در خدمتيم.
با تعجب گفتم:
شما شهيد هادی رو می شناختيد!؟ ايشون رو ديده بوديد!؟
گفت: نه، من تا پارسال كه مراسم يادواره برگزار شد چيزی از شهيد هادی نميدونستم. اما آقا ابرام حق بزرگی گردن من داره!
براي رفتن عجله داشتم، اما نزديكتر آمدم. باتعجب پرسيدم: چه حقی!؟
گفت: در مراســم پارسال جا ســوئيچی عكس آقا ابراهيم را توزيع كرديد.
من هم گرفتم و به ســوئيچ ماشينم بستم. چند روز قبل، با خانواده از مسافرت برمی گشتيم. در راه جلويی يك مهمانپذير توقف كرديم.
وقتی خواســتيم سوار شويم باتعجب ديدم كه ســوئيچ را داخل ماشين جا
گذاشــتم! درها قفل بود. به خانمم گفتم: كليد يدكی رو داری؟ او هم گفت:
نه،كيفم داخل ماشينه!
خيلي ناراحت شــدم. هر كاری كردم در باز نشــد. هوا خيلي ســرد بود. با
خودم گفتم شيشه بغل را بشكنم. اما هوا سرد بود و راه طولانی.
يكدفعه چشــمم به عكس آقا ابراهيم افتاد. انگار از روی جاسوئيچی به من
نگاه ميكرد. من هم كمی نگاهش كردم و گفتم:آقا ابرام، من شنيدم تا زنده
بودی مشــكل مردم رو حل ميكردی شــهيد هم كه هميشه زنده است. بعد
گفتم: خدايا به آبروی شهيد هادی مشكلم رو حل كن.
ُ تــو همين حال يكدفعه دســتم داخل جيب كتم رفت. دســته كليد منزل را
َ برداشتم! ناخواسته يكب از كليدها را داخل قفل در ماشين كردم. با يك تكان،
قفل باز شد.
با خوشــحالی وارد ماشين شديم و از خدا تشــكر كردم. بعد به عكس آقا
ابراهيم خيره شــدم وگفتم: ممنونم، انشاءالله جبران كنم. هنوز حركت نكرده
بودم كه خانمم پرسيد: در ماشين با كدام كليد باز شد؟
با تعجب گفتم: راســت ميگی ، كدوم كليد بود!؟
پياده شدم و يكی يكی كليدهــا را امتحان كردم. چند بار هم امتحــان كردم، اما هيچكدام از كليدها اصلاً وارد قفل نميشد!! همينطوركه ايستاده بودم نَفس عميقي كشيدم. گفتم:
آقا ابرام ممنونم، تو بعد از شهادت هم دنبال حل مشكلات مردمی.
ادامه دارد...
@Khademinshohada_Fars 🌱
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
⏰️ به وقت شهدا ⚘️
هر شهید یک فانوس است
میسوزد و نور میدهد
و از کنار او بودن تو هم نورانی می شوی
با شهدا که رفیق شدی شهید می شوی !
#شهید_محمد_هادی_امینی
#به_وقت_شهدا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
7.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #تماشایی | به یاد او
🌷 همهشون دارن میخندن...
🥺 آرزوهای این بچهها چی میشه؟
#دانش_آموزان
#فلسطین
@Khademinshohada_Fars 🌱
🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🍃
🍃
⏰️ #به_وقت_مطالعه
📚 #سلام_بر_ابراهیم
⭕️ قسمت ۴۱
🏷 کردستان
🔻راوی : مهدی فریدوند
تابســتان 1358 بود. بعد از نماز ظهر و عصر جلوی مســجد سلمان ايستاده
بوديم. داشتم با ابراهيم حرف ميزدم که يکدفعه يکی از دوستان با عجله آمد
و گفت: پيام امام رو شنيديد؟!
با تعجب پرسيديم: نه، مگه چی شده؟!
گفت: امام دستور دادند وگفتند بچه ها و رزمنده های کردستان را از محاصره
خارج کنيد.
بلافاصله محمد شاهرودی آمد و گفت: من و قاسم تشکری و ناصرکرمانی عازم کردستان هستيم. ابراهيم گفت: ما هم هستيم. بعد رفتيم تا آماده حرکت
شويم.
ســاعت چهارعصر بود. يازده نفر با يک ماشــين بليزر به ســمت کردستان
حرکت کرديم. يک تيربار ژ3 ،چهار قبضه اسلحه و چند نارنجک کل وسائل
همراه ما بود.
بســياری از جاده ها بســته بود. در چند محور مجبور شديم از جاده خاكی
عبور كنيم. اما با ياری خدا، فردا ظهر رســيديم به سنندج. از همه جا بی خبر
وارد شهر شديم. جلوی يك دکه روزنامه فروشی ايستاديم.
ابراهيم پياده شــد که آدرس مقر ســپاه را بپرسد. يكدفعه فرياد زد: بي دين
اين ها چيه که ميفروشی!؟
با تعجب نگاه کردم. ديدم کنار دکه، چند رديف مشــروبات الکلی چيده شده. ابراهيم بدون مکث اسلحه را مسلح کرد و به سمت بطری ها شليک کرد.
بطری های مشــروب خرد شد و روی زمين ريخت. بعد هم بقيه را شکست و
با عصبانيت رفت ســراغ جوان صاحب دکه. جوان خيلی ترسيده بود. گوشه
دکه، خودش را مخفی کرد.
ابراهيم به چهره او نگاه کرد. با آرامش گفت: پســر جون، مگه تو مسلمون
نيســتی. اين نجاست ها چيه که ميفروشــی ، مگه خدا تو قرآن نميگه: اين کثافت ها از طرف شيطانه، از اينها دور بشيد.
جوان سرش را به علامت تأييد تكان داد. مرتب ميگفت: غلط کردم، ببخشيد.
ابراهيم كمی با او صحبت كرد. بعد با هم بيرون آمدند.
جوان مقر ســپاه را نشــان داد. ما هم حرکت کرديم.
ادامه دارد...
@Khademinshohada_Fars 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اعزام کاروان های دانش آموزی دختر استان فارس
💠یادمان علقمه
با روایتگری دانش آموز نرگس رزاقی از داراب استان فارس
#دانش_آموزان
#راهیان_نور
@Khademinshohada_Fars 🌱
میگفت:
من دوست دارم وقتی شهادت بیاد دنبالم
که شهادتم بیشتر از موندنم موثر باشه!
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
@Khademinshohada_Fars 🌱
📸 #گزارش_تصویری | #ناحیه_حضرت_بقیهالله
🔹 برگزاری دوره دو روزه با مباحث
بحرانها و آسیب ها، سلوک تشکیلاتی، پاسخگویی به شبهات روز و عزت نفس (۰۲/۸/۴)_(۰۲/۸/۵)
@Khademinshohada_Fars 🌱
📸 #گزارش_تصویری | #فیروزآباد
🔹 برگزاری جلسه جهاد تبیین با موضوع «جنگ غزه» در پایگاه بنت الهدی
🔹 برگزاری هفتمین جلسه مصاحبه تدوین خاطرات شهید عبدالحسن اسفندیاری با حضور خواهر بزرگ شهید ، پیرامون دوران کودکی،دوران سربازی و فعالیت های در مسجد وخصوصیات اخلاقی شهید در روستای لهراسب (۱۴۰۲/۸/۴)
@Khademinshohada_Fars 🌱