eitaa logo
کمیته خادمین شهدای شهرستان زاوه
171 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
485 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خرید عقدمان فقط دو قواره چادر برای من، مانتو و یک قرآن و آینه شمعدان و روسری بود💞 چون یونس را از نظر مالی درک می‌کردم حلقه ازدواج نخریدم😊 ✨مهریه من هم یک جلد قرآن و یک دوره‌ کامل کتاب‌های شهید مطهری بود😍 🎙راوی 🕊 خادم الشهدا-شهرستان-زاوه
6.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 تقدیم به شهدای بابلی، شرکت‌کننده در عملیات مطلع الفجر 💢 یادآور عملیات غرورآفرین در سال ۱۳۶۰ و روایت حماسه آفرینی‌های مرزداران غیور ، دومین شهر مقاوم کشور در زمین‌گیر کردن رژیم بعث عراق است. . در محور درگیری با دشمن بعثی تا روشنی روز ادامه داشت و نیروهای عمل کننده در این محور با صلابت و رزمی بی مانند موفق شدند با تقدیم تعدادی شهید و مجروح، ارتفاع شیاکوه را به تصرف خود در آورند که در روز نخست تلاش رزمندگان اسلام در همین حد باقی ماند. بیستم آذر ماه ۱۳۶۰ مصادف با آغاز عملیات مطلع‌الفجر است. در نتیجه این عملیات ارتفاعات شیاکوه در گیلانغرب به تصرف رزمندگان درآمد و خسارت سنگینی به دشمن وارد شد. . 🚩 لازم به ذکر است در روز اول این ۳۷ تن از بچه های که اکثرا اهل بودند رسیدند. شادی روحشان ... کمیته خادمین شهدا شهرستان زاوه
‍ ‍ 🌷 خون با بركت🌷 يك سالى از شهادت آقاجواد مي‌گذشت تلفن خانه به صدا در می‌آید. خانمی که از تماس با موبایل شهید، جواب نگرفته است، سراغ آقاجواد را می‌گیرد: با آقاى جواد الله‌كرمى كار دارم! - ايشان، نيستند. می‌شود شماره‌اى بدهيد تا با ايشان تماس بگيريم؟ - امرتان چی هست؟ از سازمان انتقال پلاسماى خون تماس مي‌گيرم، آقاى الله‌كرمى قبلا چند بار به اين مركز مراجعه كرده‌اند و پلاسماى خون خود را براى بيماران نيازمند اهدا نمودند، اما اكنون مدت‌هاست كه ديگر مراجعه‌اى به اين مركز نداشتند، می‌خواستيم ببينيم آیا تمايلى براى مراجعه مجدد دارند؟ - ببخشيد! ايشان همه خونش را یک‌جا برای امر دیگری اهدا نمودند. متوجه نمی‌شوم! - آقای الله‌کرمی به شهادت رسیده‌اند! (چند ثانیه سکوت می‌کند و بعد با تعجب و لحنی حزین می‌گوید:) شهید شده‌اند؟ خدای من! کجا و چگونه؟ برای دفاع از حرم. برای امنیت مردم! هدیه به روح مطهر شهید کمیته خادمین شهدا شهرستان زاوه
🌷در محضر شهید ❇با اصرار می‌خواست از طبقه‌ی دومِ آسایشگاه به طبقه‌ی اول منتقل شود ❗با تعجب گفتم: «به خاطر همین من رو از دزفول کشوندی تهران!» 🔥 گفت: «طبقه‌ی دوم مشرف به خوابگاه دخترانه است. دوست ندارم در معرض گناه باشم». 💠وقتی خواسته‌اش را با مسئول آسایشگاه در میان گذاشتم ✳ نیش خندی زد و با لحن خاصی گفت: «آسایشگاه بالا کُلی سرقفلی داره، ولی به روی چشم منتقلش می‌کنم پایین». 📚کتــاب پرواز تا بی‌نهایت، ص۳۵ هدیه به روح مطهر شهید کمیته خادمین شهدا شهرستان زاوه