#سلام_بر_طلائیه....!
✨سلام بر خاکی که ...!
نمی دانم...!
از چه بگویم...!
از غریب نوازی طلائیه...یا از بدکاری خودم...؟!
از شفاعتش نزد ارباب یا از عهد شکنی خودم...!؟؟
دیگر جانم به لبم آمده...!
دیگر خسته ام ...خسته...!خسته از عهد شکنی...!
امیدوارم کسی این حال را نداشته باشد....!حالی که بعد از عهد شکنی به انسان دست میدهد...! همه فکر می کنند که گلویم درد میکند...!غافل از این که بغض گلویم را می فشارد...!
هرکس مرا میبیند می گوید حتما باز به خودت فشار آورده ای...بدنت ضعیف است که اینگونه به هم می ریزد..!
چه قدر سخت است که کسی را نداشته باشی تا از عهد شکنی برایش بگویی...! نه این که نیست....هست...بهترینش هست...اما خجالت نمی گزارد...!
شهید....!
خاک طلائیه....!
شیار فتح المبین....!
صحن صبحگاه شلمچه...!
و ارباب.....
همه ی این هایی که گفتم....حسین.....! حسین چشمه ی خورشید است...!
حسین که می گویم ....لبم اتش می گیرد....!
شاید به همین دلیل است که تا نامش می آید چشمانم خیس می شود...!
بماند حدیث غریبی ما...!
من بمانم و عهدی که باز شکست...!
من بمانم و شرمساری از رخ نیلی مادر...
@khademo_shohada_aradan