#معرفے_مختصر_شهید_صدر_زاده🌷
💢یه #جوان تو دل برویی بود،آدم لذت میبرد نگاهش کنه من واقعا عاشقش بودم، اونوقت این جوان رو چون ما راه نمی دادیم🚷 بیاد رفت #مشهد در قالب فاطمیون به اسم #افغانی ثبت نام کرد خودشو رسوند اینجا...
هیئتی🏴 راه انداخته بود بنام #حضرت_ابوالفضل وقتی مادرش علت این نامگذاری را جویا می شود میگوید بخاطر #ادب حضرت،آخه ارباب خیلی با ادب بودند👌 به امام حسین(علیه السلام ) خیلی ارادت داشتند من #شیفته ادب حضرت عباسم
💢دوستانش گفتند وقتی #شهید شد قمقمه اش پر از آب💧 بود و لب های خشکش ما را به یاد تشنه لبان #کربلا می انداخت او لب به آب نزده بود تا بعد #شهادت از جام ساقی کربلا آب بنوشد
💢 #نذر حضرت ابوالفضل علیه السلام بود، ده دقیقه الی یک ربع⏰ قبل از آذان ظهر تاسوعا یعنی دقیقا همان لحظه ای که 24 سال🗓 پیش نذر حضرت عباس(علیه السلام ) شده به درجه ی رفیع #شهادت نایل می شود🕊
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_مدافع_حرم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍوآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
#شهید_مصطفی_صدرزاده
*شهیدی که در لحظه تدفین دهان و چشمهایش بسته شد/شهیدی که زمان و چگونگی شهادتش را میدانست*
*شهید مصطفی صدر زاده*🌹
تاریخ تولد: ۱۹ شهریور۱۳۶۵
تاریخ شهادت: ۱ آبان ۱۳۹۴
محل تولد: خوزستان/شوشتر
محل شهادت: حلب/ سوریه
🌹 *فرمانده گردان عمار لشکر فاطمیون* از او یک دختر به نام فاطمه و یک پسر به نام محمد علی به یادگار مانده است او به صورت داوطلبانه به سوریه اعزام شد.. یک روز به دوستش میگوید:
*من تا قبل از ظهر تاسوعا بین شما نفس میکشم و اگر شهید نشدم شما میتوانی من را تیرباران کنی یا از سوریه اخراج کنی مصطفی حتی به او میگوید من با یک گلوله شهید میشوم.*🕊🌺
همسرش میگوید:
وقتی تربت امام حسین(ع) و پرچم گنبد را روی مصطفی انداختند، قرآنم را درآوردم و گفتم که این قرآن را روی صورت مصطفی بگذارند و بردارند. به محض اینکه قرآن را روی صورت مصطفی گذاشتند، شاید به اندازه دو یا سه دقیقه نشده بود *که دیدیم دهان و چشم مصطفی بسته شد.*🖤🌺
همانجا گفتم: «میخواستی در آخرین لحظه، "عند ربهم یَرزقون" بودنت را نشانم دهی و بگویی که شهدا زنده هستند؟ همه اینها را میدانم...
*شاید به من بخندند و مسخره کنند ولی من با مصطفی هنوز زندگی میکنم*
مصطفی درست طبق حرفهایش *در ظهر تاسوعا با یک گلوله* شربت شهادت رو نوشید🕊🕋
شادی روحش صلوات💙🌹
#ما_ملت_امام_حسینیم🏴
عکس ازمزارشهیدصدرزاده🥀
#ڪلام_شهدا
🍃بسیجی برای پیروزی
در جنگ ، چه فرهنگی چه نظامی
اول باید جنگ با نفس خودش رو
|پیروز بشه...|○°
نباید بزاره گره ظهور باشه،
باید زمینه ساز ظهور باشه🍃
#شهید_مصطفی_صدرزاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹گفتن رزق شهادت از خدا تو ماه رجب گرفتن ...
#جانمونی_رفیق
#شهید_مصطفی_صدرزاده
توی اندیمشک یه پادگان هست به اسم حاج یدالله کلهر،
یه بار آقامصطفی حدود ۲۰۰ نفر از بچه های پایگاه و حوزه بسیجشون رو میبرن اردوی راهیان نور...
روز چهارشنبه نزدیکای ظهر بوده که میرسن پادگان، از اونجایی که آقامصطفی به برگزاری هیئت های چهارشنبه شب مقید بودن تصمیم میگیرن
اون شب توی همون پادگان هیئت رو برگزار کنن
اما بلندگو و میکروفون نداشتن
تو حیاط پادگان دوتا بلندگو بوقی بوده،
باهمکاری یکی از بچه ها میرن اون دوتا رو باز میکنن
و از سربازای پادگان میکروفون میگیرن،
ولی به این شرط که تا فردا صبحش هم بلندگوها و هم میکروفون سرجاش باشه
اون شب مراسم پرشوری توی پادگان برگزار شد به طوری که علاوه بر آقا مصطفی و بچه های پایگاه،
بچه های پادگان هم اومده بودن و
حدود ۵۰۰ نفر شده بودن
مراسم ساعت ۱۲ شب تموم شد
و آقامصطفی و بچه ها از شدت خستگی فراموش میکنن بلندگوها رو بذارن سرجاش
صبح زود فرمانده پادگان برای مراسم صبحگاه میاد ومیبینه بلندگوها نیست
عصبانی میشه
رو به سید و دوستش میکنه
و میگه شماها هیچی رو جدی نمیگیرید
فکر کردید همه جا پایگاهه که سرسری بگیرد
سید وبچه ها میخندیدن!
و اون فرمانده ی بنده خدا هم حرص میخورده
طرف زنگ میزنه سپاه ناحیه و میگه اینا فرمانده هاشون پدر منو درآوردن
وای به حال نیروهاشون!
سید هم میخندیده!😅
البته بعدش عذرخواهی میکنن
و از دل اون بنده خدا درمیارن...
#شهید_مصطفی_صدرزاده