#ورود_کاروان_به_کربلا
ره گشایید، کاروان آمد
کاروان حسین جان آمد
دور مولا چه خوب اصحابی است
نزد خورشید، بَه چه مهتابی است
کودکان حرم که چون یاسند
همه آسوده نزد عباسند
نور وجهش به عرش میتابد
روی دوشش رقیه میخوابد
شیرزنهای مذهب آمدهاند
ام کلثوم و زینب آمدهاند
عون و قاسم حجاب محملشان
علی اکبر رکاب محملشان
چشم یک خیمه بر دهانِ علیست
عشق این کاروان، اذانِ علیست
شیرخوارِ رباب در خواب است
مشکهای حرم پُر از آب است
گفت آقا چه نام این صحراست؟
یک نفر گفت دشت کرب و بلاست
هاهُنا... بر لب حسین آمد
روضهها بر لب حسین آمد
شد سرازیر اشک چشمانش
زینب از غم دلش گرفت آتش
دلهره در دلش فراوان شد
بیشتر از حسین، گریان شد
گفت: حس میکنم غریبی را
بوی خون، بین عطر سیبی را
نکند وعدهی نبی اینجاست
نکند تل زینبی اینجاست
سنگها بر زمین چه بسیارند
نخلها را ببین چه بسیارند
این غم در گلو چه خواهد شد؟
جان زینب بگو چه خواهد شد؟
دست من نیست میروم از حال
نرو دیگر میان این گودال
چه کنم تا سرت جدا نشود؟
چه کنم پیکرت رها نشود؟
من نمردم به تو لگد بزنند
به پدر، حرفهای بد بزنند
تک و تنها اگر بمانم چه؟!
بین اعدا اگر بمانم چه؟!
نکند که اسیر خواهم شد؟!
با که من هم مسیر خواهم شد؟!
هر چه باشد قضا و تقدیرم
نیست فرقی، که بی تو میمیرم
✍ #محمدجواد_شیرازی
منبع
🪐🕋کانال پرسمان🕌🪐
👉📡 @khademorrasoul 📝👈