eitaa logo
خادم الشهدا(عباس دانشگر۳۰)
387 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
51 فایل
امام خامنه‌ای:گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، ازخود شهادت کمتر نیست. ثبت نام #خادمین_شهدا جلسات هفتگی دوشنبه شب ها اعزام به مناطق عملیاتی جنوب و غرب شما هم خادم الشهدا شوید ارتباط با ما 👇 @khademoshahid
مشاهده در ایتا
دانلود
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 این روزها دور از شهر، با جمعی از فرماندهان و اساتید دانشگاه امام حسین(ع)، آموزش مربی‌گری می‌بینیم؛ آموزش تخصصی مربی‌گری جنگ‌افزار. گذراندن این دوره، مقدمه تدریس جنگ‌افزار در دانشگاه است. کار با قناصه را این‌جا بهتر و بیش‌تر یاد گرفته‌ام؛ به کارم می‌آید. مهرداد، دوستم در این دوره، همراه من است. آموزش‌ها، فشرده‌اند و نفس‌گیر و البته کاربردی. کمبود پتو باعث شده که من و مهرداد در این سرمای استخوان‌سوز با یک پتو بخوابیم. بچه‌ها دست‌مان می‌اندازند. من کناره پنجره می‌خوابم و مهرداد کنار من. پنجره‌ها انگار راه فرارِ اندوه از زیر سقف‌ها هستند! چند روزی از زمان یک‌هفته‌ای دوره می‌گذرد و فاطمه را ندیده‌ام. این‌جا موبایل درست آنتن نمی‌دهد. فقط یکی دو نقطه است که ته‌مانده امواج به آن‌جا می‌رسد! بچه‌ها این یکی دو نقطه را شناسایی کرده‌اند و هرکس آن‌جا می‌ایستد می‌دانیم که دارد تماس می‌گیرد! من البته موبایلم را با خودم نیاورده‌ام. دارم به خودم یاد می‌دهم که کم‌تر با او تماس بگیرم. دوستم مهرداد انگار فهمیده باشد؛ سر به سرم می‌گذارد و می‌گوید شما تازه به هم رسیده‌اید، چرا به نامزدت زنگ نمی‌زنی و احوالش را بپرسی؟ دم غروب، دستم را می‌گیرد که بیا برویم به نقطه اتصال! همراهش می‌روم تا بالای تپه. با تعجب می‌پرسد که پس چرا ایستاده‌ای؟ می‌گویم که موبایلم را نیاورده‌ام. بهانه‌ها را از دستم می‌گیرد: بفرما! این هم گوشی من! زنگ بزن! این را می‌گوید و چند قدمی دورتر می‌رود و به من پشت می‌کند که راحت حرف بزنم. به فاطمه زنگ می‌زنم. صدای مشتاقش از آن سوی خط، ضربان قلبم را تندتر می‌کند. حالش را می‌پرسم و حالم را می‌گویم؛ و می‌گویم که گوشی دوستم را گرفته‌ام. طولِ تماس‌مان به یک دقیقه هم نمی‌رسد. برمی‌گردم پیش مهرداد که نشسته و غروب را تماشا می‌کند. سر می‌چرخاند و مرا پشت سرش می‌بیند، چشم‌هایش گرد می‌شود:«همین؟ سی ثانیه؟» چه بگویم در جوابش! دستم را می‌گیرد که بنشینم کنارش. چشم‌های دوتامان غروب را در افق قاب می‌گیرد. می‌پرسد:«بین تو و نامزدت مشکلی پیش اومده؟» حرف دلم را می‌زنم 📔
‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‍‌‎‌┄ 💫 سالگرد شهادت شهید مصطفی صدرزاده شهیدی که وقتی فهمید که اجازه نمیدهند به سوریه برود برای حفظ حریم اهل بیت علیهم السلام خودش را به عنوان یک افغانی جا زد و خالصانه جانش را فدا کرد... ‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‍‌‎‌┄ مصطفی صدرزاده متولد ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ در شهرستان شوشتر استان خوزستان در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد،پدرش پاسدار و جانباز جنگ تحمیلی و مادرش از خاندان جلیله سادات هستند مصطفی ۱۱ ساله بود که از اهواز به همراه خانواده‌اش به استان مازندران و بعد از دو سال به شهرستان شهریار تهران نقل مکان و در آنجا ساکن شدند ‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‍‌‎‌┄ ✨خصوصیات اخلاقی شهید این بود که به انجام واجبات و ترک محرمات بسیار مقید بود و یکی از ویژگی‌های برجسته آن ادب نسبت به والدینش بود ‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‍‌‎‌┄ ✨توصیه شهید: از تمام دوستان و آشنایان خود توصیه می‌کنم که به فرامین مقام معظم رهبری گوش فرا دهید تا گمراه نشوید زیرا ایشان بهترین دوست و دشمن شناس است سالگرد شهادت شهید صدرزاده شهیدی که همه جا از شجاعتش یاد میکنیم مبارک باد💐💐 ‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‍‌‎‌┄ # شهید_مصطفی_صدرزاده # اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه ‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‍‌‎‌┄
‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‍‌‎‌┄ 💫 چند توصیه بسیار کاربردی از شهید مصطفی صدرزاده: ‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‍‌‎‌┄ ✅ وقتی کار فرهنگی را شروع می کنید با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم. ✅ وقتی که کارتان می گیرد و دورتان شلوغ می شود تازه اول مبارزه است زیرا شیطان به سراغتان می آید ✅اگر فکر کرده اید که شیطان می گذارد شما به راحتی برای حزب الله نیرو جذب کنید، هرگز... ✅اگر می خواهید کارتان برکت پیدا کند به خانواده شهدا سر بزنید ✅زندگی نامه شهدا را بخوانید و سعی کنید در روحیه خود شهادت طلبی را پرورش دهید ✅دعای ندبه و هیئت چهارشنبه را محکم بچسبید. ✅خودسازی دغدغه اصلی شما باشد. ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه