بسم الله الرحمن الرحیم
حجره راکد بود، رفت و خانه در طوفان گرفت
میرزا-دریا به جنگل آمد و جریان گرفت
میرزا-دریا به جنگل آمد و از موج گفت
برگ برگ هر درختی با نسیمی جان گرفت
هر درخت ریشه داری راه افتاد از پی اش
جاده از ردی که باقی ماند از او فرمان گرفت
گفت بی تردید تاوان بزرگی میدهد
هر که مکر دشمنان خویش را آسان گرفت
مرز ما ، ناموس ما ، دارایی ما، آبروست
آبرو را مشک باید دید و بر دندان گرفت
تشنگی تکلیف روشن داشت با اهل نظر
هر کجا نام از حسین آورده شد باران گرفت
بارها پرسیدم از خود عشق پایانش کجاست؟
سر که از پیکر جدا شد دل سر و سامان گرفت.
فتنه بی مهری خلق الله در کرب و بلاست
فتنه گاهی آتشش در کوه و یخبندان گرفت
...
رد پای برف با بهمن به جنگل بازگشت
کور خواند آنکس که گفت این داستان پایان گرفت
#محمد_خادم
#میرزا_کوچک_خان_جنگلی
#غزل
#بهمن