eitaa logo
کانال قصه گویی لاله زار شهدا...🦋
187 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
61 فایل
💌یک عالمه حال خوب 🕊️🌷💌🌷🕊️ 💌آرامش با قصه و یاد شهدا🕊️🥀 💌نهج البلاغه و مباحث استاد شجاعی 💌 روایتگری شهدایی سفیران شهدا 🌷 ⚠️ توجه بفرمایید🔽 ❌⛔ارسال قصه و مطالب کانال بدون لینک⛔❌ ادمین کانال👇 @Khademshohada110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴🌴 هنگام صحبت با نامحرم سرش را پایین می انداخت. حجب و حیا در چهره اش موج می‌زد. 🌷وقتی برای کمک به مغازه پدرش می‌رفت اگر خانمى وارد مغازه می‌شد کتابی در دست می‌گرفت سرش را بالا نمی آورد و می‌گفت:«پدر شما جواب بده...» ‌ 🌷شهید سید مجتبی علمدار 🌱 🌱 🌱 🌱
3.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این صداے ملکوتی "شهید سید مرتضے آوینے" است ڪہ مے شنوید...🌻🍃 شهدارایاکنیم باذکر صلوات🌹 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
‍ ‍ ❣ روضه‌ برای اطمینان قلب 🌷در کربلای5، شلمچه، شهرک دوعیحی جلو ستون حرکت می‌کردم که شهید مجید بهادری گفت برایم روضه بخوان! گفتم بلد نیستم. گفت جان مجید یک روضه بخوان می‌خواهم قلبم مطمئن شود. 🌷من هم با زبان ساده روضه وداع شروع کردم. ناله مجید بالا رفت. نشست و گریه کرد. بعد بلند شد و مرا بغل کرد و گفت: ¤¤قلبم مطمئن شد¤¤ 🌷 من نفهمیدم چه گفت تا شب عملیات که در کنارم تیر به قلبش اصابت کرد و فریاد یا حسین (ع) سر داد و تمام. تازه معنی قلب مطمئن را فهمیدم. راوی: پوررکنی 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
1.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷مادر شهیدی که به همه این سوال ها فقط یک جواب ۳کلمه ای داد و قلب میلیونها ایرانی رو لرزوند....😢 🥀یاد شهدا باصلوات 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
2.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷شهیدی که در دوران دفاع مقدس لقب سیدالشهدا را از آن خود کرد 🥀یاد شهدا باصلوات 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
🌷همیشه به زیارت عاشورا خوندن تاکید داشت. می‌گفت حسرت میخورم که بیشتر نخوندم ... 🌷نوشته بود اگه کسی چهل روز زیارت عاشورا بخونه ثوابشو از طرف من هدیه کنه به ارباب قول میدم حاجتشو بگیرم براش نشد هم قیامت براش جبران میکنم ... شهید مدافع حرم شهید نوید صفری 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
🥀🥀‏خوابش را دیدند، گفت بہ خانم ها بگو حجاب همانند چترۍ است ڪہ انسان را در برابر بارانۍ از گناه حفظ مۍڪند شهید محمد هادی ذوالفقاری 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
🥀گفتم که فراق را نبینم... دیدم! آمد به سرم از آنچه می‌ترسیدم! 🥀گر چه این شهر شلوغ است ولی! آن‌چنان جای تو خالیست صدا می‌پیچد... دلتنگتیم‌ حاجے🖤 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
8.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 شهیدی که برای آب نامه می‌نوشت … شهید یوسف قربانی شهیدی که شش ماهگی پدرش فوت کرد،شش سالگی مادرش ،هشت سالگی مادربزرگش، ده سالگی تنها برادرش در سن بیست سالگی غریب و تنها در عملیات کربلای ۵ شهید شد🕊🥀 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
🍂 🍂 🌴این دو برادر ایرانی و ساکن قاسم آباد مشهد هستند که هرچه تلاش می کنند تا از طریق راه های قانونی به سوریه بروند، به نتیجه نمی رسند؛ در نهایت در سال 94 در پوشش مدافعان افغانستانی با نام های بشیر و جواد رضایی راهی سوریه شده و بعد از چند ماه در یک زمان به شهادت می رسند. 🌷در بخشی از سه نیمه سیب می خوانیم: باید بگذاری تا همه چیز آماده شود و مادر را در هیبت یک ملکه دعوت کنند پای سفره. حس زیبایی داری؛ به قدری زیبا که اشکت را درمی آورد. برایت روز و خاطره ای فراموش ناشدنی می شود. 🍁سهم بابا را هم گذاشته کنار تا از نماز جمعه برگردد. عشق و رفاقت مصطفی و بابا باید امروز هم در آشپزی پسر، خودش را نشان دهد. باید طعم این غذا، بابای کم حرف و تودار را به حرف آورد؛ مخصوصا وقتی که نگاهش به بچه ها باشد و ببیند که در آشپزخانه مشغول شستن ظرف های ناهار ظهر هستند، احساس غرور می کند. 🌷 انگار می بیند که صبح دولتش دمیده و درخت نان و آب حلال سفره اش به بار نشسته است. ، کارگر سادهی شرکت پشم بافی طوس، در هیبت یک سلطان، پای سفره نشسته و با غرور به رفتار بچه هایش نگاه میکند. 🍂 حس میکنی او هم مثل خودت، صدای شرشر آب و دلنگ و دلنگ ظرف ها را نی گوش نوازی می بیند که در تالار آشپزخانه در حال اجراست؛ ای به ظاهر کوچک که رفتار مصطفی و بچه ها برایت بزرگ .... 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
🍂 🍂 🍂کتاب «سه نیمه سیب» 🌷 از جمله آثار پرمخاطب در حوزه ادبیات مقاومت است که طی چندماه چاپ سوم آن نیز روانه بازار نشر شده است. کتاب، داستان زندگی شهیدان بختی را از زاویه و نگاه دید مادر این دو برادر روایت می‌کند. مصطفی و مجتبی بختی دو برادر اهل محلۀ قاسم‌آباد مشهد بودند که تابستان سال 94 در نزدیکی تدمر سوریه به شهادت رسیدند. 🌷خدیجه شاد، مادر این شهیدان، در کتاب «سه نیمه سیب» از داستان زندگی خود و پسران شهیدش می‌گوید؛ داستانی عجیب از «ام وهب»های انقلاب.  🥀ماجرای مصطفی و مجتبی از جایی آغاز می شود که تصمیم می‌گیرند به عنوان مدافع حرم به سوریه بروند. اما هرچه تلاش می‌کنند، نمی توانند از راه‌های قانونی اعزام شوند و نهایتاً سال 1394 در پوشش مدافعان افغانستانی به نام‌های بشیر و جواد رضایی راهی سوریه می‌شوند. کسی که در این مسیر بیشترین همراهی را با شهیدان دارد، مادرشان است که حتی با آنها لهجه افغانستانی کار می‌کند. 🌱 🌱 🌱 🌱