اینکه خدا یه سوره به نام خانوما کرده رو نمیبینن . یه آیه کلا میبینن لااکراهفیالدین . باشه شما فقیه گرانقدر . شما مفسر سخنان خدا .
کسی که خودشو به خواب زده چی ؟
عزیزم، عزیزم . اونو فقط قیامت از خواب بیدار میکنه .
کافیه یه جا سخنرانی درباره کتاب خوانی ببینم ،
پیویِ بابام : خندههایشیطانیمن 🌹
در جوارِ شهیدھ گمنام به یادِ عزیزانِ:
منیبِ عزیز/ابی خاکستری سیاه/خط خورده/دلداده متحول/تعشق/دراستانه۱۷/اعتزال/سرگشته/حضرت۱۱۰/چاه نویس/ماضی بعید/پیام هایِ ذخیره شده(با همتا هستم)/نویسنده کوچک/حق باشماست/کمد دیواری/الفبایِ جنون/تفاح/
وَ همھ ممبرایِ درخفایِ خویش و همه کانالایی که توشون هستم و یادم رفته:)
《برسونید به دستشون》
. درخفايخویش .
در جوارِ شهیدھ گمنام به یادِ عزیزانِ: منیبِ عزیز/ابی خاکستری سیاه/خط خورده/دلداده متحول/تعشق/دراستا
تشکراتِ فراوان ، قبول باشه ᴍᴀʀᴇғᴀʏ-
.
ارادت .
بیا ، بیا بشین برات چایی بریزم عزیزِمن
کجا میخوای بری ؟ چقد عجله داری تو .
حالا دیر نمیشه بشین ؛ بیا با چایی دستاتو گرم کن . این شالگردن و دیروز خریدم . زرده . به قول تو من با عینکِ زرد دنیارو میبینم :)))
این بخاری قدیمی و میبینی ؟
خیلی دوسش دارم . نه چون مال خونه مادربزرگه نه . چون خاطرات مادربزرگ و دیده .
چون هروقت میام کنارش هم دستامو گرم میکنه هم دلمو :)
اینارو برای چی برای تو میگم ؟ نمیدونم .
فقط میدونم زردِ زندگیم از نور خورشید بود .
هرکی تو زندگیش یه خورشیدی داره .
وقتی چشاشو ببنده و خودشو توی شب ببینه ؛ دیگه خورشید از نظرش مات و محو میشه .
خورشید زندگیمو گم کردم . کورمال کورمال دست میکشم تا پیداش کنم .
سرتو درد آوردم . بیا بیا کلوچه بخور . با دستای خودم پختم . میخندد * آره با همون دستایی که باهاشون دنبال خورشیدم میگردم .
راستی تو چرا انقد بیروح شدی ؟
کی وقت کردی انقد سیاهسفید شی ؟
توام خورشید زندگیتو گم کردی نکنه !؟
عینک منو بیار ببینم . . ببینم خورشید زندگیت و کجا گذاشتی ؟ خورشید زندگیت کیه ؟
+گفتم :
کی میدونه فردا چی قراره بشه؟ اگه جنگ بشه چی ! خندید گفت :
میترسی؟
دستامو پیچیدم دور خودم و سرمو گذاشتم رو زانوم ؛ تو نمیترسی؟!
نگاه ازم گرفت : نه !
هر کی یهجوری میمیره دیگه ؛ ما هم اینجور .. از پشت پردهی اشک تار میدیدمش ؛ فکر کن مرگ عزیزات رو به چشم بیینی و نتونی کاری کنی ؛ ترسناکه دیگه ؛ نیست؟! نفسشو سنگین داد از سینه بیرون : رسم دنیا همینه ؛کاریش نمیشه کرد . اما میشه قبل اینکه از دست بدیم همو ،هوای همو داشته باشیم !
خوب بخوایم برا هم ؛ بجنگیم برای حال خوش همدیگه ؛ از عشق بگیم از دوست داشتن ! قبل از اینکه دیر بشه ..
قبل از اینکه از دست هم بریم ..
چه با جنگ چه بیجنگ !
سر از روی زانو گرفتم و با بغض گفتم : دوستت دارما ؛ خب؟
لبخند زد و گفت : از اون دوستت دارمایی که از ترس فردای جنگه؟
پاک کردم خیسی زیر چشمام رو و گفتم : از اون دوستت دارمایی که واقعیه ؛که همیشگیه ؛ که دلیه !
چه با جنگ ؛ چه بیجنگ :)